برگشتم
جای همه شما خالی عجب صحن و سرایی بود چقدر خوش گذشت . خدا قسمت همه کند ان شا الله
میلاد با سعادت سرور و سالار شهیدان
حضرت امام حسین (علیه السلام)، حضرت امام سجاد (علیه السلام) و
حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) قمر منیر بنی هاشم
بر تمامی دوستداران آن بزرگواران مبارک باد.
حضرت ابوالفضل (ع) درروز چهارم شعبان سال 26 هجری به دنیا آمد. در جنگ صفین سن آن حضرت بین 15تا 17 سال بوده و حضرت زینب (س) حدود 20 سال از او بزرگتر بوده است و با توجه به این حضرت ابوالفضل از 35سال کمتر و از 38 سال بیشتر نداشته و ازدواج مادرش هم زودتر از سال 22هجری نبوده است.
مشهد نائب الزیاره همتون هستم
نام، کنیه و لقب آن بزرگوار
1- عباس، نام مشهور آن حضرت است.
می نویسند: به جهت شدت شجاعت و صولت او را عباس می گفتند. عباس به معنای شیربیشه و شیردرنده است چون آن جناب بسیار شجاع بود و در میدانهای نبرد مانند شیر غضبناک حمله می کرد او را عباس می گفتند.
2- ابوالفضل، به این جهت گویند که او پسری به نام فضل – دارای کمالات صوری ومعنوی – داشته است.
3- ابوالقربه، یعنی ملازم مشک، به این جهت وی را ابوالقربه نامیدند که آن سرور درکربلا در حفظ مشک آب سعی بسیار نمود که آب را به تشنگان برساند، تا حدی که دستهای خود را حافظ و جان رافدای آن گردانید.
4- قمر بنی هاشم، چون صورتش مانند ماه درخشان زیبا بود و در شب تاریک صورتش چون ماه می درخشید و برای اینکه فضائل جسمانی و نفسانی او مانند ماه انگشت نشان بود.
5- باب الحوائج، بر اثر کثرت بروز کرامات و برآوردن حاجات از آن بزرگوار بین شیعه وسنی به باب الحوائج شهرت یافته است.
6- عبد صالح، در زیارت آن بزرگوار آمده:
السلام علیک ایها العبد والصالح المطیع لله و لرسوله
معلوم است که یکی از بزرگترین مراتب انسانی این است که آدمی بنده صالح پروردگار باشد.
7- سقّا، چون آن بزرگوار سقایت اهل بیت برادر را به عهده داشت، او را سقّا نامیدند.
8- پرچم دار( علمدار)، چون حضرت سیدالشهداء (ع) در روز عاشورا پرچم را به برادر خود عباس سپرد و همیشه درمیان یاران شجاعترین افراد را برای حمل پرچم انتخاب می کنند.
عدد عباس به حساب ابجد 133 می باشد که مطابق است با کلمه « باب الحسین» و ازختمهای مجرب آنست که اگر کسی حاجتی دارد در یک مجلس 133 مرتبه بگوید:
« یا کاشف الکرب عن وجه الحسین(ع) اکشف کربی بحق اخیک الحسین(ع)
29 رجب سه سال قبل از هجرت سالروز ارتحال
پدر او: خو یلد بن عبد الغری بن قُصَی بن کلاب است.
مادر او: فاطمه دختر زائده بن أصَم است.
تولد: سال 68 پیش از هجرت
فرزندان: قاسم، عبدا...، زینب، ام کلثوم، فاطمه و رقیه می باشند.
لقب: طاهره
وفات: در ماه رمضان سال دهم بعثت و پس از سه روز بعد از وفات ابوطالب است.
پیغمبر(ص) او را در حجون دفن کرد و خود او را در قبر گذاشت و سال وفات او عام الاحزان (سال اندوه ها) نامیده شده است و خدیجه به هنگام وفات 65 سال داشت.
در هنگام ازدواج با پیغمبر(ص) عمر شریف آن حضرت 25 سال و عمر خدیجه 40 سال بود.
ثروتش از همه قریش بیشتر بود و اهالی مکه با اموال او پیش از آنکه با پیغمبر (ص) ازدواج کند تجارت می کردند و خدیجه پس از ازدواج با پیغمبر هر چه داشت به وی بخشید و این ثروت هنگفت از پایه های تشکیل دهنده دعوت اسلامی به شمار می رود. سخن از اسلام خدیجه گفتن در واقع سخن از اسلام در روز نخستین است. همه امت اتفاق نظر دارند که خدیجه اولین بانویی است که اسلام آورده است. در همان زمانی که پیامبر گرامی از اذیت و آزار و دشواریها رنج می برد، آنجا کسی بود که از بار اندوه و غمهای او می کاست و موجب می شد که غمها و اندوه های خویش را به فراموشی سپارد. او تنها خدیجه همان زن با ایمان بود، همان زن گرانقدری که یاور و شریک محمد (ص) بود.
تبسم خدیجه کوله بار اندوه و دردها را از محمد (ص) سبک می کرد و موجب می شد که پیغمبر دردها و رنجهای خود را از یاد ببرد. ایمان خدیجه پیغمبر را از یک آینده درخشان و با شکوه برای دعوت خبر می داد و استواری عقیده اش دلیلی بر آغاز پیروزی بود.
اموال خدیجه در واقع کلید شکست این محاصره بود. او مواد مصرفی را چندین برابر قیمت واقعیش از برای غذای کسانی که میان امت بودند می خرید تا اینکه سالهای محاصره اقتصادی با سلامت و رهایی امت سپری شد و حیله قریش با شکست و ناکامی مواجهه گردید. رسول گرامی (ص) به خاطر صداقت و امانتی که از او نمایان شده بود به صادق و امین معروف بود و خداوند چنین می خواست که خدیجه دارای سیره ای باشد که از همه زنان منحصر بفرد باشد، به همین جهت در دوره جاهلیت به طاهره معروف بود و همین لقب برای شرف و افتخار او کافی است.
ابن عباس گفته است: رسول خدا (ص) بر روی زمین چهار خط کشید و گفت آیا می دانید این چیست؟
گفتند: خدا و رسولش داناترند.
پس رسول خدا (ص) گفت: بهترین زنان اهل بهشت چهار تن هستند: خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد (ص)، مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم زن فرعون.
جریان خواستگاری و ازدواج رسول خدا صلّی الله علیه وآله و سلّم با خدیجه خواندنی و مفصّل است. خدیجه به رسول خدا گفت:
«من برای شما زنی را در نظر گرفتهام.»
رسول خدا فرمود:«او کیست؟»
خدیجه عرض کرد:« او کنیز شما خدیجه است.»
خدیجه که یکی از ثروتمندان عرب به شمار می آمد و نوشته اند هشتاد هزار شتر و پول های فراوانی در دست افراد مختلف برای تجارت داشت، وقتی می خواست با رسول خدا ازدواج کند، گفت:به خدا قسم ای محمـد، اگر مال تو کم است، مال من زیاد است. کسی که خودش را در اختیار تو میگذارد، چگونه مالش را در اختیارت نگذارد؟! من با تمام اموال و کنیزانم در اختیار توام.
خدیجه بعد از ازدواج با رسول خدا به عمویش، ورقه، فرمود:
این اموال مرا بگیر و نزد محمـد ببر و به او بگو من تمام اموال و بردگان و آنچه را در اختیار من است به او هدیه میکنم.ورقه این خبر را در بین زمزم و مقام ابراهیم با صدای بلند به گوش همه مردم رسانید و آنها را شاهد گرفت.
مناقب خدیجه فراوان است و او از میان زنان کسی است که به مرحله کمال رسیده است. او خردمند و با جلال و متدین و پاکدامن و بزرگوار و از اهل بهشت بود. پیغمبر (ص) او را ستایش می کرد و بر دیگر زنان مؤمن برتری می داد و او را بسیار بزرگ می داشت تا جائیکه عایشه می گفت: به زنی رشک نبردم آنچنان که به خدیجه حسد ورزیدم زیرا که پیامبر (ص) بسیار زیاد از او یاد می کرد. و بدینگونه او در تاریخ حیات رسول اکرم (ص) زنی عادی نبود. بسبب فداکاری شگفت انگیز این بانوی پارسا، پیامبر (ص) او را بسیار بزرگ می داشت. سه سال پیش از هجرت، در تلاطم وقایع وتند باد مصائبی که از سوی قریش و سایرین بر پیامبر (ص) وارد می شد شعله ای فروزان رنگ باخته، به خاموشی می گرائید. رسول اکرم (ص) به سادگی نمی توانست این خبر دلخراش را بپذیرد. او بدین ترتیب انسانی را از کف می نهاد که عالی ترین نمونه وفا و فداکاری و جامع ترین بیانگر راستی بود. آخرین سخن خدیجه، به هنگامی که بر بستر مرگ خفته بود، از درد و رنج هائی که در راه پیامبر(ص) دیده بود کم ارج تر نبود. لحظه ای که شبح مرگ بر چهره او سایه افکنده بود به پیامبر چنین می گوید: «ای رسول خدا ...... من در حق تو کوتاهی کردم و آنچه شایسته تو بود، انجام ندادم. از من در گذر و اگر اکنون، دل در طلب چیزی داشته باشم، خشنودی توست.»
ویژگی های پیامبراکرم
صلوات الله علیه
" بعثت برای این است که اخلاق مردم، نفوس مردم، ارواح و اجسام مردم را، تمام اینها را از ظلمت ها نجات بدهد." امام خمینی (ره)
گناه
پیامبر در قرآن
خدای متعال در قرآن کریم پیامبر خود را با چهار صفت بسیار مهم به مردم معرفی می کند:
" لقد جائَکم رَسولٌ مِن انفسِکم عَزیزٌ عَلیهِ مَا عَنِتمْ حَرِیصٌ عَلیکم بالمُؤمِنِین رَوُفٌ رَحیم."
( توبه/ 128)
مردمی است:
چون از مردم است به همه دردها و مشکلات آنان آشنا است؛
" مِنْ اَنفُسِکم" - دلسوز است:از هر گونه ناراحتی و رنج و زیان مردم سخت ناراحت می شود؛ "
عَزیزعلیه مَا عَنتم"
- علاقه زیادی به مردم دارد:عشق بسیار به خیر و سعادت و پیشرفت و بزرگی و مجد و هدایت مردم دارد؛
"حَریصٌ عَلیکم" بِالمُؤمِنینَ رَؤفٌ رَحیم"
- مهربان و رئوف است:نسبت به مؤمنین مهربانی و رأ فت خاصی دارد؛ "
پیامبراز زبان خودش
طبق بیان قرآن و روایاتِ منقول از ائمه معصومین پیامبراکرم صلوات الله علیه دارای ویژگی های اخلاقی زیر است، اخلاق برجسته و عظیم، امین، عادل، شجاع، رحیم، حلیم، متواضع، متوکل، باحیا، صبور و شکیبا، زاهد و عابد، فاقد خشم و غضب شخصی.
قال رسول الله صلی الله علیه و آله : " بعثتُ لِلحِلمِ مَرکَزا وَ لِلعِلمِ مَعْدنا وَ لِلصَّبر مَسکَناً"؛ برانگیخته شدم که، مرکز حلم و معدن علم و مسکن صبر باشم.
پیامبراکرم صلوات الله علیه هدف از بعثت خود را این گونه بیان می نماید:
" بعثت لا تمم مکارم الاخلاق"؛ من برای کامل کردن فضایل اخلاقی مبعوث شده ام.
پیامبر در بیان امیرالمؤمنین علیه السلام
امیرالمؤمنین، پـیامبراکـرم صلی الله علیه و آله را بـا اوصاف بسیار زیبایی به مردم معرفی می کند:
" طبِیبٌ دَوّارٌ بِطبّهِ، قَد اَحکَمَ مَرَاهِمَهُ وَ اَحْمَی مَوَاسِمَهُ یَضَعُ ذَلِکَ حَیْثُ الحَاجَة اِلَیه، مِن قـلوبٍ عُمْی وَ اذانٍ صُمّ وَ اَلسِنةٍ بُکمٍ، مَتتبعٌ بِـدَ وَائِهِ مَـوَاضِعَ الغـفلَةِ وَ مَواطِنَ الحَیرَة."
امیرالمؤمنین فرمود:
پیامبر؛- پزشک سیّاراست: او برای درمان بیمارانش حرکت می کند و خود به سراغ آنان می رود
متخصص و درد شناس است:دردهـا را بـه خـوبی تشخیص می دهد، حتی بیماری های روحی و روانی را می شناسد.
نسخه های شفابخش دارد: نسخه های او تمام بیماری ها، حتی قـلب های کـور و گـوش های سنگین و زبان های لال را شفا می دهد و با داروی خود به دنبال بیماران غافل و سرگردان است.
اعمال شب و روز مبعث
شب مبعث، بسیار مبارک می باشد، در روایات آمده که اجر عبادت شیعیان در این شب برابر است با اعمال شصت سال.
اما روز بیست وهفتم رجب روزی است که حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله در غار حرا به رسالت مبعوث شد و برای این روز چند عمل است:
1- غسل.
2- روزه: که برابری می کند با روزه هفتاد سال و یکی از چهار روزی است که در تمام سال برای روزه گرفتن امتیاز دارد.
3ـ بسیار صلوات فرستادن بر پیامبر و آل ایشان.
4ـ زیارت حضرت رسول و امیرالمؤمنین علیهماالسلام.
سخنان برگزیده
رسول خدا فرمود
1-ملاک پذیرش اعمال
« لا یُقْبَلُ قَوْلٌ إِلاّ بِعَمَل وَ لا یُقْبَلُ قَوْلٌ وَ لا عَمَلٌ إِلاّ بِنِیَّة وَ لا یُقْبَلُ قَوْلٌ وَ لا عَمَلٌ وَ لا نِیَّةٌ إِلاّ بِإِصابَةِ السُّنَّةِ.»:
نزد خداوند سخنى پذیرفته نمیشود، مگر آن که همراه با عمل باشد، و سخن و عملى پذیرفته نمیشود، مگر آن که همراه با نیّت خالص باشد، و سخن و عمل و نیّتى پذیرفته نمىشود، مگر آن که مطابق سنّت باشد.
2-صفات بهشتى
« أَلا أُخْبِرُکُمْ بِمَنْ تَحْرُمُ عَلَیْهِ النّارُ غَدًا؟ قیلَ بَلى یا رَسُولَ اللّهِ.
فَقالَ: أَلْهَیِّنُ الْقَریبُ اللَّیِّنُ السَّهْلُ.»:
آیا کسى را که فرداى قیامت، آتش بر او حرام است به شما معرّفى نکنم؟ گفتند: آرى، اى پیامبر خدا.
فرمود: کسى که متین، خونگرم، نرمخو و آسانگیر باشد.
3-فتواى نااهل
« مَنْ أَفْتى النّاسَ بِغَیْرِ عِلْم... فَقَدْ هَلَکَ وَ أَهْلَکَ.»:
کسى که بدون صلاحیّت علمى براى مردم فتوا دهد، خود را هلاک ساخته و دیگران را نیز به هلاکت انداخته است.
4-بدترین جهنّمى
« إِنَّ أَهْلَ النّارِ لَیَتَأَذُّونَ مِنْ ریحِ الْعالِمِ التّارِکِ لِعِلْمِهِ وَ إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ النّارِ نِدامَةً وَ حَسْرَةً رَجُلٌ دَعا عَبْدًا إِلَى اللّهِ فَاسْتَجابَ لَهُ وَ قَبِلَ مِنْهُ فَأَطاعَ اللّهَ فَأَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّةَ وَ أَدْخَلَ الدّاعِىَ النّارَ بِتَرْکِهِ عِلْمَهُ.»:
همانا اهل جهنّم از بوى گند عالمى که به علمش عمل نکرده رنج می برند، و از اهل دوزخ پشیمانى و حسرت آن کس سختتر است که در دنیا بنده اى را به سوى خدا خوانده و او پذیرفته و خدا را اطاعت کرده و خداوند او را به بهشت درآورده، ولى خودِ دعوت کننده را به سبب عمل نکردن به علمش به دوزخ انداخته است.
5- عالمان دنیا طلب
« أَوْحَى اللّهُ إِلى داوُدَ(علیه السلام) لا تَجْعَلْ بَیْنى وَ بَیْنَکَ عالِمًا مَفْتُونًا بِالدُّنْیا فَیَصُدَّکَ عَنْ طَریقِ مَحَبَّتى فَإِنَّ أُولئِکَ قُطّاعُ طَریقِ عِبادِى الْمُریدینَ، إِنَّ أَدْنى ما أَنـَا صانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنـْزَعَ حَلاوَةَ مُناجاتى عَنْ قُلوبِهِمْ.»:
خداوند به داود(علیه السلام) وحى فرمود که: میان من و خودت، عالِم فریفته دنیا را واسطه قرار مده که تو را از راه دوستىام بگرداند، زیرا که آنان، راهزنانِ بندگانِ جویاى مناند، همانا کمتر کارى که با ایشان کنم این است که شیرینى مناجاتم را از دلشان برکنم
6- نخستین پرسش هاى قیامت
« لا تَزُولُ قَدَمَا الْعَبْدِ یَوْمَ القِیمَةِ حَتّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَع: عَنْ عُمْرِهِ فیما أَفـْناهُ، وَ عَنْ شَبابِهِ فیما أَبـْلاهُ، وَ عَنْ عِلْمِهِ کَیْفَ عَمِلَ بِهِ، وَ عَنْ مالِهِ مِنْ أَیـْنَ اکْتَسَبَهُ وَ فیما أَنـْفَقَهُ، وَ عَنْ حُبِّنا أَهـْلَ الْبَیْتِ.»:
هیچ بنده اى در روز قیامت قدم از قدم برنمىدارد، تا از این چهار چیز از او پرسیده شود:1ـ از عمرش که در چه راهى آن را فانى نموده،2ـ و از جوانی اش که در چه کارى فرسوده اش ساخته،3ـ و از مالش که از کجا به دست آورده و در چه راهى صرف نموده،4ـ و از دوستىِ ما اهل بیت.
7- محکم کارى
« وَ لکِنَّ اللّهَ یُحِبُّ عَبْدًا إِذا عَمِلَ عَمَلاً أَحـْکَمَهُ.»:
خداوند بنده اى را دوست می دارد که چون به کارى پردازد، آن را محکم و استوار انجام دهد.
8- با هر که اى با اوستى
«أَلـْمَرْءُ مَـعَ مَـنْ أَحَـبَّ.»:
آدمى (در قیامت) با کسى است که او را دوست دارد.
9- مسئولیت مسلمانى
«مَنْ أَصْبَحَ لایَهْتَمُّ بِأمُوُرِالْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادی یالَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم.»:
هر که صبح کند و به امور مسلمین همّت نگمارد، از آنها نیست; و هر کس بشنود که شخصى فریاد می زند: «اى مسلمان ها به فریادم برسید» ولى جوابش نگوید، مسلمان نیست.
10- خیانت بزرگ (تقدّم مفضول)
«مَنْ تَقَدَّمَ عَلَى الْمُسْلِمینَ وَ هُوَ یَرى أَنَّ فیهِمْ مَنْ هُوَ أَفـْضَلُ مِنْهُ فَقَدْ خانَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْمُسْلِمینَ.»:
کسى که بر مسلمانان پیشى گیرد، در حالى که می داند در میان آنها کسى افضل و بهتر از او وجود دارد، چنین کسى به خدا و رسولش و همه مسلمانان خیانت کرده است.
11- پرسش از عالمان و همنشینى با فقیران
«سائِلُوا الْعُلَماءَ وَ خاطِبُوا الْحُکَماءَ وَ جالِسُوا الْفُقَراءَ.»:
از دانشمندان بپرسید و با فرزانگان سخن بگویید و با فقیران بنشینید.
12- دستبوسى نه!
«هذا تَفْعَلُهُ الأَعاجِمُ بِمُلُوکِها وَ لَسْتُ بِمَلِک إِنَّما أَنـَا رَجُلٌ مِنْکُمْ.»:
مردى خواست تا بر دست رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بوسه زند، پیامبر دست خود را کشید و فرمود: این کارى است که عَجَم ها با پادشاهان خود می کنند و من شاه نیستم، من مردى از خودتان هستم.
1422 پیش در روز 24رجب سال هفتم هجری قمری
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
حضرت محمّد(ص) رسول گرامی اسلام پس ازمراجعت ازحُدیبیّه بشارت فتح قلعه خیبر را به مسلمانان دادند.
آن وجود نورانی پس از20روزبا بیش از4000تن عازم خیبرشدند. سپاه اسلام پس از محاصره ای شش هفته ای به همت و سرداری امیرمؤمنان علی(ع) موفق به گشودن قلعه خیبر شد. شایان توجه است که این قلعه در160کیلومتری شهرمدینه درسرراه شام قراردارد
با استقرار حکومت اسلامی در مدینه، یهودیان دشمنی خود را با اسلام و پیامبر و مسلمانان به شکلهای گوناگون نشان میدادند. یهودیانی که در مدینه و اطراف آن ساکن بودند، به دلیل پیمانشکنی و توطئه، از سوی پیامبر اکرم به عواقب ناگواری نظیر اعدام، آوارگی و تبعید از مدینه گرفتار شدند و برخی از آنها در منطقهای به نام خیبر و وادی القری که جلگه وسیع و حاصلخیزی در 32 فرسخی شمال مدینه است، سکونت گزیدند.
با این حال، بعضی اقدامات یهودیان که منجر به حوادثی چون جنگ احزاب شد و نیز احتمال همدستی آنها با کسری و قیصر، پیامبر را بر آن داشت که هرچه زودتر آتش فتنه آنها را برای همیشه خاموش کند. به همین جهت دستور حمله به سوی دژهای یهودیان را صادر کرد، فردی به نام غیله لیثی را جانشین خود در مدینه قرار داد، پرچم سفیدی به دست حضرت علی علیه السلام داد و همراه مسلمانان عازم خیبر شد.
لشگر مسلمانان 1600 نفر بود که 200 سوارهنظام داشت. پیامبر هنگامی که به سرزمین خیبر رسید، اینگونه دعا کرد: « ای خدای آسمانها و آنچه در زیر آنها قرار دارد! ای خدای زمینها و آنچه بر آنها سنگینی افکنده است! از تو خوبی این آبادی و خوبی ساکنان آن و خوبی هر آنچه را که در آن هست میخواهیم و از بدیهای این آبادی و ساکنانش و آنچه در آن است به تو پناه میبریم.»
روز اول و دوم، پیامبر برای فتح دژها به ترتیب ابوبکر و عمر را مأموریت داد ولی آنها بدون نتیجه به حضور پیامبر برگشتند. پیامبر فرمود:« فردا این پرچم را به دست کسی میدهم که خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر نیز او را دوست دارند و خداوند این دژ را به دست او میگشاید. او مردی است که هرگز پشت به دشمن نکرده و از صحنه نبرد نمی گریزد.» صبحگاهان علی علیه السلام را احضار کرد و دست بر دیدگان دردناک او کشید و دردش را تسکین داد به طوری که علی علیه السلام تا آخر عمر به درد چشم مبتلا نشد.
علی علیه السلام روانه دژها شد درحالی که زره محکمی بر تن داشت و شمشیر ذوالفقارش را در دست گرفته بود. مرحب خیبری و برادرش را به هلاکت رساند و چون سپرش را در حین نبرد از دست داده بود، در یکی از دژها را از جا کند و تا پایان جنگ، از آن به جای سپر استفاده کرد. علی علیه السلام در این زمینه میفرماید:
« من در قلعه را هرگز با نیروی بشری از جا نکندم،
بلکه در پرتو نیروی الهی
و با اتکاء به نفسی که آرامش ایمان و لقاء الله در آن رسوخ کرده،
این کار را انجام دادم.»
با دلاوری مسلمانان، دژهای هفتگانه خیبر که عبارت بودند از « ناعم، قموص، کتیبه، نسطاة، شق، وطیح، سلالم » یکی پس از دیگری فتح شد. در این نبرد جمع زیادی از دلاوران یهود به دست حضرت علی علیه السلام و سایر رزمندگان سپاه اسلام به هلاکت رسیدند، جمعی از مسلمانان از جمله محمود بن مسلمه انصاری به شهادت رسیدند و جمعی نیز مجروح شدند. تعدادی از زنان با اجازه پیامبر در جبهه حاضر شدند و به یاری مسلمانان و پرستاری از مجروحان جنگی پرداختند.
پس از پیروزی مسلمانان، غنائم میان آنها تقسیم شد و پیامبر همه یهودیان را از شبه جزیره تبعید کرد تا برای همیشه از قلمرو مسلمانان خارج شوند.