گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن، یعنی که رخ بپوش و جهانی خواب کن
در پای صحبت تو می نشستم تویی که بار تجربه های تلخ و شیرین را به دوش می کشی گاهی از خنده ها و گاهی از وداع سوز ناک یارانت می گویی .
روزی دوستی از من خواست تا تو را توصیف کنم ، از غربت و شبهای انتظارت و روزهای طی شده ات و خاطراتت بگوییم ، از آنچه در سر داری و آنچه که به آ ن دلخوشی.
و برایش افشا کنم که در فراسوی نگاهت به گذشته و حال و آینده چه در نظر داری . او می خواست تا آنچه را که نسل سومی هابه یاد ندارند را برایش از زبان تو بگوییم . بگوییم که وقتی به البوم عکسهای یاد گاری دوستان و هم رزمانت می نگری چه صورت نمناکی داری ، بگوییم وقتی برادر کوچکت را یاد می کنی که قهرمانانه همانند خودت در عملیات شرکت کرد ، جنگید و منتخب الهی شد ، او که لباس شهادت را به تن کرد چه حالتی داری ، بگوییم دید تو در این اجتماع هزار رنگ امروز به چه افقی است.
اما من نتوانستم تو را راضی کنم که لب بگشایی می خواستم به او بگویم که چگونه نوجوانی را به میان سالی رسانیده ای اما به این شکل که همه صورت و محاسن ات چون پیران سالخورده غبار سپید روزگار را در بر گرفته است.
و نتوانستم بگوییم که چگونه از این بدن جوانت چه جسم رنجوری در طی طریق راه شهدا و امام سا خته ای و چگونه وجودت عطر آگین محفل ها می شود.
نتوانستم بگوییم که چگونه روز ها و شبها عارفانه با اویی که تورا برای خودش خلق کرد نجوا می کنی و درد جانکاه جسم را به لبخند رضایت مبدل می سازی.
دلم تنها برای خودم می سوزد که نمی توانم آنچه را که تو در سر درای خوب درک کنم و برای خود آن را بکار یرم . و شاید این قصور از یاری گران فرهنگ در این چند سال گذشته است که غافل از تو و امثال تو برای خود بر نامه هایی جدا و به خیال خودآباد گرانه پی ریزی می کردند.
دلم می خواست فریادی به وسعت همه این سالهای ایثار و گذشت و فدا کاری شما بزنم تا گوش نادانان از این فریاد کر شود و دیگران بشنوند که شما هنوز ایستاده اید.
کاش می توانستم همه گلایه ها و همه برداشت های فرزندان شهدا و جانبازان و ایثار گران را به گوش خفتگان برسانم و برایشان حدیث عشق ی را بگوییم که پیامبر(ص) خبر اتفاق این رویداد را 1400 سال پیش نوید داده بود ،آری شما همانید که پیامبر (ص) از شما به نیکی یاد کرد و فرمود که پرچم اسلام به دست شما به اهتزاز در خواهد آمد.
و حالا که کمی از این روایت را در دیدگان بر ملا می کنم بگوییم که چقدر به تو افتخار می کنم پدر.....
عاشقان کشتگان معشوقند، بر نیاید ز کشتگان آواز
به طواف کعبه رفتم
به حرم رهم ندادند !!
که برون در چه کردی !؟
که درون خانه آئی .....!!؟