یک سیر داستانی از میان نامه های امام را آورده که در این نامه ها سفر خانم خدیجه ثقفی، همسر امام در سال 51، در میان نامه های امام دنبال شده است.
خانم لطفا سربسته ننویسید
سال 52 حمید روحانی به امام نامه نوشته بود که یک نویسنده مصری می خواهد درباره شما مطلب بنویسد و خودتان اندکی از زندگیتان بنویسید. جواب داده بود که هر چه می خواهم درباره خودم چیزی بنویسم یا مبالغه آمیز می شود یا واقعی از کار در نمی آید و به دلم نمی چسبد: «آنچه قلم زدم یا خیلى مبالغهآمیز بود یا موافق واقع نبود. به نظر این جانب اگر مى خواهید شرح حال را براى کاتب مصرى بنویسید، ساده باشد و از شعر و نثر حماسهآمیز خالى باشد. ، بى مبالغه، به همان نحو که واقع شده است» آنچه درباره شخصیت او مسلم است این است که از مبالغه و بزرگ کردن های بی حد و حصر لذت نمی برد. دوست داشت نزدیک و ساده باشد. شخصیت ملموس تر او، همان که به کار داستان نویسان بیشتر می آید ، در نامه های خصوصی اش معلوم است و این نامه ها را نباید از دست داد.
سال 51 وقتی امام در تبعید است و با همسرش در نجف زندگی می کند، خانم خدیجه ثقفی، همسرش برای سر زدن به بچه ها و خویشاوندان سه ماه به ایران می اید. نامه های امام در طول این سفر به خود خانم ثقفی و فرزندان درباره دلتنگی اش برای خانم و اینکه زودتر بیاید خیلی خواندنی است. گاهی مستقیم اشاره می کند« نبودن شما خیلی به ما اثر می کند» گاهی به بهانه شوخی دلتنگی اش را طرح می کند « امید است همیشه خوش و خرم و مشغول دیدار خویشاوندان باشید، اگر چه ما را فراموش نمایید » گاهی در غرغرهای دوست داشتنی پدرانه« دیدار شما کافى است، ما هم حقى داریم » گاهی حرف را از دهان کسی دیگر می نویسد با طنزی دوست داشتنی:« اقلیما پس از سلام مى گوید شما زودتر بیایید و مىگوید شما مبلغ یکصد تومان از احمد بگیرید و بدهید دخترم. شما مطلب اقلیما را عمل کنید- یعنى هر دو مطلب را!» گاهی عصبانی« غیر از شما و دخترم، دیگران ما را فراموش کردهاند؛ خصوصاً خانم که سرگرم به دید و بازدید و تفریح است».و دست آخر امری و دستوری« خانم را زودتر روانه کنید» و بعد تهدید« شما بدانید که اگر از وقت رجوع بگذرد معلوم نیست ما بتوانیم تقاضا کنیم و آنها بدهند. حتماً تعجیل کنید که وقت نگذرد. به حرف هیچ کس گوش ندهید و الّا در ایران ماندنى خواهید شد.»
به: خدیجه ثقفى/ 5 شهریور1351
مخدره محترمه عزیزه
شما که رفتید هوا گرم شد؛ یک شب هم پایین آمدم ولى عجالتاً بد نیست و راحت هستیم. مصطفى براى اول ماه آمدند و حالشان خوب است. مصطفى شبها مرتباً اینجاست و روزها گاهى حسین مىآید؛ امروز حسین و مریم [پسر و همسر مرحوم مصطفی خمینی] آمدند. دیشب هم همگى اینجا بودند. اقلیما پس از سلام مى گوید شما زودتر بیایید که خیلى نبودن شما به ما اثر مىگذارد؛ و مىگوید شما مبلغ یکصد تومان از احمد بگیرید و بدهید دخترم. شما مطلب اقلیما را عمل کنید- یعنى هر دو مطلب را.
به احمد و محترمه ایشان سلام برسانید. احمد نوشته بود: «بچه تازه به دنیا آمده بىنهایت بدگل است» شما هم نوشته بودید شبیه احمد است. جاى دورى نرفته [!] لکن در نامه دوم بود که به فامیل مادر رفته است؛ موجب خوشوقتى است. از سلامت خودتان و سایرین مسرورم کنید.
و السلام علیک.
پدر بچهها
به: خدیجه ثقفى/ 13 شهریور 1351
خانم محترمه معظمه،
مرقوم سوم شما واصل شد. اولًا کلمهاى که راجع به فریده نوشته بودید که براى مختصر گرفتگى روحى صلاح دیدند او را به مشهد ببرم، این جانب را مضطرب کرد. علاوه بر اینکه با نوشتن کاغذ از تهران و همراه بودن فریده، یک کلمه او ننوشته؛ علاوه اسمى از فرشته نبود و به نظر آمد که فرشته همراه نیست. اینها مرا مشوش کرده. فورى از سلامت او، یا اگر دلتنگى خانوادگى دارند، مطلعم کنید. امید است دومى باشد که سهل است. ثانیاً از عمل مینو خانم به طور اجمال نوشتهاید؛ نمىدانم چه عملى بوده، ان شاء اللَّه تعالى با سلامت گذشته است. ثالثاً هیچ وقت به طور سربسته و اجمال چیزى ننویسید که موجب اضطراب ما شود. از حال خازنجون هم مطلعم کنید.
به: آقاى سید احمد خمینى/20 شهریور 1351
احمد عزیزم
شنیدم اسم بچه را «یاسر» گذاشتهاید؛ انتخاب خوبى نبوده و موجب حرفهایى هم مىشود. یکى از حقوقى که فرزند به پدر دارد این است که اسم خوب براى او بگذارد؛ اسم غیر متعارفى که هر کس بشنود چیزى بگوید یا گفته شود تحت تأثیر چه و چه واقع شده است، خلاف عقل است؛ مع ذلک خود دانید. آقاى اخوى و بستگانش سلامتند. ایشان شبها پیش من هستند؛ یعنى تا بعد از شام. هواى اینجا از شدت افتاده است و شبها خوب است.
والسلام علیکم.- پدرت
به: فریده و صدیقه مصطفوى/ شهریور 1351
قربان صدیقه و فریده
مرقوم شما از مشهد مقدس رسید. سلامت همگى را خواستارم. ان شاء اللَّه خود و متعلقان سلامت و سعادتمند باشید. خانم را زودتر روانه کنید، دیدار شما کافى است، ما هم حقى داریم. از سلامت خودتان مطلعم کنید. از فهیمه چند وقت است اطلاع ندارم، بگویید از سلامتش مطلعم کند. و السلام علیکم.
پدرتان
به: سید احمد خمینى/ 6 مهر 1351
احمد عزیزم
مرقوم شریف بى تاریخ واصل، نمىدانم چرا تاریخ نمى گذارى؟ ماها بحمد اللَّه سلامت هستیم. کسالت قلب چیزى مهم نبود و الآن اثرى از آن نیست. از سلامت خودتان بى خبرم نگذارید. خدمت حضرت عمّ بزرگوار سلام برسانید و نگذارید به ایشان بد بگذرد. خانم را زودتر روانه کنید. به همه قوم و خویشان سلام برسانید. و السلام علیکم.
پدرت
به: خدیجه ثقفى/ 15 مهر 1351
خانم محترمه عزیزهام
تا کنون چند کاغذ فرستاده ام، نمىدانم رسیده است یا نه. از شما به وسیله فریده اطلاع پیدا کردم. مرقوم مشهد واصل شد. از تهران اطلاعى ندارم. امید است همیشه خوش و خرم و مشغول دیدار خویشاوندان باشید، اگر چه ما را فراموش نمایید. وعده مراجعت نزدیک است، و ما هم از نبودن شما خسته شدیم. حال همه بحمد اللَّه تعالى خوب است، فقط حسین قریب ده روز پیش از این مبتلا به آپاندیس شد و در مستشفى نجف عمل شد و حالش خوب است، و بخیهها را کشیدهاند. و السلام علیکم.
پدر فرزندانت
به: فریده مصطفوى/ 15 مهر 1351
دختر عزیزم
مرقوم شریف واصل، از اینکه بحمد اللَّه تعالى کسالت و ناراحتى ندارید بسیار خرسندم. حسین به واسطه عمل آپاندیس چند روز است در بیمارستان نجف است و بحمد اللَّه حالش خوب است. از خانم اطلاعى جز آنکه شما نوشته بودید ندارم. لابد مشغول دید و بازدید و تفریح است و از ماها غافل. ان شاء اللَّه سلامت و خوش باشد. انتظار داریم ایشان را زودتر روانه کنید. و السلام علیک.
پدرت
به: فریده مصطفوى/ 29 مهر 1351
دختر مهربانم
مرقوم شما پس از مدتها بى خبرى و انتظار و نگرانى رسید و ما را مسرور کرد. غیر از شما دیگران ما را فراموش کردهاند؛ خصوصاً خانم که سرگرم به دید و بازدید و تفریح است. ان شاء اللَّه همه سالم باشید و خوش و خرّم. ماها بحمد اللَّه سلامت هستیم. حسین که عمل کرده بود از بیمارستان بیرون آمده و حالش خوب است. هواى اینجا نسبتاً خوب است، ولى باز پنکهها و کولرهاى حرم و بسیار از جاهاى دیگر در کار است و من تا دیشب پشت بام مىخوابیدم، امشب در ایوان مىخواهم بخوابم، از روى احتیاط. مدت سفر خانم سرآمد و تقریباً سه ماه تمام شد، زودتر روانه کنیدشان. به همه سلام برسانید.
پدرت
به:خدیجه ثقفى/ 2 آبان 1351
خانم محترمه!
مرقوم مورخ 12 شعبان و مرقوم مورخ 28 شعبان با هم واصل شد. از سلامت شما و دیگران خوشوقت شدم. مدتى بود هیچ اطلاعى از شماها نداشتم تا کاغذ فریده «2» که چند روز پیش رسید، امروز نیز مرقوم شما و صدیقه و فهیمه «3» و احمد هم واصل شد. ما عجالتاً در انتظار شما به سر مىبریم. از قرارى که آقاى آقا سید على خلخالى «5» گفتهاند بهتر آن است که با هواپیماى روز شنبه که مىرود کویت و از آنجا به بغداد مىآید و معطلى ندارد بیایید. هواپیماهاى دیگر معطلى دارد و صحیح نیست شما در کویت یا شام و بیروت بىجهت معطل شوید. من این نامه را به تهران مىفرستم؛ به حسب قاعده تا رسید آن شما تهران هستید. .
پدر اولاد شما
به: فریده مصطفوى/ 23 آبان 1351
دختر عزیزهام، دیروز دو نامه از شما واصل، یکى تاریخ 13 و دیگرى تاریخ 22 شهر رمضان. از سلامت شما بسیار خوشوقت شدم. از خداوند متعال خواستارم که همیشه خودتان و هر کس به شما بستگى دارد سلامت و سعادتمند باشند. از خانم مدتى است کاغذ ندارم. خبر سلامتش را به واسطه مىشنوم. لا بد زیادى دید و بازدید موجب فراموشى شده است. به همه خانمها سلام برسانید. به احمد بگویید یک عکس از خودش و بچه اش بفرستد. اقلیما سلام مىرساند. و السلام علیک.
پدرت
به: فریده مصطفوى/ 4 فروردین 1351
دختر عزیزهام
خانم، نه براى من مطلب گذاشته و نه جاى نوشتن. ان شاء اللَّه عید به شما و سایرین مبارک و همیشه خوش و خرّم و سلامت باشید. ماها بحمد اللَّه تعالى مزاجاً سلامت هستیم. امید است نگرانیهاى روحى هم دوام نداشته باشد. از حال خودتان زود به زود مطلعم کنید که به واسطه عادتى که به دریافت کاغذ شما داریم نگران مىشویم. و السلام.
پدرت