سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خود را از اندیشه ای که مایه فزونی حکمتت گردد و عبرتی که مایه حفظ تو شود، تهی مدار . [امام علی علیه السلام]
مشخصات مدیروبلاگ
 
دست به قلم[283]
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رودصحنه همواره به جاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
در سوگ آفتاب(امام سجادع)[1] ارشیو آبان ماه 85[1] آرشیو آذر ماه 85[9] آرشیو دی ماه 85[9] آرشیو بهمن ماه 85[16] آرشیو اسفند ماه85[10] آرشیو فروردین ماه86[7] ارشیو اردیبهشت ماه86[6] آرشیو خردادماه86[11] آرشیو تیر ماه86[5] آرشیو مرداد ماه86[7] آرشیو شهریور ماه86[8] آرشیو مهر ماه86[2] آرشیو آبان ماه 86[4] ارشیوآذر ماه86[4] آرشیودی ماه 86[5] آرشیو بهمن ماه 86[3] آرشیو اسفند ماه 86[5] آرشیو فروردین ماه 87[6] آرشیو اردیبهشت ماه 87[8] آرشیو خردادماه 87[1] آرشیو تیر ماه87[5] آرشیو مرداد ماه 87[5] آرشیو شهریور ماه 87[2] آرشیو مهر ماه 87[2] آرشیو آبان ماه87[4] آرشیو آذر ماه 87[3] آرشیو دی ماه سال 87[11] آرشیو بهمن ماه 87[2] آرشیو اسفند ماه 1387[2] آرشیو فروردین ماه 88[2] آرشیو اردیبهشت ماه 88[3] آرشیو خرداد ماه 88[1] آرشیو تیر ماه 88[2] آرشیو مرداد ماه 88[2] آرشیو شهریور ماه 88[1] آرشیو مهرد ماه 88[1] آرشیو آبان ماه 88[2] آرشیو آذر ماه 88[11] آرشیو دی ماه 88[1] آرشیو بهمن ماه 88[4] آرشیو اسفند ماه 88[2] آرشیو فروردین ماه 86[1] آرشیو اردیبهشت 89[1] آرشیوخرداد ماه 89[2] آرشیو شهریور ماه 89[2] آرشیو مهر ماه 89[3] آرشیو آبان ماه89[2] آرشیوآذر ماه 89[5] آرشیو دی ماه 89[4] آرشیو بهمن ماه89[3] آرشیو اسفندماه89[6] آرشیو فروردین ماه 90[3] آرشیو اردیبهشت ماه 90[1] آرشیو خرداد ماه 90[5] آرشیو تیر ماه90[1] آرشیو مرداد ماه 90[1] آرشیو شهریور ماه90[2] آرشیو مهر ماه 90[2] آرشیو آبان ماه 90[3] آرشیو آذر ماه90[3] آرشیو دی ماه 90[5] آرشیو بهمن ماه 90[4] آرشیو اسفند ماه 90[2] آرشیو فروردین ماه 91[3] آرشیو اردیبهشت ماه 91[6] آرشیو خرداد ماه 91[2] آرشیو تیر ماه 91[3] آرشیو شهریورماه 91[1] آرشیو مهر ماه 91[1] آرشیو آبان ماه 91[3] آرشیو آذرماه 91[1] آرشیو دی ماه 91[1] آرشیو بهمن ماه 91[1] آرشیو اسفندماه 91[1] آرشیو اردیبهشت ماه 92[1] آرشیو خرداد ماه 92[1] آرشیو مردادماه 92[3] آرشیو شهریور ماه 92[3] آرشیو مهر ماه 92[4] آرشیو آبان ماه 92[5] آرشیو آذر ماه 92[4] آرشیو اسفند ماه 92[1]
لوگوی دوستان
 

پیوند دوستان
 
عاشق آسمونی پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار فصل ا نتظار وبلاگ شخصی محمدعلی مقامی شکوفه نرگس بندیر سجا ده ای پر از یاس پاییزی سرای اندیشه بوستان نماز پر پرواز ----=>گوناگون<=---- ستاره دریایی ستاره کو شو لو تفحص شهدای(شرهانی) یگان محمدگل .:: رایحه ::. یا د د اشت ها ی شخصی خو د م . حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر شلمچه امام مهدی (عج) اسوه ها گفتگوی دوستانه کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! یادداشتها و برداشتها جـــیرفـــت زیـبا سردار عاشق .: شهر عشق :. رویای شبانه بوی سیب BOUYE SIB قصه بچه بسیجی ایران اسلامی رمز موفقیت تیشه های اشک منطقه آزاد از تبار آسمان رند سیاست وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده welcome to my profile به‌دونه S&N 0511 توشه آخرت به نام وجود باوجودی حسام سرا عشق الهی پیمان دانلود غدیریه تکبیر فصل آگاهی جهاد همچنان باقی است محمد کوچولو فاطیما چفیه وجنات تجری من تحتها الانهار هرچه می خواهد دل تنگت بگو به دادم برس منتظران مهدی(عج) یار کارگر علمدار دین خط بارون یاور 313 لــــیلی وبلاگ گروهی جبهه جهادگران مجازی قافله شهداء سفرهای عاشقانه آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام هیئت حضرت علی اکبر(ع) حب الحسین اجننی احساس ابری ثانیه ها... پیامبر اعظم پیامبر اعظم(صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) عدل الهی Divine Justice فقط من برای تو یادداشتهای روزانه رضا سروری عطاری عطار جمهوریت گروه منتظران مهدی .:: گاواره ::. تخیّلات خزان‌زده یک برگ بید صمیمی با خواهرم بسوی ظهور در قلمرو سکوت امید تعقل و تفکر رسم دوستی شیعه مذهب برتر همسفر عشق دهاتی دکتر علی حاجی ستوده قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی آبدارچی پشت خطی.. تنها بازمانده تنها بازمانده نسیم وحی خط سرخ شهادت تنهاترین سردار عشق طلاست سخنان حکیمانه یک پسر دیوانه! خانه اطلاعات آقای آملی لاریجانی عدالت و عادل کجاست؟ قاضی مالخر خاطرات باور نکردنی یک حاج اقا حزب اللهی مدرنیته دیـــــــار عـــــــاشـقـــــان نامه ی زرتشت اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار مسعود رضا نژاد درد دل با خدا صحرا پله...پله...تا خدا! مسیح 313 بانک کتب و مقالات مدیریت پروژه بی سرزمین تر از باد راز و نیاز با خدا خلوت تنهایی داغ عشق احسن ساقی دلتنگی.تنهایی.مهربونی شهادت عموم زیبایی سایه خداوند بر کهکشانهاست گاه به گاه وبلاگ ایران اسلام تابه کجا اینچنین عرفان خوش نظر داستان و راه های توحید جویان بزرگ منتظر حواب ..:: نـو ر و ز::.. جاده خدا تک ستاره هیئت مجازی علی جان حرفای خودمونی من بهارستان بهجان / behjan شیرازی ها ((مجمع شیرازی های مقیم اینترنت )) کریمه اهل بیت باسیدعلی‏تافتح‏قدس‏ومکه بازی بزرگان بازی بزرگان ثقلین رادیوی نسل برتر کسی که مثل هیچکس نیست ازدواج موقت وچالش ها شمیم وصال شمیم وصال معبر عصر انتظار تقاطع چهاردیواری پنجره شبکه علمی حکمت (شهرک مسعودیه) سلما عرفان نسل سومی ا نجمن ستاره های ایرونی ستاره کوشو لو بابای دوست داشتنی آهستان کربلای 6 باز مانده تنها بازمانده تنها شیعیان اهل سنت واقعی اسرار موفقیت یه فلش کار بسیجی بی یار حسن مجتبی نقد مفید مروارید سرخ یادداشت های دیده بان نجف زاده(یاداشت های یک حبرنگار) دلنوشته های دختر شهید فصل آگاهی خاکریز حسن مجتبی بهترین ها طهور اکبر طریق عشق شهید ولایت راهیان نور درد دل با امام زمان شهید سید محمد شریفی جامی از فرهنگ هزار و یک شب وحیدپ اسراییل باید از بین برود در دل نهفته ها عقیدتی ، سیاسی پایگاه بسیج حضرت صاحب الزمان علیه السلام تا شکوفه ی عشق اینک از حال به آینده پلی باید زد....... کانون مهدویت دانشجویان ایران نکته هایی از کتاب مقدس عطش عاشقان علی سبلان سنگ شکن ساقی بده بشارت.... غربت شلمچه فرا خوان مظلومیت غزه فصل انتظار میوه‌ی ممنوعه نشانه تالار اهل البیت یا رب الحسین کلام وحی پایگاه فرهنگی مذهبی بنیان طراوت باران

 

فدایی رهبر

این روز ها که چهره ی تو سخت در هم است
گویـــــــــا دل تمــــــــامی عالم پر از غم است
سنـــــــــگینی سکوت تو فریـــــــــــاد می زند
از غربــــــــتی که با دل خون تو همــدم است
هـــــر چند چشم های تو لبخنــــتد می زنـــد
اما غمی بزرگ در عمقش مجســــــــم است
از خـــــــار چشم و خون دل و تیـــــغ در گلــو
هر قـــــــدر هم بگویم از این درد ها کـم است


  
  

 

(قدیمترین برگ تاریخى دربارة حضرت رقیّه علیهاالسلام )


مرحوم آیة الله حاج میرزا هاشم خراسانى (متوفّاى سال 1352 هجرى قمرى ) در منتخب التواریخ مى نویسد:عالم جلیل ، شیخ محمّد على شامى که از جملة علما و محصّلین نجف اشرف است به حقیر فرمود: جدّ امّى بلاواسطه من ، جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقى ، که نسبش منتهى مى شود به سیّد مرتضى علم الهدى و سن شریفش از نود افزون بوده و بسیار شریف و محترم بودند، سه دختر داشتند و اولاد ذکور نداشتند.شبى دختر بزرگ ایشان جناب رقیّه بنت الحسین علیهماالسلام را در خواب دید که فرمود به پدرت بگو به والى بگوید میان قبر و لحد من آب افتاده ، و بدن من در اذیّت است ؛ بیاید و قبر و لحد مرا تعمیر کند.
دخترش به سیّد عرض کرد، و سیّد از ترس حضرات اهل تسنّن به خواب ترتیب اثرى نداد. شب دوّم ، دختر وسطى سیّد باز همین خواب را دید. به پدر گفت ، و او همچنان ترتیب اثرى نداد. شب سوم ، دختر کوچکتر سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت ، ایضا ترتیب اثرى نداد. شب چهارم ، خود سیّد، مخدّره را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: ((چرا والى را خبردار نکردى ؟!)).
صبح سیّد نزد والى شام رفت و خوابش را براى والى شام نقل کرد. والى امر کرد علما و صلحاى شام ، از سنّى و شیعه ، بروند و غسل کنند و لباسهاى نظیف در بر کنند، آنگاه به دست هر کس قفل درب حرم مقدّس باز شد همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند و جسد مطهّرش را بیرون بیاورد تا قبر مطهّر را تعمیر کنند.
بزرگان و صلحاى شیعه و سنّى ، در کمال آداب غسل نموده و لباس نظیف در برکردند. قفل به دست هیچ یک باز نشد مگر به دست مرحوم سیّد ابراهیم . بعد هم که به حرم مشرّف شدند، هر کس کلنگ بر قبر مى زد کارگر نمى شد تا آنکه سیّد مزبور کلنگ را گرفت و بر زمین زد و قبر کنده شد. بعد حرم را خلوت کردند و لحد را شکافتند، دیدند بدن نازنین مخدّره میان لحد قرار دارد، و کفن آن مخدّرة مکرّمه صحیح و سالم مى باشد، لکن آب زیادى میان لحد جمع شده است .سیّد بدن شریف مخدّره را از میان لحد بیرون آورده بر روى زانوى خود نهاد و سه روز همین قسم بالاى زانوى خود نگه داشت و متّصل گریه مى کرد تا آنکه لحد مخدّره را از بنیاد تعمیر کردند. اوقات نماز که مى شد سیّد بدن مخدّره را بر بالاى شى ء نظیفى مى گذاشت و نماز مى گزارد. بعد از فراغ باز بر مى داشت و بر زانو مى نهاد تا آنکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند. سیّد بدن مخدّره را دفن کرد و از کرامت این مخدّره در این سه روز سیّد نه محتاج به غذا شد و نه محتاج آب و نه محتاج به تجدید وضو. بعد که خواست مخدّره را دفن کند سیّد دعا کرد خداوند پسرى به او مرحمت فرمود مسمّى به سیّد مصطفى .
در پایان ، والى تفصیل ماجرا را به سلطان عبدالحمید عثمانى نوشت ، و او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف رقیّه و مرقد شریف امّ کلثوم و سکینه علیهماالسلام را به سیّد واگذار نمود و فعلا هم آقاى حاج سیّد عبّاس پسر آقا سیّد مصطفى پسر سیّد ابراهیم سابق الذکر متصدّى تولیت این اماکن شریفه است .آیة الله حاج میرزا هاشم خراسانى سپس مى گوید: گویا این قضیّه در حدود سال هزار و دویست و هشتاد اتّفاق افتاده است .

 


92/1/21::: 12:0 ص
نظر()
  
  

حجت الاسلام عبدالرحیم بیرانوند:شاید بارها و بار ها نام خطبه معروف بی بی دو عالم حضرت صدیق? کبری فاطم? زهرا(س) را شنیده و یا آن را دیده و خوانده باشیم. خطبه ای که بزرگان شرح های زیادی بر آن نوشته اند، اما گاه مطلبی یا چیزی به خاطر معروفیت و در دسترس بودن آن، باعث می شود که آن را نبینیم یا اینکه نسبت به آن دوچار یک نوع روزمرگی شویم.

در اهمیت این خطبه همین بس که اگر شیعه و سنی، بدون تعصب و با انصاف در آن تدبُّر کنند قطعاً حقایق عظیمی بر آنان مکشوف خواهد شد و به نتایج مطلوبی از وقایع پس از رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام دست پیدا خواهند کرد. خطبه ای که تنها ده روز پس از وفات رسول خدا(ص) توسط تنها یادگار آن حضرت در مسجد پیامبر قرائت گردید. یادگارِ پیامبری که مکرّر و به اندک مناسبتی دخترش فاطمه را ستایش می فرمود. دختِ پیامبری که وقتی وارد می شد پیامبر جلو پایش بلند می شد و پیشانی اش را می بوسید آن گاه می فرمود: «فاطمه پاره ی تن من است! و دل و جانِ درون من است. پس هر کس او را بیازارد، مرا آزارده و هر کس مرا آزار دهد،خدا را آزار داده است.»(1)

ادامه مطلب...

  
  

احساس لذت در نماز، یک سری مقدمات خارج از نماز دارد و یک سری مقدمات در خود نماز، آنچه پیش از نماز و در خارج از نماز باید مورد ملاحظه باشد و عمل بشود این است که انسان گناه نکند و قلب را سیاه و دل را تیره نکند.

کسی که شرایط قبولی نماز را رعایت کند، چهره‎اش در عالم معنا و ملکوت همچون خورشید می‎درخشد و این درخشش را کسانی که چشم باطن بین داشته باشند، در همین دنیا می‎بینند. ممکن است امثال من و شما این درخشش را نبینیم، اما هستند کسانی که چشم دلشان به آن عالم باز است و به محض نگاه کردن به چهره کسی متوجه می‎شوند که وی اهل معصیت است یا اهل عبادت.
 
نورانیت دل و روح، یکی از آثار تکوینی عبادت است؛ خداوند ظلمت‎های زندگی را برای بنده‏ای که نمازش را قبول کرده است روشن می‏سازد. خداوند در قرآن می‎فرماید: ای کسانی که ایمان آوردید، خدا ترس شوید و به رسولش نیز ایمان آورید تا از رحمتش شما را دو بهره نصیب گرداند و برای شما نوری قرار دهد که بدان راه سپرید و بر شما ببخشاید و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
 
انسان‎های خداترس و متقی هنگامی که دچار ظلمت‏های مادی می‎شوند خداوند حتی نور حسی هم به ایشان عطا می‎فرماید. بوده‎اند افراد نابینایی که قرآن را از رو تلاوت می‎کرده‏اند. انسان در دنیا خواه ناخواه با کسانی مواجه می‎شود که با برخوردهای نابخردانه‎شان صبر و تحمل را از انسان می‎گیرند. بسیار مشکل است که انسان بتواند در این شرایط خودش را کنترل نماید. اما خداوند به کسانی که نمازشان را پذیرفته است بردباری و حلمی عطا فرماید که در مقابل افراد نابخرد بتوانند خودشان را کنترل کنند. خداوند مادامی که ادامه حیات به نفع چنین بنده‏ای باشد او را به وسیله فرشتگانش حفظ می‎کند و درخواست او را اجابت می‎کند.
 
چنین بنده‏ای همچون گل‎ها و میوه‎های بهشتی که هیچ‎گاه پژمرده و پوسیده نمی‎گردند، همیشه با طراوت و سرزنده است. تفسیر عقلانی این مطلب این است که بنده آن چنان با آموزه‎های دینی خوگرفته است که هیچ‎گاه این حالت او تغییر نخواهد کرد، یعنی این حالات در او ملکه شده و به صورت صفتی ثابت برای نفس و روحش در آمده است و دوست دارند همیشه در نماز باشند یعنی همیشه متذکر باشند نمازی را که برای تذکر خوانده است، تذکر در او ایجاد یک روحیه قوی می‎کند که با واسطه آن روحیه قوی، همیشه به یاد خدا است و همیشه این قوت خودش را حفظ می‎کند.
 
محک همه چیزها نماز است
 
معیار اصلی نماز است. نماز بالاترین ذکر، شیرین‎ترین ذکر و برترین چیز است. برخی به دنبال ذکرهای ویژه‏ای می‎گردند که کسی نشنیده باشد همه چیز تابع نماز است. باید سعی شود این نماز درست به جاد آورده شود. در جایی دارد که خدا منت گذاشته که امر فرموده مخلوق با خالق خود خلوت کند.
 
سجده طولانی از عباداتی است که کمر شیطان را می‏شکند، اما کسی که سجده طولانی انجام می‏دهد باید مواظب باشد که مرتکب ریا نشود. بعد از سجده باید جلوی آیینه بایستد و ببیند آیا جای مهر در پیشانی‏اش نقش بسته است یا نه، اگر نقش بسته بود، مقداری بمالد تا به صفت رذیله ریا مبتلا نشود.
 
راه لذت بردن از نماز
 
احساس لذت در نماز، یک سری مقدمات خارج از نماز دارد و یک سری مقدمات در خود نماز، آنچه پیش از نماز و در خارج از نماز باید مورد ملاحظه باشد و عمل بشود این است که انسان گناه نکند و قلب را سیاه و دل را تیره نکند و معصیت، روح را مکدر می‎کند، و نورانیت دل را می‎برد و درهنگام خود نماز نیز انسان باید زنجیر و سیمی دور خود بکشد تا غیر خدا داخل نشود، یعنی فکرش را از غیر خدا منصرف کند و توجهش با غیر خدا مشغول نشود و اگر به طور غیر اختیاری توجهش یه جایی منصرف شد به محض التفات پیداکردن باید قلبش را از غیر خدا منصرف کند.

  
  

 حضرت زینب(سلام الله علیها) ملقب به، عقیله بنی هاشم و عقیله الطالبین بود. عقیله، زن کریمه را می گویند که در بین فامیل بسیار عزیز و در خاندان خود ارجمند باشد. همچنین در فرهنگ عربی عقیله به زن خردمندی می گویند که مسائل را با صبر و خرد بالا حل و فصل کند و در کارش دوراندیشی و آینده نگری داشته باشد.

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ آنچه در کتب روایی و حدیثی مستند و قوی وجود دارد جاکی ا این است که حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بانوی علم و فضل است. او علم خود را از جد بزرگوارش، پدر ارجمند و مادر گرامی و برادران عزیزش دارد. کسانی که متصل به وحی‎اند. نوشته‌اند حضرت زینب (سلام الله علیها) درس تفسیر برای بانوان داشت.
 
دختر امیرالمومنین علی (علیه السلام) دارای علم وافر خدادادی بود. ابن عباس از وی با این عبارت نقل می‌کند و می‎گوید: «بانوی خردمند ما زینب (سلام الله علیها) و همین بس که در بنی‎هاشم به «عقیله» یعنی بانوی خردمند معروف بود و آن هنگام که حضرت زینب (سلام الله علیها) در اسارت وارد کوفه شد. او بانوانی را که برای تماشا آمده‎اند، می‌شناسد. در و دیوار آن او را به یاد ایامی انداخت که بانوان همین شهر، صف اندر صف منتظر لقایش می‌نشستند تا در درس تفسیرش شرکت کنند و اکنون شهر به شهر می‌گردد.
 
از سخنان حضرت زینب (سلام الله علیها) در طول مسافرت کربلا، کوفه و شام و خطبه‌ها و سخنرانی‎هایی آینده نگرانه و خردمندانه که در فرصت‌های مختلف در برابر ستمکاران و طاغوتیان آن زمان و مردم دیگر ایراد فرمود، به خوبی معلوم می‌شود که مراتب علم و دانش و کمال آن بانوی بزرگوار از راه تحصیل و تعلیم اکتسابی نبوده و بهره‌ای الهی و جنبه خارق‎العاده داشته است.
 
شاهد این مطلب، کلام امام سجاد (علیه السلام) است که پس از خطبه کوفه بر او فرمود: "عمه جان آرام باش و سکوت اختیار کن که تو بحمدالله دانشمندی معلم ندیده و فهمیده‌ای هستی که کسی تو را فهم نیاموخته است."
 
خطبه های حضرت زینب(س) به عنوان پدیده ای زبانی، از تأثیرات اجتماعی و فرهنگی دور نبوده است. زینب(س) از فصاحت و بلاغت قرآن و نبی اکرم(ص) و علی(ع) بهره ها برده؛ همان قرآن که فصاحت و بلاغت آن، خطباء و ادباء عرب را عاجز کرده و همان نبی که «أفصح من نطق بالضاد» بود و همان علی (ع)که نهج البلاغة او فصیح ترین کلامها بعد از قرآن وکلام نبی(ص) است.
 
 تحلیل کلام چنین شخصیتی، اگر چه بارها و بارها صورت گرفته است، ولی به جرئت می توان گفت که اکثر تحلیلگران نتوانسته اند فصاحت و بلاغت ایشان را حتی به قدری بسیار اندک، نشان دهند؛ چرا که اکثر آنان به تحلیل کلام ایشان با استناد به جنبه هایی محدود از ساختارهای متنی کلام، همچون ساختارهای بلاغی قدیم، اکتفا کرده و حتی نتوانسته اند ارتباط بعضی از این ساختارهای بلاغی، همچون آرایه های ادبی نظیر استعاره، تشبیه و سجع را با فصاحت و بلاغت ایشان بیان کنند.
 
در حالی که اوج فصاحت و بلاغت زینبی زمانی بروز می کند که ایشان با توجه به هر موقعیت، بهترین کلام را متناسب با آن جایگاه، بیان می کند. به عبارت دیگر، زیبایی های تمام ساختارهای متنی کلام ایشان، از ساختارهای کلی و بنایی آن تا ساختارهای اسلوبی و درونی، همگی در ارتباط با بافت موقعیتی آن ظهور پیدا می کنند.
 
خطبه های حضرت زینب(س) هر کدام دارای موقعیتی خاص است که اسلوبی خاص را هم می طلبد .
 
در این گزارش به بررسی خطبه ی ایراد شده توسط ایشان در شهر کوفه می پردازیم.:
 
این خطبه زمانی خوانده شد که کاروان اسرای اهل بیت از کربلا وارد کوفه شد. پیر و جوان، زن و مرد، به معابر آمده بودند تا مغلوبین و اسرا را ببینند. برخی ناراحت و برخی بهت زده و گروهی از شدت تاثر می گریستن ولی اکثرمردم نیز به گمان اینکه اسرای رومی هستند به آنها سنگ می زدند و با دیدن آنها در آن حال، شادمانی می کردند. در این حال کاروتن اسیران زیر محافظت و مراقبت شدید سربازان و نیروهای مسلح یزیدی بودند .
 
مردم در دو طرف مسیر حرکت کاروانیان صف کشیده بودند و نظاره گر بودند. همه ی این کارها برای این بود تا حس تنهایی و حقارت کاروان را در مردم ایجاد نمایند. مردم ناآگاهانه پیروزی یزیدیان را جشن گرفته بودند و کف می زدند. آری به خیال خود به استقبال کفار و اسرای رومی شکست خورده از سپاهیان اسلام رفته بودند و بر آل رسول الله(ص) سنگ می زدند .
 
در این زمان بود که زینب(س) با قوت ایمان، زبان حکمت گشود و با تیغ بلاغت، سینه ی نفاق را شکافت و با همان حالت روحی و مشکلات روانی که بر او فشار می آورد و در حالی که بر روی شتر عریان سوار بود، دستهایش بسته و چشمانش گریان و مصیبت زده، و سرهای مقدس شهدا نیز پیشاپیش آنها در حرکت بودند و کودکان نیز به دنبالشان روان .
 
آری در همین حالات سخت و جان فرسا هنگامی که موقعیت را مناسب تشخیص می دهد نگاهی بر مردم می افکند و آنها را به سکوت دعوت می کند سپس با انتخاب بهترین فرصت ها و زیبا ترین کلمات و جملات ، و با شجاعتی بی نظیر و علی وار بر مسند وعظ و خطابه می ایستد و شاید از همان مکان و همان لحظه بود که نهضت توابین را خلق می کند.
 
رسولی محلاتی به نقل از احتجاج طبرسی می نویسد: هنگامی که حضرت علی بن الحسین را به همراه زنان از کربلا به کوفه آوردند، زنان کوفی با دیدن آنان به شدت می گریستند و گریبان چاک می کردند و مردان نیز با آنان گریه می کردند. زین العابدین (ع) که در آن زمان بیمار بود به صدای بلند فرمود: اینان برما می گریند پس چه کسی جز اینها ما را کشت؟ در این وقت زینب (س) با اشاره ای مردم را ساکت کرد. با همان اشاره نفس ها در سینه حبس شد و زنگ شتران از صدا افتاد، آنگاه زینب (س) چنین گفت: سپاس و ستایش خاص خداست و درود بر پدرم محمد و خاندان پاک و برگزیده اش . و سپاس ای مردمان کوفه ! ای مردمان دغل پیشه و فریبکار و بی حمیت و حیله گر ! اشکانتان خشک نشود و ناله هایتان پایان نپذیر! براستی حکایت شما حکایت زنی است که رشته های خود را محکم بافته بود و پس باز می کرد، شما سوگند تان را دستاویز فساد قرار دادید! شما چه دارید جز لاف زدن و دشمنی و دروغ ! و همچون کنیزان چاپلوس و دشمنان سخن چین ! یا هماند سبزه وگیاهی که برفراز سرگین روید و یا همچون نقره ای که روی قبر را بدان اندود کرده باشند که ظاهری زیبا و فریبنده و باطنی بد بو گندیده دارد. براستی که بد توشه ای برای خود فرستادید که خشم خدا برشماست و در عذاب جاویدان هستید! آری بگرید که به خدا سوگند شایسته گریستن هستنید، بسیار هم بگریید واندک بخندید که ننگ آن گریبان گیر شما شد و بال آن شما را در برگرفت و هرگز لکه این این ننگ را از امان خود نتوانید شست! و چگونه پاک خواهید کرد لکه ننگ کشتن فرزندان خاتم پیامبران و معدن رسالت و آقای جوانان بهشت را ! همان که در جنگ سنگر شماست و در پناه حزب و دسته شماست و در هنگام صلح سبب آرامش دلتان و مرهم زخمتان و در جنگ ها مرجع شما و بیانگر دلیل های روشن و چراغ هدایت شما بود !
 
حضرت ادامه می دهند: براستی چقدر بد است آنچه برای خود پیش فرستادید و چقدر بد است بار گناهی را که برای روز جزا بر دوش خود نهادید !نابودی و سر نگونی بر شما باد ! کوشش تان به نومیدی انجامید و دستهایتان بریده شد و سوداگری شما زیان داد و به خشم خدا باز گشتید و خواری بیچارگی را برای خود مسلم و قطعی کردید! وای بر شما ! هیچ میدانید چه جگری از رسول خدا پاره کردید ؟ وچه پیمان محکمی را بستید ؟ و چه پردگیانی را از او از پرده بیرون افکندید؟ وچه حرمتی را از او هتک کردید؟ وچه خونی را از او ریختید؟ کار بسیار و بزرگی انجام دادید که نزدیک است آسمانها از هول این کار از شکافد و زمین متلاشی شود و کوهها از هم بپاشد! مصیبتی بس دشوار و بزرگ بد وکج و پیچیده و شوم که راه چاره در آن بسته و در عظمت به اندازه آسمان خون ببارد و براستی که عذاب آخرت خوار کننده تر خواهد بود و یاری نخواهید داشت ! و این مهلت تاخیر در کیفر الهی شما را خیره نکند که خدای عزوجل در انتقام عجله نمی کند و ترسی از فوت و از دست رفتن انتقام ندارد حتما پروردگار در کمینگاه شماست .
 
آنگاه شروع به خواندن اشعاری در رسای حادثه کربلا نمود.
 
خطبه های حضرت زینب(ُس)با خطبه های امام علی (ع) در نهج البلاغه شباهت زیادی دارد و شاید از همین جهت است که ایشان را عقیله بنی هاشم(عقل کل) می خونند؛ این امر باعث می شود حتی کسانی که هنوز به ماهیت آنها شک داشتند از اصالت آنها مطمئن شوند و به یاد سخنان امام علی بیافتند زیرا اینجا همان کوفه ای است که علی در آن می زیست و کوفیان کلام نافذ او را به یاد دارند و هنوز مدت زمان چندانی از شهادت آن حضرت نگذشته است . این شباهت در کلام تعجب ندارد زیرا او دختر علی (ع) است ، پاره ی تن و وارث او.
 
حضرت زینب(س) از پیامبر(ص)، به پدر تعبیر می کند و با انتخاب این کلمه، باز هم خود و قافله ی اسیران را بهتر به مردم معرفی می کند و نسب خود را با پیامبر روشن می کند، تا همه دریابند که این قافله از کدامین دودمان و قبیله اند و افکار و احساسات مردم را در دست بگیرد و دیگر مردم آنها را به چشم اسیر ننگرند . سپس به به بزرگترین نقطه ضعف کوفیان ، یعنی سست عنصری و پیمان شکنی آنها اشاره می کند و آنها را بر این خصلتشان آگاه  می کند.
 
از برادر شهیدش ، امام حسین (ع) ، به عنوان پاره ی جگر رسول الله (ص) و سرور جوانان اهل بهشت ، تعبیر کرد و بنی امیه را کشنده ی او و خاندان پیامبر معرفی می کند . این تعبیر چنان آتشی در جان کوفیان انداخت که تمام آثار کفر و نفاق و جهالت را از جان آنان زدود .
 
در قسمتی از این خطبه به معرفی شخصیت پدرش ، این بزرگ مظلوم عالم ، می پردازد و اورا به کوفیان سست عهد و نامرد می شناساند تا آنها را به یاد ظلمهایی که به او کرده اند بیاندازد . آری این زینب (س) دخترش است که بعد از سالها ، سکوت علی(ع) را شکست و از او دفاع کرد و او را به همگان می شناساند .
 
خطبة ایشان در کوفه، در میان مردم بوده است؛ مردمی که استاد مطهری مهم ترین عامل در اقدام آنها به قتل فرزند رسول خدا(ص) را جهالت آنان می داند و در واقع امام حسین، شهید فراموش کاری مردم شد. همین مردم اگر چه اهل بیت پیامبر(ص) را تنها گذاشتند، ولی بعدها جوانه های نهضت مقاومت و بیداری در میان آنها آشکار و به صورت قیام توابین و مختار، روییده شد و به حکومت هزارماهة بنی امیه خاتمه داد.
 
در حقیقت، تأثیر این خطبه در مردم، اولین بذرهای این قیامها را در وجود آنها کاشت . لذا واجب بود که این خطبه ها به صورتی ایراد شود که بیشترین تأثیر را در آنها بگذارد و وجدان خفته آنان را بیدار کند.
 
بعد از اینکه خطبه ی حضرت زینب (س) تاثیر شگرفی بر کوفیان نهاد و همه را متحول و گریان ساخت، یزیدیان به ناچار سریع آنها را از آنجا بیرون بردند ، زیرا بیم قیام علیه بنی امیه می رفت .
 
به هر حال کاروان اسرا را به سوی دارالاماره ی یزید بردند و در آنجا آنها را در یک صف ، همانند اسیران مشرک ، و در روبه روی ابن زیاد قرار دادند . ابن زیاد که سرمست پیروزی بود ، شروع به توهین نسبت به حضرت زینب(س) نمود ، اما باز هم حضرت زینب (س) در اینجا سخنانی فرمودند که ظرافت هایی در آن نهفته است که محصول کیاست و هوشیاری ایشان بوده است و متناسب با یک ماموریت و سیاست تبلیغی است.
 
در مقابل ابن زیاد با آن همه کبکبه و دبدبه می ایستد و شجاعانه او را تبهکار، بدکار، دروغگو و ... می خواند و از هیچ کس و هیچ چیز نمی هراسد آنهم در قالب یک اسیر . واقعا تحسین بر انگیز و شجاعانه است . الله اکبر .
 
او را فرزند مرجانه و زنا زاده می خواند، ان هم در مقابل همگان. در آن روزگار که یکی از راههای شناخت افراد، نام پدر آن شخص بود، زینب ابن زیاد را با نام مادرش می خواند، یعنی پدرت نامعلوم است و تو حاصل چنین روابط نامشروعی بوده ای. آیا توهینی بالاتر از این، آن هم در مقام یک اسیر . واقعا شجاعت او در قالب یک زن ستودنی و قابل تقدیر نیست.
 
حضرت زینب در پاسخ به این سوال ابن زیاد که با استهزاء از زینب (س) پرسید: (چگونه دیدی کار خدا درباره ی برادر و خاندانت را ؟) با بی اعتنایی می فرماید (فقط زیبایی و خیر بوده است)
 
ابن زیاد با این سوال می خواست آنها را باطل و خودشان را نماینده ی خدا نشان دهد، اما زینب (س) از آن هم علیه خودشان استفاده می کند و آنها را محاکمه شوندگان در مقابل پروردگار، نشان می دهد و حقانیت خود و خاندانش را ثابت می کند. نه تنها نمی گذارد ابن زیاد به هدفش نائل شود، بلکه باعث می شود تا از سخنانش نتیجه ی عکس بگیرد.

91/9/7::: 2:55 ع
نظر()
  
  
http://godeye.ir/wp-content/uploads/wished_the_way_to_Karbala_____by_NEXT_style-390x280.jpg
مقبل (شاعر اصفهانی ) در جوانی در نهایت ظرافت و لطافت بود ، در ایام محرم به جمعی رسید که در عزای سید الشهدا (ع) به سینه زنی مشغول بودند ، وی از روی استهزاء چیزی خواند که عزاداران ناراحت شدند . مقبل پس از چندی به بیماری جذام مبتلا شد ، بطوری که مردم از او متنفر شدند و وی در آتشخانه حمام سکونت گرفت .

سال دیگر ، روزی با دلی شکسته در کنار خرابه ای نشسته بود ، جمعی از سینه زنان این شعر را می خواندند:



چه کربلاست امروز چه پر بلاست امروز
ســــرحسین مظلوم از تن جداست امروز
آتش در نهاد مقبل افتاد و با نظر حسرت به آنها نگاه کرد و گفت :



روز عزاست امــروز جان در بلاست امروز
فغان و شـــور محشر در کربلاست امــــروز


مقبل همان شب پیامبر اکرم (ص) را درخواب دید ، ایشان وی را نوازش کردند و از تقصیرش گذشتند. گویند نام او محمد شیخا بود و آن جناب اورا مقبل لقب دادند.
لذا شروع به سرودن قضایای حضرت سید الشهدا(ع) کرد .
مقبل گوید: چون واقعه شهادت را تمام کردم ، شب جمعه بود .چندان خواندم و گریستم تا آنکه در بستر به خواب رفتم . در عالم خواب ، خود را در حرم منور حضرت سید الشهدا(ع) دیدم که منبری گذارده و جناب خاتم الانبیا(ص) تشریف داشتند، در آن اثنا محتشم را حاضر کردند.

پیامبر (ص) فرمودند: امشب شب جمعه است ، بر منبر برو و درمصیبت فرزندم چیزی بخوان . محتشم به امر آن حضرت بر منبر رفت . خواست در پله اول بنشیند، ولی حضرت فرمودند: بالا برو، چون به پله دوم رفت ،باز فرمودند: بالا برو، و همچنان به او فرمود، تا اینکه بر پله آخر(پله نهم) منبر نشست و اشعاری خواند تا به این بند معروف رسید :


پس با زبان پــــرگله آن بضعه بتـــــول

رو در مــــــــدینـه کــرد کـه ایهـا الــــرسـول

این کشته فتاده به هامون حســــین توست

وین صید دست وپاه زده در خون حسین توست

این ماهی فتاده به دریای خون که هست

زخـم از ستـاره بر تنش افـزون حســــین توست

یک وقت ملائکه گفتند: محتشم بس است. پیغمبر غش کرده است. پیغمبر را به هوش آوردند. پیغمبر عبایش را برداشت با دست خودش بر دوش محتشم انداخت.

مقبل گوید :من دلم شکست و با خود گفتم : البته اشعار من مورد قبول آن حضرت قرار نگرفته است، زیرا به من دستور خواندن ندادند.

ناگاه حوریه ای به خدمت حضرت آمد و عرض کرد : حضرت فاطمه الزهرا (س) می گویند : دستور بفرمائید که مقبل واقعه ای در مرثیه سید الشهدا(ع) بخواند .

پس آن حضرت به من امر فرمودند و بر منبر رفتم و در پله اول ایستادم و چنین خواندم :


روایت است که چون تنگ شد بر او میدان

فتاده از حرکت ذوالجناح وز جــــولان

نه سیــد الشهــــدا بر جــدال طاقـت داشت

نه ذولجنـاح دگر تاب استقامــت داشت

کشید پــا ز رکـــاب آن خلاصه ایجـــــــــاد

به رنگ پرتو خورشید ، بر زمین افتاد

هوا ز جور خـــــالف ، چون قیرگـــون گردید

عــزیز فاطمه از اسب سرنگون گـردید

بلنـــــــد مرتبــه شاهــی زصــدر زین افــتاد

اگــر غلط نکـنم، عـــرش بر زمین افتاد


ناگاه کسی اشاره کردکه فرودآی .دختر پیامبر (ص) بیهوش گشته است . من از منبر فرود آمدم و منتظر عطای حضرت خیرالبریا بودم. ناگاه دیدم ضریح مطهر حضرت سید الشهدا (ص) باز شد و شخص جلیل القدری از آن بیرون آمد . اما زخم سینه اش از ستاره افزون و جراحات بدنش از شمار بیرون است. ایشان خلعت فاخری به من عطا فرمودند . عرض کردم فدایت گردم ، شما چه کسی هستید ؟ فرمودند: من حسین (ع) هستم .

91/8/25::: 7:18 ع
نظر()
  
  
به گزارش سرویس جهان اسلام «شیعه نیوز» به نقل از شبستان، پیروزى هر انقلات وهر فعالیت اجتماعى به یک سلسله شرایط و موقعیت هاى عینى وخارجى بستگى دارد که بدون فراهم شدن آن شرایط نمى تواند به هدفش برسد. اگر چه قسمتى از شرایط وموقعیت هاى انقلاب مهدى(عجل الله تعالی فرجه) آسمانى وخدایى است وجنبه آسمانى دارد، اما اجراى کلى ماموریت وى، به گرد آمدن شرایط عینى وخارجى وابسته است.
همان گونه که آسمان چشم به راه ماند تا پنج قرن از جاهلیت بگذرد، وآنگاه نداى آخرین رسالت آسمانى را از سوى پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بشنود؛ این انتظار، یعنى اجراى برنامه الهى هم مستلزم تحقق موقعیت هاى عینى وخارجى است، یا عواملى است مانند محیط مساعد وفضاى عمومى مناسب ویا بعضى ویژگیهاى جزیى که جنبش دگرگونى بخش از لا به لاى پیچ وخم هاى جزیى، در جستجوى آن است.
سنت تغییر ناپذیر خداوند سبحان، بر این است که اجراى انقلاب اسلامى حضرت مهدى (عج) نیز به موقعیت هاى خارجى وپذیرنده اى که محیط مساعد وفضاى عمومى را براى درک وپذیرش انقلاب آماده مى سازد، وابسته باشد، وبه همین دلیل هم بود که اسلام پس از گذشت چندین سده از پایان یافتن کار انبیاى پیشین وایجاد خلأ تلخ چند صد ساله، ظاهر شد. خداوند با همه توانایى اش، در هموار ساختن تمامى مشکلات راه رسالت پیامبر، وایجاد محیط مساعد براى ابلاغ این رسالت، نخواست چنین شیوه اى را به کار گیرد، بلکه با ابتلا وآزمایش، که تکامل بخش انسانند کار کلى انقلاب الهى را به گونه اى طبیعى وبر بنیادها وعوامل اجتماعى صورت داد.
البته این ویژگى، مانع نیست که گه گاه، در پاره اى از جزئیات دخالت خداوندى، از راههاى غیر عادى انجام پذیرد، زیرا جزئیات در ساختن محیط مساعد نقش اساسى ندارد وفقط گاهى براى حرکت در محیط مناسب، لازمند، یارى هاى وتوجهات عینى اى که خداوند متعال در لحظات دشوار به رهبران الهى مى فرماید، از این گونه است، براى پاسدارى رسالت ابراهیم آتش نمرود را بر او سرد وسلامت مى کند، ودست آن مرد یهودى که با شمشیر بر بالاى سر پیامبر ایستاده، از حس مى افتد وتوانایى حرکت وتکان را گم مى کند، یا باد شدیدى مى وزد وپرده هاى دشمنان حق را که در روز خندق، مدینه را محاصره کرده اند، از بیخ وبن بر مى اندازد؛ وهراس در دل آنها مى افکند. اما همه ى اینها از یک سلسله امور جزئى وکم در لحظاتى قاطع، فراتر نمى رود، وباید پیش از این کمکها، زمینه وفضایى مساعد براى دگرگونى عمومى موجود باشد.
اکنون در پرتو همین مبانى، وهمساز با موقعیت هاى عینى وخارجى، موضع گیرى امام مهدى (عجل الله تعالی فرجه) را، بررسى مى کنیم. مسلما انقلاب امام نیز، مانند هر دگرگونى اجتماعى دیگر، از جهت اجرا به موقعیت هاى اجتماعى بستگى دارد؛ که باید همساز با آن موقعیت هاى معین، پیش آید. زیرا حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه) خود را براى اقدامى اجتماعى ودر سطحى محدود، آماده نکرده، بلکه رسالتى که از سوى خداوند براى او تعیین شده، دگرگون ساختن همه جانبه گیتى مى باشد، به صورتى که همه افراد بشر از تاریکی هاى ستم وبیداد، به فروغ دادگرى راه یابند.
براى چنین دگرگونى بزرگى، تنها یک رهبر شایسته، کافى نیست، زیرا ویژگی هاى یک رهبر شایسته را پیامبر (صلی الله علیه و آله) در همان روزگار سیاه در خویش داشت، بلکه علاوه بر رهبر شایسته، نیازمند یک محیط جهانى مساعد ویک فضاى عمومى مناسب نیز هست تا موقعیت هاى خارجى مطلوب را براى انجام انقلاب جهانى آماده سازد.
از دیدگاه انسانى که بنگریم، باید (احساس نابودى مداوم) در انسان متمدن ایجاد شود ویک انگیزه اساسى در درونش پدیدار گردد ورسالت دادگرانه مهدى (عجل الله تعالی فرجه) را بپذیرد وتنها با تجربه هاى اجتماعى، مدنى وسیاسى گوناگون امکان دارد چنین احساسى در درون انسانها جاى گیرد، زیرا با تجربه مکتبها و... مى تواند بار گرانى از نقاط منفى به دوش خود بیابد ونیازمندی هاى او را به یارى جویى از سرشت پاک وجهان نهان آشکار سازد.
از دیدگاه مادى نیز، شرایط موجود، در زمان ظهور، براى انجام رسالت مهدى (عجل الله تعالی فرجه)، بر تمامى جهان، باید آمادگى وتوانایى بیشترى داشته باشند، تا در روزگارى همچون زمان غیبت صغرى؛ زیرا که بخش هاى جهان به یکدیگر نزدیک شده، ارتباط وپیوند میان انسانها بهتر انجام مى گیرد. ارتباط وپیوندى که دستگاه رهبرى مرکزى، براى پرورش مردم، بر بنیاد رسالت؛ به آن نیاز دارد). (1)

پی نوشت ها:
(1) بحث حول المهدى، شهید آیه الله صدر، ص 75.

ما اگر خودمان را درست بکنیم، خدا کافی است، خدا هادی است. ما خودمان را نمی‌خواهیم درست بکنیم، اما از کسی هم نمی‌خواهیم آزار ببینیم. ما اگر خودمان به راه بودیم، در راه می‌رفتیم،چه کسی امیر المؤمنین(ع) را می‌کشت؟ چه کسی حسین بن علی(ع) را می‌کشت؟چه کسی همین (امام زمان علیه السلام) را که حالا هست، هزار سال هست، او را مغلول الیدین (دست بسته) کرد؟ما خودمان حاضر نیستیم خودمان را اصلاح بکنیم. اگر خـودمـان را اصـلاح بکنیم، به تدریج همــه بشـر اصلاح می‌شوند.

آیت الله بهجت


91/8/19::: 7:30 ع
نظر()
  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ قرآن را تفسیر کردند... آیه آیه... شرح کردند... شرحه شرحه... ورق ورق... اربا اربا...


+ سرشکستن امام سجاد ع) امام سجّاد س?م الله عل?ه سر خود را به ?اد مص?بت پدرش شکست امام سجاد س?م الله عل?ه به مناسبت? که مصائب امام حس?ن س?م الله عل?ه را شن?دند ) کس? برای ا?شان مصائب? را ?اد آوری کرد » قام عل? طوله و نطح الجدار بوجهه فکسر انفه و شج ّ رأسه و سال دمه عل? صدره و خر ّ مغشّ?ا عل?ه من شدة الحزن و البکاء « تمام قد حضرت ا?ستاد و صورت خود را به د?وار منزل کوب?د پس ب?ن? آنحضرت و سر ا?شان شکست


+ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
+ امام کاظم(سلام الله علیه): مردى از قم مردم را به حق فرا مى‏خواند و بر گرد او مردمانى فراهم مى‏آیند که چونان پاره‏هاى آهن استوارند، طوفان‏ها آنها را به لرزه نمى‏اندازد و از جنگ خسته نمى‏شوند و بزدلى نشان نمى‏دهند، به خدا توکّل دارند و فرجام از آنِ پرهیزگاران است. میزان الحکمة ج 2 ص
+ بیانیه زنجیره فجرآفرینان ؛ جبهه وبلاگی غدیر


+ 5هزارتا صلوات برای سلامتی مادرم تا کی تموم بشه خدا میدونه


+ انسان یا انسانیت یا انسان بودن/به حقیقت آدمی باش


+ هرگز کاری جز برای رضای خدا نکن_ سیدشهیدان اهل قلم مرتضی آوینی.. کجایی ای راوی فتح


+ توی پیام رسان مشغول باشید


+ توی این گرما.......به به