من خیلی ها رو میشناسم که وقتی حس خوبی بهشون دست میده و وجودشون رو عطر خدا میگیره دل دریاییشون رو راهی درگاه خدا می کنند و خیلی قشنگ و خودمونی راز دل با خدا میگن اگر غم عالم رو داشته باشند ذره ای به درگاه باری تعالی گله و شکایت نمی کنند و از داشته ها میگن و سپاسی از از سر صدق بجا میارن اینقدر دلشون بزرگه که یادشون میره چقدر نیاز و گرفتاری دارن اینا دست حاجت بلند می کنند و برای همه کسانی که در خاطر دارند درخواست بهترین ها رو دارند اینقدر با عمق وجود دعا میکنند که دوس داری همیشه موقع دعا اسمتو به یاد داشته باشند منظورم همون آدماییه که تا بهم می رسیم میگیم فلانی دلش خیلی پاکه بگو دعات کنه چون ما برکت این دعاهای شریف رو حس
کرده ایم و فیض برده ایم . دعا در حق دیگران و مقدم داشتن خواست و نیاز دیگران بر خود کار بسیار پسندیده ایست در نزد خداوند متعال و باید گفت که این روش دعا کردن بسیار به نفع دعا کننده است. چون با این شیوه دعای خودش در حق خودش ، به خاطر همین مقدم داشتن دیگران در دعا، خداوند بلا را از او دور می کند و رزق و روزی اش را زیاد و دو برار در خواستش برای دیگران را به خود او هم مرحمت می فرماید.
حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها است آن بزرگوار با آن مهربانی وصف ناپذیر به قدری دیگران را دعا می کرد که گویی برای خودش اصلا دعا نمی کرد و وقتی از او سؤال میشد: چرا فقط دیگران را دعا میکنید؟ چرا خودتان را دعا نمی کنید؟ می فرمود : الجار ثم الدار!
بدون شک یکی از مهمترین بخش های نماز شب همان دعای برای غیر و طلب مغفرت برای 40 مؤمن است. که مؤمن با این نوع عبادت نه تنها کمتر در چاله ی حسادت و کینه و سوء ظن و... اسیر می شود بلکه مهربانی و کرامت با روح او قرین می شود.
بیایید برای هم دعا کنیم خودخواهی را به کناری نهیم و با مقدم داشتن یاد دیگران در دعایمان ارزش دعای خود را بالا ببریم و به درجه استجابت برسانیم .
در بین خلائق پاکترین و خوبترین و محبوبترینشان را زودتر و بیشتر دعا کنیم و بگوییم : اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه...
حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها است آن بزرگوار با آن مهربانی وصف ناپذیر به قدری دیگران را دعا می کرد که گویی برای خودش اصلا دعا نمی کرد و وقتی از او سؤال میشد: چرا فقط دیگران را دعا میکنید؟ چرا خودتان را دعا نمی کنید؟ می فرمود : الجار ثم الدار!
در این موضوع روایت بسیاری موجود است که به دو حدیث اشاره میکنیم :
1. قال الامام الباقر علیه السّلام:
اَسرعُ الدعاءِ نُجحا للاجابة، دعاءُ الاخ لاخیه بظهرِ الغیب یَبدا بالدعاء لاخیه فیقول له ملکٌ موکلٌ به آمین ولک مِثلاه.
امام باقر(ع) : سریعترین دعا برای اجابت دعا برای برادر دینی است که هم دعا در غیاب او باشد و هم اول برای او دعا کند. در این صورت فرشته ای که بر او گمارده شده ، به این دعا آمین گوید و به دعا کننده گوید برای تو باد دوبرابرش.
2. قال الامام الصادق علیه السّلام:
دعاءُ المومن للمومن یدفع عنه البلا و یُدِرُّ علیه الرزق.
امام صادق(ع) : دعای مومن در حق مؤمن بلا را از او دور می کند و روزیش را زیاد میگرداند.
پس از آنکه زنان و بازماندگان اهل بیت امام حسین (ع) را در حالی که به ریسمانها بسته شده بودند، به مجلس یزید وارد کردند، سر مقدس سیدالشهدا را در مقابل آنها نهادند . یزید در حالی که با چوب خیزران بر لب و دندان مبارک امام حسین(ع)میزد این اشعار را سرود: "ما بزرگان بنیهاشم را کشتیم و آن را به حساب جنگ بدر گذاشتیم؛ این روز در مقابل آن روز قرار گرفت . بنیهاشم با پادشاهی بازی کردند، وگرنه نه خبری از رسالت بود و نه وحی نازل می شد . من از فرزندان خندف نباشم اگر از فرزندان احمد انتقام کارهای او را نگیرم"» .
در این حال حضرت زینب (س) برخاست و این چنین خطبه خواند:
«به نام خداوند بخشنده و مهربان . خداوند جهانیان را حمد و سپاس میگویم و بر پیامبر اسلام و خاندان او درود و سلام میفرستم . خداوند متعال حقیقت را نیکو بازگو فرمود آنجا که در قرآن بیان داشت "پایان کار کسانی که زشتکاری و گناه انجام دادهاند به جایی رسید که آیات خدا را دروغ شمردند و آنها را به استهزا و مسخره گرفتند" (روم/??) آری، کلام خدا صدق و راست و عین واقعیت و حقیقت است .
یزید، از اینکه زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفته ای و ما را همچون اسیران از سویی به سوی دیگر میبری، گمان داری که ما در نزد خدا خوار و پست شدهایم و تو در پیشگاه او قرب و منزلت یافتهای؟ و با این تصور خام و باطل، باد به غبغب انداخته و با نگاه غرورآمیز و شادمانه به اطراف خود مینگری؟ از اینکه دنیایت آباد شده است و امور طبق مراد تو میچرخد و مقام و منصبی را که حق ما خاندان رسول اکرم (ص) است، در دست گرفتهای، شادمانی؟ اگر چنین تصور باطلی بر وجود تو حکمفرما شده است، لحظه ای بیندیش و فکر کن! مگر فراموش کرده ای کلام خدا را که میفرماید: "گمان نکنند آنان که به راه کفر بازگشته اند که آنچه ما برای آنها پیش میآوریم و آنها را مهلت میدهیم به نفع آنان و به خیر و سعادتشان است، که این مهلت دادن برای آن است که بر گناهان خود بیفزایند و برای آنان عذاب ذلت آمیز ابدی در پیش است" .(آلعمران/???)
ای فرزند آزادشدگان! آیا این عدالت است که زنان و کنیزان خود را در پس پرده نهان سازی، ولی دختران پیامبر خدا را، در میان نامحرمان، به صورت اسیر حاضر نمایی، حجاب آنان را بدری، روی آنان را بگشایی و دشمنان، آنان را از شهری به شهری ببرند و شهری و بیابانی بدانها چشم بدوزند و نزدیک و دور و مردمان پست و شریف به تماشایشان بایستند، در حالی که نه از مردانشان سرپرستی مانده و نه از یاورانشان مددکاری؟ اما چه توقع و انتظاری است از فرزند آن جگرخواری که جگر پاکان را جوید و بیرون انداخت و گوشتش از خون شهیدان اسلام روییده است؟ چگونه میتوان از فردی انتظار کوتاه آمدن داشت که همواره با بغض و دشمنی و کینه و عداوت، به خاندان ما نگریسته است؟
یزید! این جنایات بزرگ را انجام داده ای، آنگاه نشستها ی و بیآنکه خود را گناهکار بدانی یا جنایات خود را بزرگ بشماری، با خود ندا سر میدهی که ایکاش پدران من حضور داشتند و از سر شادمانی و سرور فریاد برمیآوردند و میگفتند: "ای یزید! دست مریزاد" ؟ این جمله جسارت آمیز را میگویی، در حالی که بی شرمانه چوب دستی بر دندانهای مبارک اباعبدالله، سید جوانان بهشت میکوبی! چگونه چنین یاوه سرایی نکنی؟ تویی که زخم های گذشته را شکافتی و ریشه ما را با ریختن خون فرزندان محمد (ص) و ستارگان روی زمین از آل عبدالمطلب بریدی و اکنون پدران خود (نسل شرک و بتپرستی) را ندا میدهی و گمان داری که با آنان سخن میگویی . به زودی خودت به جمع آنان ملحق می گردی و در آن جایگاه، عذابی ابدی است که آرزو میکنی ایکاش دستهایم شل و زبانم لال می گشت و هرگز چنین یاوههایی را به زبان نمیآوردم و هرگز چنین کارهای ناشایستی را انجام نمیدادم .
پروردگارا! حق ما را از دشمنان ما بگیر و از آنان که بر ما ظلم کردند انتقام بکش و آتش قهر و غضبت را بر کسانی که خون ما و حامیان ما را ریختند، فرو فرست . قسم به خدا که ای یزید! بدان با این جنایت هولناک پوستخود را شکافتی و گوشتخود را پاره کردی . به همین زودی است که در عرصه محشر به محضر رسولالله (ص) وارد شوی، در حالیکه بار گرانی از مسؤولیت ریختن خون فرزندان او و هتک حرمت خاندان و پارههای تن او را بر گردن گرفته ای . آن روز، همان روزی است که خداوند تمامی آنان را جمع مینماید و پریشانی و پراکندگی آنان را سامان میبخشد و حقشان را میستاند .
" گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدهاند، مردگاناند؛ بلکه آنان زندهاند و نزد پروردگار خود، روزی میخورند " (آلعمران/???).
ای یزید! تو را همین بس که داور و حاکم تو خداوند باشد و خصم تو پیامبر، و جبرئیل پشتیبان او . به زودی آنکه سلطنت را برای تو آراست و بر این جایگاه نشاند و تو را بر گرده مسلمانان سوار کرد خواهد یافت که ستمگران را چه عقوبت و جایگاه بدی است و کدام یک از شما جایگاه بدتری دارید و سپاهش ناتوانتر .
ای زاده معاویه! اگر چه شداید و پیشامدها و فشار روزگار مرا در شرایطی قرار داد که مجبور شدم با تو حرف بزنم، اما تو را کوچکتر از آن مقام ظاهری ات میبینم و تو را بسیار توبیخ و سرزنش میکنم . چگونه سرزنش نکنم با اینکه چشمها در فراق دوستان، گریان، و دلها در فراق عزیزان، سوزان است .
آه! چه شگفت انگیز است که مردان بزرگ حزب خدا به دست حزب شیطان، آن بردگان آزاد شده کشته شوند! همین دستهای شماست که به خون ما خاندان (پیامبر) آغشته شده است و دهانتان از گوشت ما پر گردیده است . مگر نه اینکه آن بدنهای پاک و پاکیزه روی زمین افتاده و گرگهای بیابان بدنهای آنها را حلقه زدهاند و کفتارها آنها را در خاک میغلطانند . ای پسر سفیان! اگر چه تو امروز کشتار و اسارت ما را غنیمت شمردهای و به آن میبالی، اما طولی نمیکشد که مجبور میگردی غرامت و تاوان آن را پس بدهی، و آن روزی است که آنچه از پیش فرستادهای خواهی یافت "و خداوند هرگز به بندگان خود ستم نمیورزد" (حج/??). ما از بیدادگری های تو، به پیشگاه او شکایت میبریم و او تنها پناهگاه و امید ماست .
پس هر مکری که میتوانی بساز و هر تلاشی که میتوانی انجام بده؛ ولی بدان به خدا سوگند! هرگز توان آن را نداری که ذکر خیر ما را از یادها ببری و قدرت آن را نداری که وحی ما را نابود سازی و دورهی ما را به پایان رسانی و نمیتوانی ننگ و عار اعمالت را از دامن خود بزدایی . ای یزید! بدان که عقلت ضعیف و ایام حکومتت اندک و اجتماعت رو به پراکندگی و پریشانی است . روزی خواهد رسید که منادی ندا خواهد کرد: آگاه باشید که لعنت خدا بر ستمکاران باد . پس حمد و سپاس از آن خدای جهانیان است که اول کار ما را خوشبختی و مغفرت و پایان آن را شهادت و رحمت قرار داد .
از خدا میخواهم که ثواب و رحمت خویش را بر شهیدان ما کامل کند و بر پاداششان بیفزاید و ما را جانشینان و بازماندگان شایسته آنان قرار دهد که او با محبت و مهربان است و او برای ما کافی است و هم او بهترین پشتیبان ماست».
{کتاب نفس المهموم،شیخ عباس قمی؛ ترجمه علی نظری منفرد؛ص545 }.
سید مسعود شجاعی طباطبایی در مطلب اخیر وبلاگ "وصیت نامه" نوشت: در میان عکس هایم دلبسته یک عکس از یک بسیجی با نام احمد هستم، فلسطینی بود و به عشق امام خود را به جبهه های حق علیه باطل رسانده بود، احمد از شیعیان مخلصی بود که سعادت دیدار با او در عملیات نصر هفت نصیبم شد، فارسی کم می دانست، کلماتی را هم که می دانست در عشق به امام و افتخار بسیجی بودن در رکاب امام زمان خلاصه می شد.
هرگاه از امام صحبت میکرد ، دستش بر روی قلبش جای می گرفت و این نشان یک عشق واقعی بین عاشق و معشوق بود.در طول مسیر طولانی که پیاده در دل خاک کردستان عراق به عمق دویست و پنجاه کیلومتر طی کردیم، بارها در کنارش راه رفتم یا نشستم تا از رایحه خوش بودن با یک بسیجی فلسطینی بهره ببرم، یادم است به او می گفتم که من هم آرزو دارم به فلسطین بروم، و چقدر آرزوهایمان به هم نزدیک بود، احمد فلسطین را در آن زمان در جبهه های ما یافته بودو چه زیبا گفته اند:" شرف المکان بالمکین"، اعتبار مکان ها به انسان هایی است که در آن زندگی می کنند و چه زیبا می توان این دو وادی را در جایگاه عشق به معبود با هم مقایسه کرد، فضاهایی که تنها با شهدا معنا می شوند .
احمد مثل بچه های بسیجی خودمان عاشق بود، گرچه بسیار جوان بود اما چه روشن دریافته بود که این عشق در جبهه های ما ظهور کرده است. احمد انسی عجیب با امام داشت. ای امام تو را با خدا چه عهدی بود که از این چنین کرامتی برخوردار شدی که عاشقانت از دورترین مکانها به دنبال تو می آیند، حالا که می اندیشم ،می بینم زمان، بستر جاری عشق است تا انسان ها را در خود به خدا برساند و حقیقت تمام آنچه در زمان حدوث می یابد باقی است.
جبهه چه در ایران یا فلسطین حرم راز با خداست و پاسداران این حریم شهدایند؛ شهدایی که در آن چشم مکاشفه بر جهان غیب گشودند؛ شهدایی که همسفران عرشی امام بودند و اکنون میزبان اویند. هنوز نجوای حزن انگیز زیبای شعرعربی احمد در درونم طنین انداز است ، نجوایی که با اسم امام خمینی و کربلا کامل می شد.
او برای من همچون بسیجیان دیگر، سربازی بود که قلعه عشق را فتح کرده بود. اصلا جبهه ما و فلسطین قطعه هایی از خاک کربلایند،هر که می خواهد کربلا را بشناسد باید حقیقتی را که شهدای ما دریافته بودند را دریابدکه در زمانه ما در حقیقتی به نام امام خمینی (ره) جاری شده بود، یادم است احمد می گفت هنوز امام را ندیده است ،اما مطمئنم از عطر امام سرشار بودو بقایش را نیز به بقای امامش وابسته می دید.
پ .ن.
1-مدتها بود دودل بودم که این مطلب را در وسعت کوچک وبلاگم بگذارم یا نه، اما به نظرم رسید آنانکه نا آگاهانه بلندگوی کریه استکبار می شوند ، وفریاد زشت "نه غزه نه لبنان" را سر می دهند، آیا می دانند که در کربلای ایران غیور مردانی از فلسطین پا به پای رزمندگان ما می جنگیدند، از خدا می خواهم این مفهوم را که تنها در عشق به ولایت جاری و ساری می شود در دل آنها نیز روشن کند. هر چند دشمنان زخم خورده این نظام سخت در تلاشند تا دلها را از عشق جدا کنند.
2- شهید بزرگ آوینی چه زیبا گفت:" من و تو مرده ایم . یادآوران در جست وجوی گمگشته خویش به اردوگاه کرخه می روند . شعرشان اگر چه بس مغموم می نماید ، اما شعر مستی است . آنان را که می خواهند با نظر روانکاوانه در این سرمستان میکده عشق بنگرند هشدار باد که مبادا نشانی از یأس در آنان بجویند . یأس از جنود شیطان است واینان وارسته اند از آن جهانی که در سیطره شیاطین است . کرخه خرابات است واینان خراباتیانند و گریه ، آبی است بر دل های سوخته شان . گریه اوج سرمستی است و اگر امروز روزگار فاش گفتن اسرار است ، بگذار اینان نیز فاش بگریند . امام کو که به تماشای رهروان خویش بنشیند ؟ "
3-- گل واژه های این مطلب از شهید بزرگ آوینی است.
این نامه در کیهان
نمی دانم حاج حسین شریعتمداری اجازه می دهد تا از تریبون «کیهان» این یادداشت را که کمی تا قسمتی حدیث نفس است، بنگارم یا نه. هرچه باداباد؛ می نویسمش، تا چه باشد نظر استاد. و حیف اگر من باب تواضع یا کرامت یا هرچه، حذف کند این شعر را... که گفت: «بی پیر نرو تو در خرابات، هرچند سکندر زمانی». القصه؛ این روزها نامه ای از من در وبلاگ «قطعه 26» که سخنی صریح و صمیمی اما کمی تا قسمتی خیلی تند خطاب به ریاست محترم قوه قضاییه بود، زیادتر از آنکه باید سروصدا کرد. آن نامه مطالبه محاکمه سران فتنه بود از دستگاه قضا که دست برقضا و متاثر از خشم مقدس من و امثال من از سران فتنه، در بعضی جملات و عبارات از مسیر انصاف خارج شد و به نوعی به جای سران فتنه، به محاکمه قوه قضاییه و ایضا اخوان لاریجانی منجر شد. من نویسنده ام و نویسنده جماعت، گاه از کوره در می رود. این هم از بد بودن مضاعف فتنه گران است که گاه میانه ما افسران جنگ نرم را با قوه قضاییه ناراست می کند. قبول دارم که برخی از تعابیرم خطاب به ریاست دستگاه قضا جناب آملی لاریجانی که مولای ما از ایشان به عنوان «دانشمندی جوان» یاد کرده اند، درست نبود. نیز در نقد رئیس محترم قوه مقننه بهتر بود برخی تعابیر را به کار نمی بردم اما روح آن نوشته را صرف نظر از برخی کلمات و بعضی جملات هنوز هم قبول دارم. من خود دل شکسته ام این روزها اما دلی اگر این وسط شکسته ام، عذر می خواهم. این همه از آن روست که ما به شدت مضاعف عاشق نظام مقدس جمهوری اسلامی هستیم و این عشق هرچه بگذرد در قلوب ما بیشتر می شود. هیچ چیز نمی تواند مانع استمرار عشق مستمر ما به ولایت فقیه شود. هرلحظه و هرجور که بگذرد، ما پروانه تر می شویم شمع ولایت را و ستاره تر می شویم حضرت ماه را. ما اما جوانیم و اهل شور و شر. به شدت انقلابی و اگر تعبیر به غلط نشود حتی می خواهم ادعا کنم که در راه دفاع از انقلاب اسلامی و در برابر زیاده گویی سران کفر و سران فتنه تخس هم هستیم. پس مطالبه ما از دستگاه قضا مبنی بر محاکمه سران فتنه همچنان به قوت خود باقی است. در این باب نکته ها هست که می نویسم:
1- بینی و بین الله آن نامه را خود نوشتم. بی هیچ سفارشی. خدا را و بعد اساتیدم شریعتمداری و صفارهرندی را و ایضا بچه های «وطن امروز» را شاهد می گیرم که تاکنون به سفارش احدی، قلمی ولو در حد یک کلمه نزده ام. آن نامه را خوب یا بد خودم نوشتم. فی المثل آنجا که روزی لازم دیدم جناب مشایی را نقد کنم، سفارشی از برادران محترم لاریجانی در کار نبود و آنجا که لازم دیدم خطاب به ریاست محترم قوه قضاییه نامه ای بنویسم، توصیه ای از دفتر رئیس دفتر رئیس جمهور در کار نبود که من درست مثل دیگر اهالی نسل 9 دی قلم گران قیمت خود را فقط به لبخند رضایت خامنه ای می فروشم. قلم که هیچ، نسل من حاضر است هزار بار جان دهد به قیمت فقط یک لبخند بر لب مبارک این علمدار علوی تبار انقلاب. این پسر فاطمه و این نایب برحق حضرت بقیه الله. نشان به نشان همین اشکی که الان گرم کرده 2 چشمان ترم را. همواره سعی ام بر این بوده که در صراط حق، قلم برانم اما چه کنم که این روزها هرچه بنویسی، جور دیگری تحلیل می شود. نکته بعدی را با دقت بخوانید.
2- از ریاست محترم قوه مجریه بابت تقدیر از خود به خاطر تالیف کتاب «نه ده» به رسم ادب تشکر می کنم اما در همین باب چند حرف دارم:
الف- نسخه ای از کتاب «نه ده» را همان آغازین روزهای انتشار تقدیم دکتر احمدی نژاد کردم. بی شک این تقدیر اگر در همان روزها صورت می گرفت، بیشتر به دل من می چسبید و حتم دارم در آن صورت، «کیهان» نیز با افتخار خبر تقدیر رئیس جمهور از نویسنده ای که قلم زنی را از همین کیهان آموخته، کار می کرد.
ب- در روزهای گذشته جریان مشایی سخت مشغول کار بود. سایت هوادارش در به در دنبال مصاحبه با من بود، لابد برای اینکه علیه اخوان لاریجانی، چیزهای دیگری و این بار به سفارش بگویم! قبول نکردم. نیز فلان و بهمان وبلاگ نویس که دست بر قضا انتقادات امثال من و مهدی محمدی از مشایی را با توهین و افترا پاسخ داده بودند، پیامک می دادند و مرا «داداش حسین» خطاب می کردند که؛ همین طور و به همین تندی برو، ما هوایت را داریم! محل نگذاشتم. پیغام و پسغام های دیگر هم به هکذا. من اما به همان صداقت که از قوه قضاییه انتقاد کردم، لاجرم این را هم به این دوستان می گویم؛ هرگز راضی به اختلاف افکنی میان قوای 3 گانه نبوده و نیستم. این را از آن جهت می گویم که دیگر عده ای قصد نکنند از آب گل آلود، ماهی مسئله سازی صید کنند.
ج- این را هم از آن طرف قبول دارم؛ عده ای به قصد نقد مشایی، درصدد تخریب احمدی نژاد عزیز هستند. کدام عده؟ 2 عده. یکی برخی از سایت های نزدیک به خواص بی بصیرت و دیگری رسانه های دوم خردادی. بگذریم که اخیرا دوم خردادی ها بعضا سخنان مشایی را تیتر یک می کنند به قصد تایید تا 2 کار کرده باشند؛ یکی اینکه مشایی را به زعم خود مسئله اول کشور کنند و دیگر اینکه فاصله بیاندازند میان دوستان حقیقی احمدی نژاد با رئیس جمهور. اصولگرایان اما اغلب منتقد مشایی اند. با این همه خدمات دولت را رسانه های همین اصولگرایان بیش از همه پوشش می دهند. یعنی که مهمترین هواداران خدمات بی شمار دولت فعلی، آن دسته از منتقدین مشایی هستند که خوبی های فراوان دولت را تمجید می کنند و اندک اشتباهات دولت را نقد. و می بینیم عده ای دقیقا عکس این کار را می کنند. نقاط تیره و تار دولت را برجسته می کنند، مشایی را تیتر یک می کنند و اصلا کاری ندارند که ستایشی از دولت کنند و کمکی به دولت کنند مثلا به همین طرح عظیم هدفمندی یارانه ها. خوب دیدن معایب کم این دولت و بد دیدن خوبی های بی شمار این دولت، قطعا مرضی رضای خدا نیست و بیانگر وجود پاره ای امراض حزبی و جناحی در دل کسانی است که چنین می کنند.