یا لطیف
به او که آزادی را در نگاه حسین(ع) به اسارت کشید!
در این قفس محدود بودن اسیر است و در فغان گردش یک لحظه چشمان حسین(ع) ، تا به آتش کشد نیزه زار شوریده دلش را ، تا غرق شود در هبوط بخشش حسین(ع) ...
دلش با دسته ای بسته ، رهگذر کوی مهربانی او شد ...تا کنوندریده ای رهگذری با چشمی نابینا و دلی خسته مالک بندگی عشق او شود؟! آنکه خود را آزاد بر بندگی و اسارت عشق می کند ... و چه چیز در اوست؟!
امشب دل زنگار گرفته ات را آینه ای در برابر آینه خویش کن تا ابدیت عشق حسین(ع) را در آن به سیر بنشینی ... و توبه کن بر آنچه هستی ات را به خاموشی نفهمیدن و ندیدن می کشاند ... آنگونه توبه کن ه حر را به بزرگی بودنش به کمال رسانی ...
آنگونه که امشب تو حر حسین باشی.
آنچه سنگین است بر غم دلم ، نگاه پر محبت توست یا حسین(ع) کهمرا بیچاره ماندن می کند. مرا آسمانی کن. تاب ماندن بر زمین نیست.
مرا در بودن خودت سیراب کن ، آنگونه که حر را ...
شهید مسیحی
- دهه ، این دیگه کیه؟
- هیس هیچی نگو ، فرمانده گردان آوردتش ، از مشهد دستشو گرفته همین جوری آوردتش.
- بابا ، این سوسوله رو برای چی آورده؟ نگاه یه صلیب طلایی هم گردنشه.
- آره ، آخه مسیحیه. اسمش هم فریک .... هست.
- عجبی! آخه چه جوری جور شده؟!
- هیچی بابا! این یارو روزهای اول جنگ با فرمانده گردان همین جوری میان ده روز منطقه و می رن ، فریک می خواسته جنس از اهواز بخره. شنیده اهواز جنس ارزونه.
حالا دوباره فرمانده اونو تو مشهد دیده ، توی اغذیه فروشی .گفته : بازم بیا بریم. اونم همین جوری اومده ، نه پرونده ای ، نه اعزامی.
روزها می گذشت ، فریک با هیچ کس حرف نمی زد. روی تختش توی آسایشگاه می نشست ، زل می زد به بچه ها ، به نماز جماعت خوندنشون ، به سینه زنی هاشون ، به نماز شباشون ، به صمیمیتشون و خلاصه همه چیزشون.یواش یواش صلیبش رو برداشت. دیگه می یومد وضو می گرفت ، وامیستاد ، تو صف درد دلاشم به محسن می گفت.حسابی محسن روگرفته بود سرکار.محسن هم سنگ تموم گذاشت ، صبح تا شب باهاش بود. حالا دیگه برای خودش هم قبر داشت. اسمشو گذاشت مجتبی.از وقتی مداح ، روضه تشییع جنازه امام مجتبی(ع)را خونده بود اسمشو عوض کرد.میگفت:تشییع جنازه من همین طوری میشه؛خانواده فاسد، مسیحی(مثلا) و ضد انقلابم.تابوتم رو با تیر می زنن. اینارو تو راه عملیات برای محسن گفته بود.
کربلای 8 بود،صبح امدن سر شماری. انجوی: حاضر. محسن: حاضر.مجتبی:.... تا گفتن مجتبی؛همه نگاهها رفت ظرف محسن. آخه با هم بودن.سرش رو انداخت پایین،آروم گفت:اولش تیر خورد،نیومدعقب!بعد ترکش خورد ؛ بازم نیومد عقب.آخرش هم رفت رو مین خلاصه چیزی ازش نموند!!
پودر شد!....دیگه مجتبی غصه تابوتش رو نمی خورد.هم روحش پرید و هم جسمش!و فریک شد مجتبی... و اینجاست دانشگاه واقعی! همین!
ذکر نیزه
ای کسانی که ایکان آورده اید،توبه کنید و به سوی خدا باز گردید،توبه ای که بعد از آن بازگشتی به سوی غیر خدا نباشد!
آیه 8/سوره تحریم
از زبان دوست
امام حسین (ع): هرکسگره ای از مشکلات مومنی باز کند و مشکلش را بر طرف نماید،خدا وند متعال مشکلات دنیا و آخرت او را اصلاح نماید.