چه شود خبر بیاید که از این سفر تو آیی
دل دردمندی برسد به یک نوایی
غم ما همیشه این بود که تو را ندیده مُردیم
تو بیا که زنده گردیم
به وصال خوب رویی دل وجان همه فدا شد
تو بیا که دل و جانی
به شب ستاره سر زن که رسم به آرزویی
چه شود خبر بیاید که از این سفر تو آیی
دل دردمندی برسد به یک نوایی
غم ما همیشه این بود که تو را ندیده مُردیم
تو بیا که زنده گردیم
به وصال خوب رویی دل وجان همه فدا شد
تو بیا که دل و جانی
به شب ستاره سر زن که رسم به آرزویی
بنگر به سبزه و گل
بنگر به آسمانها
به سیاهی دل شب
بنگر به خواب رویا
بنگر به چشم پاک مادر
بنگر به به دست گرم پدر
بنگر به شوق روی خواهر
بنگر به به بازی برادر
بنگربه خاطراتم
بنگر به شب ستاره
بنگر به باغ روحم
بنگر به چشم بیدار
بنگر به بهاران
بنگر به انتظارم
بنگر به شوق دیدار بنگر به لحظه هایم
بنگر که بی تحمل شده ام به پایت
بنگر به سوال بی جوابم
بنگر به من که بی تو
به امید وصل خاموش
و به دل هزار فریاد
بنگر ای همشه بهاری
تو نوید آرزو ها
بنگر که خسته ایم ما
تا به کی فراق و هجران
بنگر به خانه جان
بنما تو روی بر دل
ای امید و انتظارم
همه شب در التهابم
که به کدام وقت رسد مژده وصالت
بنگر به آرزویم
چه شود که با دل من بکنی هم نوایی
می نشینم که بیایی
بنگر که در بیابان شده ام تشنه و بی تاب