یا لطیف
دلش
برای پدرش تنگ شده بود. پدر گفته بود هر وقت دلتنگی و غم دلت زیاد شد ،
نامه سر به مهر مرا بگشا. لحظات داغ کربلا او را وادار می کند.نگاه های
مطمئن ولی پر خون حسین(ع) او را دیوانه کرده است.
نامه را می گشاید و دست خط پدر ، کلمات پدر ، حرفها و بوی پدر او را مست می کند و اشک های حسین بن علی (ع) را جاری می سازد.
تو دلتنگیت را با نامه پدر می گشایی که کل عالم بر پنجه ی او چرخیدن را آغاز کرده و میچرخد.
تو
برای تسلای دلت نامه ای داری وعمو یی چون حسین بن علی (ع). ما هم دلتنگیم.
هر ده روز محرم این طور است. محرم که تمام بشود مثل ماه رمضان است که تمام
میشود یا مثل فاطمیه است ، که تمام می شود مثل جنگیدن است که تمام می شود.
آخرش کسته می شوی یا نه زنده می مانی و برایشان دلتنگی می کنی ...
این
بار فعه آخرش نیست که کشته می شود! عادت کرده است به مردن به شهدت. به
اینکه با یک دم حسین(ع) بمیرد و با بازدمش زنده شود. اما ما گاهی دلمان
تنگ می شود اصلا نمی دانیم چه باید بکنیم!!!
اما
قاسم فهمیده بود. او می دانست که چگونه خود را از دست دلتنگی ها برهاند.
او می دانست که رهایی از دلتنگی آنقدر شیرین است کهمی ارزد هر کاری بکنی.
می ارزد میدان بروی. می ارزد که قربانی کنی ... همه چیز را ... می ارزد که
حتی با عمو هم وداع کنی. چرا که هم سپر امامت می شوی هم مرهم دل پدر و هم
دلتنگیت کم کم ، کم می شود. شیرین است به شیرینی عسل ...
راوی
می گوید : جوانی به سوی میدان آمد که صورتش مانند قرص ماه بود و به جنگ
مشغول شد ... این اتمام ، برای دلتنگی های این نوشته کافی است. شاید!!!
عنایت حضرت قاسم(ع)
حاج
قاسم معون گردان ما ؛ گردان قاسم بن الحسن (ع) در لشکر انصار بود که در
عملیات کربلای چهار ، گلوله توپی کنارش منفجر شد و بر اثر ترکشی که به سرش
اصابت کرد ، دیگر نتوانست حرف بزند. پزشکان هم جواب درستی به ایشان نمی
دادند. او مدتی در تویسرکان بودو دوباره به جبهه برگشت. پیش از مرحله دوم
عملیات کرربلای پنج ، در عالم رویا ، خود را در مسجدی دید که هنگام عملیات
کربلای چهار در آن جمع شده بودند. داخل مسجد ، حاج محسن فرمانده ی سابق
گردان و دیگر شهدا را که قرار بود به آنها بپیوندد ف دید. بعد از چند
دقیقه دو جوان با چهره ی نورانی و درخشان وارد مسجد شدند.حاج محسن به
احترام آنها از جا برخاست. یکی از دو جوان از حاج محسن پرسید : «چرا مجلس
روضه مادرم زهرا(س) این قدر سرد و بی روح است؟!»
حاج
محسن در جواب گفت : چند نفر از مداحان ما شهید شده اند. بعضی هم به
دلایلینتوانسته اند تا امروز بیایند. بعد به حاج قاسم اشاره کرده و
گفت:ایشان هم که هستند ، قدرت تکلمشان را از دست داده اند.
آن جئان که حضرت قاسم(س) بود ، بلند شد و دستی بر سر حاج قاسم کشید.
حاج
قاسم می گفت : وقتی دستش را حس کردم ، گویی نیرویی مثل آهنربا وارد بدنم
شد. از خواب برخاستم و اولین عبارتی که بر زبانم آمد ، جمله « بسم الله
الرحمن الرحیم » بود.
حاج قاسم در عملیات نصر شش شیمیایی شد و به شهادت رسید.
ذکر نیزه
و کسانی که ایمان آورده اند شدید ترین محبتها را نسبت به پروردگار خود دارند.
آیه 165/سوره بقره
از زبان دوست
امام
حسین(ع) : چنانکه دو نفر با یکدیگر نزاع و اختلاف نمایند و یکی از آن دو
نفر ، در صلح و آشتی پیش قدم شود ، همانا شخص سبقت گیرنده ، جلوتر از
دیگری به بهشت وارد میشود.