پیرزن که ناراحت و رنگ از صورتش پریده بود گفت: آنچه را که عاشق بودى و دوست داشتى بگیر (لا بارک اللّه لک فیها) خدا برایت در آنها مبارک نکند ما را تو حیران کردى خدا ترا حیران کند. طبق را جلوى من گذاشت، من وحشت کرده بودم نمى توانستم حرف بزنم آب دهانم خشک شده بود این چکارى بود که آن دختر انجام داد.
دوستى داشتم که جوان بسیار زیبا و قشنگ و دلفریبى بود بر اثر جوانى و زیبائى، جوانان و دوستان بزه کارش او را به طرف گناه کشاندند و او کم کم هرزه و بى بند و بار و شیّاد و لات شد.
بیشتر کارش به دنبال خانم رفتن و تور کردن دختران معصوم بود و عجیب فرد هرزه و گناهکارى شده بود که همه از دستش ناراحت بودند.
یک روز که به دیدن او به خانه اش رفتم، یک وقت دیدم او در سجّاده عبادتش ایستاده نماز مى خواند و غرق در زهد و تقوى و ورع و عبادت و نماز و طاعت است، عجب نماز با حال و با خشوع و خضوع و گریان و نالان بود.
از حالش متعجّب و حیران شدم! با خود گفتم آن حال گناه و معصیت و بزه کارى چه بود؟! و این حال عبادت و طاعت و گریه و ناله و زهد و تقوى چیست؟ چطور شده که عتبة بن علام عوض شده؟!
صبر کردم تا نمازش را تمام کرد، بعد گفتم : ابن علام خودتى؟! تو آن کسى نبودى که همه اش در هوى و هوس و زن بازى و عیش و نوش و غرق در معاصى و گناه و خلاف و عشق و شراب بودى چطور شده به طرف خدا آمدى؟ با خدا آشتى کردى؟ و چگونه از گناهان خودت برگشتى ؟!
عتبه گفت: اگر یادت باشد من در اوائل جوانیم خیلى معصیت کار بودم و به خانم ها خیلى علاقه داشتم و در این کار حریص بودم ، همانطور که مى دانى بیش از هزار زن در بصره گرفتار چنگال عشق من بودند و من هم در این کار اسراف زیادى داشتم.
یک روز که از خانه بیرون آمدم ناگهان چشمم به خانمى افتاد که جز چشمهایش چیزى پیدا نبود و حجاب کاملى داشت، شیطان مرا وسوسه کرد و گویا از قلبم آتشى بر افروخته شد، دنبالش رفتم که با او حرف بزنم به من راه نمى داد و هرچه با او صحبت مى کردم اعتنایى به من نمى کرد، نزدیکش رفتم، گفتم: واى بر تو مرا نمى شناسى؟! من عتبه هستم که اکثر زنهاى بصره عاشق و دلباخته من هستند... با تو حرف مى زنم، به من بى اعتنائى میکنى؟! گفت از من چه مى خواهى ؟ گفتم مرا مهمانى کن.
گفت: اى مرد من که در حجاب و پرده کاملم تو چطور مرا دوست دارى و نسبت به من اظهار علاقه مى کنى؟
گفتم: من همان دو چشمهاى قشنگ و زیباى تو را دوست دارم که مرا فریب داده.
گفت: راست گفتى من از آنها غافل بودم. اگر از من دست بر نمى دارى بیا تا حاجت تو را برآورده کنم .
سپس به راه افتاد تا به منزلش رسید من هم دنبال او رفتم. داخل خانه شد من هم داخل شدم وقتى که وارد منزلش شدم دیدم چیزى از قبیل اسباب واثاثیه در منزلش نیست . گفتم : مگر در خانه اسباب و اثاثیه ندارى ؟
گفت: اسباب و اثاثیه این خانه را انتقال داده ایم گفتم کجا؟ گفت مگر قرآن نخوانده اى که خداوند مى فرماید:
تِلْکِ الدّار الا خِرَةُ تَجْعَلُها لِلَّذینَ لایُریدُونَ عُلُوّا فِى الاَْرْضِ وَلا فَسادا وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ .(1)
این سراى (دائمى و با عظمت ) آخرت را فقط به افرادى اختصاص (داده و) مى دهیم که در نظر ندارند در زمین برترى جوئى و فساد نمایند و عاقبت نیک و شایسته و خوب براى افراد با تقوا و پرهیزگار خواهد بود.
بله ما هرچه داشتیم براى آخرت جاوید فرستادیم دنیاى باقى ماندنى نیست. اکنون اى مرد بیا و از خدا بترس و از این کار درگذر حذر کن از اینکه بهشت همیشگى را به دنیاى فانى بفروشى و حوران را به زنان .
گفتم: از این پرهیزگارى درگذر و حاجت مرا روا کن.
خیلى مرا نصیحت کرد دید فایده اى ندارد گفت: حال که از این کار نمى گذرى آیا ناگزیرم و ناچارم نیاز تو را برآورم ؟!
گفتم آرى.
دیدم رفت در اُتاق دیگر و مرا به آن حال گذاشت. مشاهده کردم پیرزنى در آن اتاق نشسته است. آن دختر صدا زد برایم آب بیاورید تا وضو بسازم آب آوردند و وضو گرفت و تا نصف شب نماز خواند من همین طول در فکر بودم که این جا کجاست اینها کى هستند و چرا تا حال طول کشید که ناگهان فریاد آن دختر را شنیدم که گفت یک مقدار پنبه و طبقى برایم بیاورید سپس آن پیرزن برایش برد.
بعد از چند دقیقه ناگهان دیدم پیرزن فریادى زد و گفت:
اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُون وَلاحَوْلَ وَلاقوة اِلاّ بِاللّهِ الْعَلىِّ العَظیم .
من وحشت زده پریدم دیدم آن دختر جفت چشمهایش را با کارد بیرون آورده و روى پنبه و داخل طبق گذاشت . وقتى آن پیرزن آن طبق را به سوى من آورد دیدم چشمها با پیه آن هنوز در حرکت بود.
پیرزن که ناراحت و رنگ از صورتش پریده بود گفت: آنچه را که عاشق بودى و دوست داشتى بگیر (لا بارک اللّه لک فیها) خدا برایت در آنها مبارک نکند ما را تو حیران کردى خدا ترا حیران کند. طبق را جلوى من گذاشت، من وحشت کرده بودم نمى توانستم حرف بزنم آب دهانم خشک شده بود این چکارى بود که آن دختر انجام داد.
پیرزن با حالت گریه گفت ماده نفر زن بودیم که در خانه اعتکاف کرده بودیم و بیرون نمى رفتیم و خرید خانه را این دختر مى کرد و براى ما چیزى مى آوررد ولى تو ما را حیران و سرگردان و ناراحت و افسرده کردى خوب شد؟! این چشمهائى که تو به آنها علاقه مند شده بودى . بگیر؟!
همینکه سخن پیرزن را شنیدم از فرط ناراحتى بیهوش شدم وقتى که به هوش آمدم آن شب را به فکر فرو رفتم و بر گذشته هایم تأسّف خوردم گفتم : واى به حال من یک عمر دارم گناه مى کنم هیچ ناراحت نبودم ولى این دختر با این کار مرا ادب کرد به منزل رفتم و تا چهل روز در خانه مریض شدم ، رفتار و کردار و کارِ آن دختر عجیب در من اثر کرده بود و این سبب شد که من از کار خودم پشیمان و نادم گردم و توبه نمودم .
یارب به در تو روسیاه آمده ام
بردرگه تو به اشک و آه آمده ام
اذنم بده ، راهم بده اى خالق من
افکنده سر و غرق گناه آمده ام
عمرم به گناه و معصیت شد سپرى
با بار گنه حضور شاه آمده ام
گم کرده ره و منزل پرخوف و خطر
طى کرده بسوى شاهراه آمده ام
یارب تو کریمى و رحیمى و عطوف
با عذر و اشتباه آمده ام
غفار توئى ، صمد توئى ، بنده منم
محتاجم و با حال تباه آمده ام
با بیم و امید و حالت استغفار
با چشم تر و نامه سیاه آمده ام
یارب تو بده برات آزادى من
در مانده منم بهر پناه آمده ام
من معترفم به جرم و عصیان و گناه
در بارگهت چو پرّ کاه آمده ام
دریاى کرم توئى و من ذرّه خاک
با لطف تو اینگونه براه آمده ام
دست من افتاده نالان تو بگیر
چون یوسفم و زقعر چاه آمده ام
یارب به محمّد و علىّ و زهرا
پهلوى شکسته را گواه آمده ام
حق حسن و حسین و اولاد حسین
نومید مکن که روسیاه آمده ام
بر نامه اعمال محبت نظرى
بر عمر گذشته عذر خواه آمده ام
-----------------------------------------------------------
پی نوشت:
1- سوره قصص : آیه 83 .
دبیر برگزاری این جشنواره از برگزاری اولین جشنواره وبلاگنویسی واجب فراموش شده با موضع احیای امر به معروف و نهی از منکر در لارستان خبر داد .
دبیر جشنوراه با بیان مطلب فوق در جلسه با مسئولان اولین جشنواره وبلاگ نویسی واجب فراموش شده که در موسسه فرهنگی و هنری خاتم الاوصیا لارستان برگزار شد،گفت: در پی جامه ی عمل پوشاندن به این واجب فراموش شده ، مشکلات جامعه و شهرستان و بر اساس خواب مادر شهید ، و تذکر شهید ماشالله شیخی به مادر خود در خصوص سفارش همسایگان و آشنایان به احیای دوباره امربه معروف ونهی ازمنکر ، اقدام به برگزاری این جشنواره نموده ایم و امید داریم با توکل بر خداوند این مسیر را با موفقیت سپری نماییم.
مسئول برگزاری این جشنواره افزود: اولین جشنواره وبلاگ نویسی واجب فراموش شده در مورد منکرات جامعه و احیای امر به معروف می باشد و شرکت کنندگان می توانند در خصوص تمامی منکرات و معروفات جامعه ، نقش حیا در جامعه – سبک زندگی ایرانی اسلامی – حجاب و عفاف – بصیرت افزایی – نقد و هدایت فعالیت های فرهنگی و هنری و اجتماعی- روابط اجتماعی و حقوق متقابل – مصرف گرایی و تجمل گرایی - راهکارهای ارتقای فرهنگ عمومی شهرستان لارستان – حقوق متقابل زن و شوهر و فرزندان در خانواده - کرامت و عزت زن در محیط کارو اجتماع در قالب دلنوشته ، داستان ، خاطره ، مقاله ، مصاحبه ، عکس ، شعر و … در این جشنواره شرکت نمایند .
عزیز پور هدف اصلی این جشنواره وبلاگ نویسی را ورود جوانان به فضای جهانی اینترنت دانست و افزود: در این جشنواره سعی شده که موضوعات مرتبط با امر به معروف و نهی از منکر را در فضای اینترنت توسعه و اشاعه دهیم.
وی با اشاره به اینکه فضای مجازی در کشور ما با استقبال جوانان روبه رو شده تصریح کرد: انتظار می رود در این جشنواره، جوانان حضور گسترده تری داشته باشند.
مسلم عزیز پور فرمانده بسیج شهدا لارگفت: علاقمندان می توانند تا تاریخ 25 مهر 92، آدرس وبلاگ خود جهت ثبت نام و شرکت در اولین جشنواره وبلاگ نویسی واجب فراموش شده که همراه با اهدا 6 کمک هزینه سفر به مشهد مقدس می باشد به پایگاه اینترنتی Www.sjavan.iR مراجعه فرمایند.
لازم بذکر است این جشنواره به همت طرح صالحین حوزه مقاومت بسیج شهدا ، فرهنگی سپاه لار، بسیج دانشجویی دانشگاه های لارستان و دفتر فرهنگ دانشگاه آزاد اسلامی لارستان برگزار می شود .
متن بیانیه
مقام معظم رهبری:هر کس در راه غزه و حمایت از غزه کشته شود شهید است. دی ماه 87، جنگ 22 روزه غزه
در حالی که در آستانه سی و چهارمین سال بزرگداشت روز جهانی قدس قرار گرفته ایم که متاسفانه می بینیم در تحریم اسرائیل و صهیونیست جهانی هنوز راهی پیموده نشده پیش رو داریم. و تنها به حرف بسنده کرده ایم. در حالی که جنایاتکاران صهیونیستی غزه را در محاصره قرار می دهند، و با فشار لابی ها خود در آمریکا تحریم های فلج کننده علیه ملت ما وضع می کنند اما از آن طرف شرکت های صهیونیستی آن هم کالاهای غیرضروری و غیرتلنولوژی در ایران فعالیت می نمایند. و سود عاید آن را نیز علیه خودمان بکار می برند...
چند سالی است مردم چشم به مسئولین دوخته اند تا بجز شعار و تصویب قانون های پی در پی اقدامی عملی انجام دهند. در صهیونیستی بودن این شرکت ها همین بس که هیچکدامیک از مسئولین جرات ندارند گناه آن را بخرند و صهیونیستی بودن این شرکتها را رد کنند تا جایی که یکی از مسئولین دولتی به خبر یکی از خبرگذاری ها سراسیمه جوابیه می فرستد و صهیونیستی نبودن نستله را تکذیب می کند (حجت الاسلام میرتاج الدینی)
البته بعضی مسولین با ساده لوحی تمام بیان می دارند اگر این چند شرکت را تحریم کنیم جوان های ما بیکار می شوند! اما داشتن کار به چه قیمتی؟ به قیمت ریخته شدن خون مسلمان فلسطینی؟؟؟ هیهات منه الذله که اگر میخواستیم اینگونه بیاندیشیم که پس چرا انقلاب کرده ایم..؟؟؟ از طرفی دیگر اینها گویا یادشان رفته با باز شدن پای بعضی از این شرکت ها از جمله نستله به ایران شرکت های مواد غذایی همچون غنچه جمع شدند و جوان های بسیاری نیز بیکار شدند...
مسئولین باید بدانند مردم از شعار و حرف خسته شده اند، مردم از بهانه های مسئولین مبنی بر ضعف قانونی خسته شده اند. تاکنون دو بار قانون سال 69 اصلاح شده است تا به اصطلاح خودشان جلوی فعالیت چند شرکت معدود صهیونیستی گرفته شود اما همچنان این شرکت ها به فعالیت های خود ادامه می دهند. تا جایی که شائبه در اذهان عمومی نقش بسته است که دست بعضی از مسئولین و آقا زاده ها آلوده به شرکت های صهیونیستی در ایران شده است و با لابی و نفوذ خود مانع از تحریم این شرکت ها می شوند.
لذا این کمپین ضمن قطع امید از مسئولین از آحاد مردم مسلمان دعوت می نماید که بصورت خودجوش به تحریم این چند شرکت معدود و کالاهای غیرضروری مصرفی صهیونیستی اقدام کنند، تا شاید مسئولین کمی به خود آیند و از مردم و رهبری که همواره مدیون آنها هستند، احساس شرمندگی نمایند.
این کمپین همچنین از همه اهالی رسانه و مراکز فرهنگی مستقل در خواست دارد به این کمپین بپیوندند و با حمایت خود در این مسئله قدم بردارند...
در پایان یادآوری می شود این کمپین به همت جمعی از دانشجویان و طلاب(+++) با همکاری جبهه وبلاگی غدیر تشکیل شده است و از عموم مردم و رسانه ها دعوت می کند که به این کمپین بپیوندند.
آدرس وبلاگ این کمپین http://tahrimeisrael.parsiblog.com/ می باشد.
لوگوی کمپین