تا حالا براتون پیش آمده که توی یک روز ابری ا به آسمون نگاه کنی و با اون درد دل کنی یه مرتبه آسمون طاقتش تموم بشه و دلش بترکه!!؟؟
اره برای من پیش آمده وقتی براش درد دل کردم یه فریاد بلند از آسمون آمد که منو از گفته پشیمون کرد!!
بعدشم با نوری که به سرتاپام ریخت منو شرمنده تر کرد !!
وقتی از درد دل کردن خیلی خجالت کشیدم اون وقت بود که دیگه سنگ تموم گذاشت و با تمام وجو دش بغض شو خالی کرد!!!
می تونین حدث بزنین که؟؟؟؟
اره درسته.....
اون ابراز محبت کرد......
بله سرتا پام از دونه های اشکش خیس خیس کرد ...
درسته اون می خواست غم رو از صورتم پاک کنه اون قدر برام گریه کرد تا دیگه فریاد زدم بابا بسه من پشیمون شدم ........
تا حالا از کسی اینجور پاکی و خلوصی رو ندیدم!!!!
اگر هم بوده این همه زلال و بی ریا و.....ندیدم!!!
راستی همون موقع که من درد دل می کردم شمع داخل شمعدان راهرو که حرفامو با آسمون شنیده بود
آب شده بود و این بیت زیبا رو به یادم آورد.....ولی دیگه چه سود!!!!۱۱۱۱۱۱۱۱
داستان هجران تو گفتم با شمع **********آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد
من میگم میشه یه دوست خوب پیدا بشه و با تو اینجوری باشه...........
شما چی میگین؟؟؟؟؟؟؟
ستاره
وقتی رفتی من دیگه ابر نبودم
تنها یه ستاره کو شو لو بودم
به نگاهت دیگه من ساده نبودم
اره تنها بودم و لی شهاب نبودم
خبری از خودم نداشتم
چون دیگه من خودم نبودم
واسه رفتنم دیگه حرفی نداشتم
تو نگاه آسمون جایی رد پا نداشتم
بس که ترس دوری داشتم به خود اعتنا نداشتم
وسط چشمای مهتاب یه نشونی جا گذتشتم
می دونین من تو دل عشقم
خودمو جا گذاتشتم
واسه این بود که من اون نوشته ها رو
اینجوری یادگار نوشتم
اره حق با دلم بود که کتاب و برات یادگار گذاشتم
می دونی حالا من یه ستاره هستمکه میون آسمون تنها نشستم
دفتر خاطرات وبه گناه تو نبستم
هر چی هستم. هر کی هستم
با دلت عهدی و بستم
قفلشو چند باره بستم
کلید شو زدم شکستم
حالا من ستاره هستم
که تو آسمون نشستم
ابریم اما بارونو هم جا گذاشتم
غم وقصه هام تموم شد
چون فقط خدارو داشتم
حالا من ستاره هستم
می دونم وفا نکردی می دونم
می دونم دلم شکست خوب می دونم
خاطراتت داره داغون می کنه
غم و غصت داره ویرون می کنه
آخه تنهایی یه درد عزیزم
وداع کردنت یه مرگ عزیزم
می دونم چشمام دیگه اشک نداره
می دونم دلت برام جا نداره
می دونم تنها شدم تو آدما
حتی عشقم دیگه معنا نداره
یادته برام می مردی یادته
یادته با هم می خوندیم یادته
یادته تو شبای بارونی تو می گفتی عشقمون آخر نداره
شعرتنهای رو از بر میکنم تا با خودم تنها باشم
یاد یاران یاد باد
روزگاران یاد باد
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد ان روزگاران یاد باد
کامم ازتلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شاد خواران یاد باد
گر چه یاران قافلند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد
مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حقگزاران یاد باد
گر چه صد رود است در چشمم مدام
زند رود باغکاران یاد باد
راز حافظ بعد از این نا گفته ماند
ای دریغا راز داران یاد باد
ای خدا عشق از سرم کم کن که رسوا می شوم در میان هم رفیقان خوار و تنها می شوم یا لباس عاشقی
را از تنم بیرون نما یا که من خاکستر کوی زلیخا می شوم می کشم دست از مسلمانی مسیحا می شوم
آخر از عشق تو من ساکن کلیسا می شوم آنقدر در کشتی عشقت نشینم همچو نوح یا به عشقت می رسم، یا غرق دریا می شوم.
سراغت را از شقایق های وحشی گرفتم گفتند: ما خواب بودیم کسی را ندیده ایم
بهباران گفتم من نگاهی را گم کرده ام تو ان را ندیده ای؟ کلامش بارش سکوت
بود حال من مانده ام با کوله باری از یادها و تنهایی ها وغروبی دیگر که انعکاسی
از نگاه توست برگرد ای غریبه من بیمار نگاه خاموشت را ارزانی کنی ********