میخوام براتون ازدوستم آیلین بگم
درست ۱ سال پیش روز بود که آیلین کنار ما درس می خوند. با ما حرف می زد و از خودش و زندگیش می گفت که با چه زخمتی بزرگ شده اما نمی دونست که فردا قراره دوستاشو واسه همیشه ترک کنه.
حتی فکرشو هم نمی کرد که بدون خدافظی میره. حتی فرصت نکرد برا لحظه آخر با داداشش حرف بزنه که بگه دلش براش تنگ می شه .
درست همین موقع ها بود که از کلاس ریاضی بر می گشت که یه از خدا بی خبر جلو چشم داداشش اونو زیر گرفت. درست ۳دقیقه بعد از تصادف بود که تو بغل داداشش جون داد و برا همیشه به خواب ابدی رفت.
آیلین دوستاشو تنها گذاشت و تنها رفت ،بی خدافظی، بی خبر و بی بدرقه رفت. آیلین همه رو تو حسرت دیدار گذاشت.
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
درست ۱سال پیش روز امتحان فیزیک بود که خبر وداع آیلین رو شنیدم،آخ که چه سخت بود باورش. تورو خدا قبل از رفتن هوای هم رو بیش تر داشته باشید.
اوقات خوش آن بود که با دوست بسر رفت
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
دلم برات تنگ شده