امشب هم حسینیه درش بازه
اگه کم کاری شده به بزرگی خودتون ببخشین
من فدای آن لب شوم که از شط آب خشک و تشنه بیرون می شود
ای ماه من آفتاب از روی تو شرمسار ای نگار من نگاهت تا ابد در دل هر آشنا ماندگار
من چه گویم که عباس تا ابد عموی عاشقی است شیر مردی از خاندان هاشمی است
عاشق روی برادر خاکسار رهبری است
اسوه مردان مرد پاسدار شبهای بی کسی است
عبد درکاه ولی سقای تشنه لب؛
ماه روی بی رقیب ؛سینه سوز دردهای علی
ماه روی و هم پسر از بهر ام البنی است
********************************************************************************************************
عمو جان دلم تنگ است می گویند که ابوالفضل عموی همه سادات است
از کودکی همیشه مشتاق و ارزو مند دیدنت بودم
هر وقت مادرم از دلاوریت برام می گفت توی قطره های اشکاش روی ماهت رو میدیدم که به من لبخند می زنی
و حالا که بزرگ شدم بازم به دنبال نگاهت ودر تمنای یک نظرت و منتظر آمدنت دارم انتظار می کشم
و وقتی که غم و قصه هام میان سراغم به دنبالت می گردم تا مگر کاشف کرب دلم بشی
عمو جان خوب میدونی که عموی من هم مثل شما تشنه لب در راه لبیک به رهبرش شهید شد
و همانند شما خون پاکش را در راه آزادگی و دین ریخته شد و درخت اسلام را آبیاری کرد
عمو جان عباس وقتی پدرم نام عمویم را می شنود و به سوی عکس عموم حرکت می کنه
و اونو بغل می کنه و از خدا می خواد که با ایشون محشورر بشه
من هم وقتی که دل تنگ دیدن عموم میشه
نا خود آگاه روایت دلدادگی شما روبه پیش چشمم مجسم می کنم و با یاد شما دلم آروم میگیره
گویا رابطه ای بین عشق بازی و فدا کاری شما و دل دادگی عموم میبینم
حالا هم می بینی که بازم دلتنگی آمده سراغم دارم با شما درد دل می کنم
و هر وقت دلم از غم های عالم پر میشه می بینم رد پتی محبت شما روی قلبم پیدا می شه
شاید مرهم اشک بر روی زخم دلم با یاد شما کشیده بشه
نذری کردم که اگه روا بشه تا ابد دلم رو حسینه بکنم تا شمارو خوشحال بکنم
بعد توی این حسینیه نقاشی عاشورا رو بکشم
توی اون نقاشی یه آسمون با هفتاد و دو تا ستاره می کشم
وبه یاد شمایک ماه شب چهارده می کشم
با رنگ سرخ به رنگ خون یه دشت گل شقایق می کشم
بعد بالای این حسینیه یه پرچم می کشم کنارش یه یاس کبود کوچیک به یاد رقیه کوچو لو میکشم
با یه چادر مشکی به یاد عمه زینب
ویک بشقاب خرما و یک مشک اب می زارم به یاد بچه های کاروان کربلا
و یک گهواره برای اصغر کوچولو می کشم
اما من این دشت رو بی خارو خس می کشم که دیگه به پای کسی نشینه
اگه به حاجتم هم نرسم؛ بازم این کارو می کنم تا بگم دوست دارم عمو.....
************************************************************************************************
گشته ام ، از اهل دنیــا برتر
بهــر عشقم از هـــمه عالم سری
عاشقانت نــــام سقــا داده اند
بهـــر اسمت زندگی هـــا داده اند
اسم زیبـــایت شـــده مـــهر دلم
مــهر تــو انــــدر دل و آب و گلم
ما اسیر زلف و گیسوی توائیم
از همه جنگ آوران امشب سریم
ای که مـــادر نـــام عباست بداد
زیــرکی گفتـــا خــــدا اسمت بداد
نام تـــو از کبریـــــا بالاتر است
عرش حـق با نام تو زیباتر است
من چه گویم عاقلان سنگم زنند
عاشقم بـــاکی نـدارم ، انگم زنند
نینوا با دست تـــو گشته عجین
زینبت محــوت شـده حبل المتین
شعر از ذاکراهل البیت((علی))