بسم رب الحیدر
آیا میدانید؟
ایام محسنیه چه ایامی است؟
و آیا می دانید اولین قربانی اهل بیت محمد مصطفی (صلوات الله علیهم)، یعنی
محسن حضرت زهرا (صلوات الله علیهما) در چه ایامی به شهادت رسیده است؟
آیا میدانید؟
اول مظلوم عالم امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه)
را در این ایام با چه وضعی به مسجد بردند؟
آری! ذکر آن عرش را به لرزه می اندازد.
آیا میدانید؟
پهلوی ناموس دهر و محور دایره ی خلقت در چه ایامی شکسته شده است؟
حضرت زینب (سلام الله علیها) می فرمایند:
هنگام غسل مادرم، کبودی پهلوی او را دیدم و درباره ی آن از پدرم سؤال کردم.
حضرت فرمودند: اینها جای تازیانه ها است.
تذکره المصایب، صفحه ی 135
آیا میدانید؟
نقشه ی قتل امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) را در چه ایامی طرح نمودند که به ناکامی و رسوایی ابوبکر و عمر (لعنهما الله) انجامید؟
(رجوع شود به الایضاح فضل بن شاذان-صفحه ی 155)
آیا میدانید؟
خانه ی وحی که جبرئیل و رسول اکرم (ص) هم بدون اذن داخل آن خانه نمی شدند، در چه ایامی به آتش کشیده شده است؟
حضرت زهرا (سلام الله علیها) می فرمایند: عمر با پایش به در کوبید و آن را روی من برگرداند، در حالی که باردار بودم ..... او آنچنان سیلی به من زد که گوشواره از گوشم افتاد. و حالت وضع حمل بر من عارض شد و محسن بی گناه را سقط نمودم.
بحار، جلد30 ، صفحه ی 349
آیا میدانید؟
فدک زهرای مظلومه (س) در چه ایامی غصب شده است؟
در کتاب نهج الحق، در باب غصب فدک آمده است:
عمر (لعنة الله)، قباله ی فدک را از حضرت فاطمه (صلوات الله علیهما) گرفت، آن را پاره کرد و نوشته اش را محو کرد.
اللهم عجل لولیک الفرج
آری تمام این مصائب را در سیاهترین دهه ی تاریخ بعد از شهادت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) یعنی "28 صفر الی 8 ربیع الاؤل" بر اهل بیت عصمت و طهارت (صلوات الله علیهم) وارد آوردند و بنیان ستم بر اهل بیت رسول را بنا نهادند:
1- دوشنبه 28 صفر (11ه.ق) روز شهادت خاتم الانبیاء و بلافاصله تشکیل شورای ملعونه ی سقیفه.
2- چهارشنبه 30 صفر (11ه.ق) هجوم اول به درب خانه ی حضرت زهرا (س).
3- یکشنبه 4 ربیع الاول (11ه.ق) هجوم دوم و سوم به درب خانه ی مولا و روز آتش زدن درب خانه و شهادت حضرت محسن (صلوات الله علیه) و بردن مولا به مسجد.
4- پنجشنبه 8 ربیع الاول (11ه.ق) روز غصب فدک و واقعه ی کوچه.
و آیا میدانید؟
اولین روضه و مرثیه خوان ایام شوم جنایات هولناک سقیفه ی بنی ساعده، صادق آل محمد (صلوات الله علیهم) بوده است.
آن صادق سلاله پاک رسول (صلوات الله علیه) در حالی که بر آن همه مصائب توان فرسای اولاد معصوم آن سرور و سالار انبیاء از شدت گریه محاسن مبارکشان خیس شده بود خطاب به مفضل فرمودند:
خشک نشود چشمی که نگرید وقت یاد کردن این مصیبت ها ...
پس مفضل گریه کرد گریه ای طولانی ...
پس حضرت صادق (صلوات اله علیه) فرمودند: هیچ روزی مانند روز کربلا نمی شود گرچه روز سقیفه و آتش زدن درب خانه ی امیرالمؤمنین ... و شهادت محسن (صلوات الله علیهم) عظیم تر و وحشتناک تر و تلخ تر است چرا که آن روز اصل روز عذاب است.
نوائب الدهور ج2 ص 194 و 195
چه سوزناک است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از شهادت یادگار خود حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله علیهما) از پیش خبر داد.
آری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
حضرت زهرا (صلوات الله علیها) زده می شود در حالی که باردار است. در اثر این ضربت فرزندی که همراه دارد (حضرت محسن (صلوات الله علیه)) سقط می شود و خود حضرت زهرا در اثر همان ضربت از دنیا می رود.
تأویل الآیات ، ص 837 ، کامل الزیارات ، ص 332
قال الصادق (علیه السلام):
قول الله تعالی (اِنَّ الذین ارتَدُّوا علی ادبارِ هم مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الهُدی) فلانُ و فلانُ و فلانُ اِرتدّوا عَن الایمانِ فی تَرَکَ وَلایَتِ اَمیرالمؤمِنینِ.
کافی ، ج 1، ص 420
امام صادق در تفسیر آیه ی 25 سوره ی محمد می فرمایند:
ابوبکر و عمر و عثمان (لعنت الله علیهم) با ترک ولایت امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) از محدوده ی ایمان مرتد شدند.
قال الباقر (صلوات الله علیه):
نحن معاشر بنی هاشم فامر کبارنا و صغارنا بسبهما و البرائه منهما.
امام باقر (علیه السلام) می فرمایند:
ما بنی هاشم بزرگ و کوچکمان را به سب و برائت از اولی و دومی امر می کنیم.
رجال کشی ، ص 206
اینچنین بود که حکم خدا نقض و سنت پیامبر پایمال و شالوده ی غیبت و غربت حضرت ولیعصر (ارواحنافداه) و عدم درک بشریت از فیض حضور حضرتش بنا نهاده شد.
آری محسنیه ایام اعاده ی حیثیت شیعه است که جانسوزترین وصف در بیان این مظلومیت آنجاست که حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند:
"هتک والله حجابه" (بحار ، ج 43 ، ص 156)
به امید ظهور وارث و منتقم خون حضرت زهرا و جگرگوشه اش حضرت محسن بن علی (صلوات الله علیهم)
به نام خداوند قادر متعال
وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ فِی الاْرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئمَةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ؛(قصص،5) ما میخواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم
امام خمینی(ره):
ما انقلابمان را به تمام جهان صادر می کنیم چرا که انقلاب ما اسلامی است و تا بانگ لا اله الا الله و محمدرسول الله بر تمام جهان طنین نیفکند مبارزه هست و تا مبارزه در هر کجای جهان علیه مستکبرین هست ما هستیم.
(صحیفة نور، جلد 11، صفحة 266 تاریخ 22/11/58)
در حالی که ظلمت تمام دنیا را فراگرفته بود نوری از ایران طلوع کرد و مردی آسمانی کلمه توحید را به بهترین وجه تعبیر کرد و به پا خاست. سربازان خود را از میان جوانانی که در ابتدای نهضت شیرخوارگانی بیش نبودند ،جست و اسلام را مطابق با حقیقت و آنطور که باید، تفسیر کرد.
جریانات مبارزاتی برای سرنگونی طاغوت و پیروزی اسلام ناب به فرماندهی امام روح الله مسیر خود را از جریانات التقاطی و مقدس نما جدا نمودند و تفسیر اسلام نابی را که از درس های پیرمرادشان گرفته بودند، در عمل به نمایش گذاشتند.
انقلاب اسلامی در حالی شکل گرفت که کمتر کسی فکر می کرد و گمان می برد که این حرکت مردمی مسلمانان ایران قرار است به انقلابی بزرگ تبدیل شود که امنیت و وجود مستکبرین جهان را بخطر اندازد.
وحدت کلمه و ایمان مردم در کنار پیروی از مرجعی صالح منجر به تحولی نو و بدیع در تاریخ بعد از غیبت کبری شد.
انقلاب اسلامی ایران در 22 بهمن سال 1357 به عنوان اولین حرکت برای گام بلند ظهور منجی بشریت به وقوع پیوست و بشارتی به تمام آزادی خواهان جهان داد.
اما این تازه ابتدای ماجرای پر پیچ و خم مبارزه حق علیه باطل بود. مستکبرین عالم که تاب پیروزی مستضعفین را نداشتند به توطئه و دستاویز علیه آنان پرداختند.
8 سال جنگ تحمیلی برای ملتی که هنوز تازه ابتدای راهی بلند و دراز قرار گرفته بسیار دشوار بود. بزرگترین جنگ قرن را مستکبرین عالم علیه نمایندگان مستضعفین جهان رقم زدند و امتحانی دیگر برای آنها شد و مجدد ملت از امتحان الهی سربلند بیرون آمد .
خورشید پر فروغ رهبری و ولایت حضرت روح الله در 14 خرداد 1368 خاموش شد ولی میراث گرانقدرش یعنی ولایت مطلقه فقیه همچنان ادامه یافت و با انتخاب بحق و شایسته شاگردی از مرام و مکتبش شاخ و برگ دیگری از این شجره طیبه بوقوع پیوست.
حصر اقتصادی ، توطئه های فرهنگی ، هجمه های سیاسی ، دروغ پراکنی های بین المللی ، بسیج مستکبرین برای از پای درآوردن این انقلاب و ... همه و همه در برابر ایمان مردم برای شکست طاغوت و زنده نگهداشتن نهضت و میراث امام روح الله ، هیچ بود.
ملت ایران راهی را برگزیده بود که نتیجه آن آزادی و رستگاری است و اتفاقا این هدفشان در تلاقی با خواسته مستکبرین عالم بود که هر روز نقشه و توطئه ای جدید برای مردم مستضعف جهان می چینند که آن ها را به استضعاف بکشانند.
بحق تداوم انقلاب اسلامی ایران به حقانیت اراده و ایمان مردم و مخلصانه گذاشتن سنگ زیرین انقلاب توسط امام روح الله و تداوم رهبری شجاعانه و عادلانه آن یعنی امام خامنه ای برمی گردد که قابل تشبیه به شجره ی طیبه ای است که متفاوت از دیگر انقلاب ها وتحولات سیاسی تاریخ جهان است.
در سالگرد انقلاب اسلامی ایران همه ی مردم با وحدت کلمه همانند بهمن 57 بدون هیچ گونه جو سازی هایی به خیابان می ایند و با امام و انقلاب و رهبری تجدید پیمان می کنند حضور بالای 80 درصدی مردم در پای صندوق های رأی و حماسه بی بدیل 9 دی در سال گذشته ورقی از این دفتر زرین است.
و این همان نور ایمان است که خداوند در دلهای مؤمن مردممان قرار داده است که در هرزمانی پرده از رخ منافقین داخلی و مستکبرین دست چدنی می کشد و هوای فضای غبار آلود را صاف می گرداند.
باید توجه داشت که انقلاب اسلامی در حال رخنه در تمام کشورهای منطقه و خصوصاً در کشورهای اسلامی است و ملتهای دیگر کشور ایران را و انقلابش را بعنوان الگو پذیرفته اند و حرکت های انقلابی در تونس و مصر و یمن و... شاهدی بر این مدعاست.
بار دیگر 22 بهمن امسال نیز روزی است برای نشان دادن قدرت ملت ایران و تداوم راه آرمان هایی که امام خمینی آن را بنا نهاد و امام خامنه ای آن را ادامه می دهد.
جبهه وبلاگی غدیر پس از دوسال ایجاد جنبش های سایبری اینک جنبش وبلاگی..22بهمن/انتفاضه مشرقین صدور انقلاب را پدید می آورد و از همه وبلاگنویسان و مخاطبین سایبری در نشر و تقویت این جنبش جهت همکاری دعوت بعمل میآورد.
بیایید در سی و دومین سال پیروزی انقلاب اسلامی و در اعلام حمایت و صیانت از ارزشهاى والاى اسلامى و انقلابى با ما چون همیشه همراه باشید و با قرار دادن لوگوى این جنبش و بیانیه آن فضاى سایبر را از فریاد وحدت انقلابی پر کنیم
متن این خاطره به شرح ذیل است:
یکى از خاطرات خیلى جالب من، آن شب اوّلى است که امام وارد تهران شدند؛ یعنى روز دوازدهم بهمن - شب سیزدهم - شاید اطّلاع داشته باشید و لابد شنیدهاید که امام، وقتى آمدند، به بهشت زهرا رفتند و سخنرانى کردند، بعد با هلىکوپتر بلند شدند و رفتند.
تا چند ساعت کسى خبر نداشت که امام کجا هستند! علّت هم این بود که هلىکوپتر، امام را در جایى که خلوت باشد برده بود؛ چون اگر مىخواسشت جایى بنشیند که جمعیت باشد، مردم مىریختند و اصلاً اجازه نمىدادند که امام، یک جا بروند و استراحت کنند. مىخواستند دور امام را بگیرند.
هلىکوپتر در نقطهاى در غرب تهران رفت و نشست، بعد اتومبیلى امام را سوار کرد. همین آقاى «ناطق نورى» اتومبیلى داشتند، امام را سوار مىکنند - مرحوم حاج احمد آقا هم بود - امام مىگویند: مرا به خیابان ولىعصر ببرید؛ آنجا منزل یکى از خویشاوندان است. درست هم بلد نبودند؛ مىروند و سراغ به سراغ، آدرس مىگیرند، بالاخره پیدا مىکنند - منزل یکى از خویشاوندان امام - بىخبر، امام وارد منزل آنها مىشوند!
امام هنوز نماز هم نخوانده بودند - عصر بود - از صبح که ایشان آمدند - ساعت حدود نه و خردهاى - و به بهشت زهرا رفتند تا عصر، نه ناهار خورده بودند، نه نماز خوانده بودند، نه اندکى استراحت کرده بودند! آنجا مىروند که نمازى بخوانند و استراحتى بکنند. دیگر تماس با کسى نمىگیرند؛ یعنى آنجا که مىروند، با کسى تماس نمىگیرند. حالا کسانى که در این ستادهاى عملیاتى نشسته بودند - ماها بودیم که نشسته بودیم - چقدر نگران مىشوند! این دیگر بماند. چند ساعت، هیچ کس از امام خبر نداشت؛ تا بعد بالاخره خبر دادند که بله، امام در منزل فلانى هستند و خودشان مىآیند، کسى دنبالشان نرود!
من در مدرسه رفاه بودم که مرکز عملیاتِ مربوط به استقبال از امام بود - همین دبستان دخترانه رفاه که در خیابان ایران است که شاید شما آشنا باشید و بدانید - آنجا در یک قسمت، کارهایى را که من عهدهدار بودم، انجام مىگرفت؛ دو، سه تا اتاق بود. ما یک روزنامه روزانه منتشر مىکردیم. در همان روزهاى انتظار امام، سه، چهار شماره روزنامه منتشر کردیم. عدّهاى آنجا بودیم که کارهاى مربوط به خودمان را انجام مىدادیم.
آخر شب - حدود ساعت نهونیم، یا ده بود - همه خسته و کوفته، روز سختى را گذرانده بودند و متفّرق شدند. من در اتاقى که کار مىکردم، نشسته بودم و مشغول کارى بودم؛ ناگهان دیدم مثل این که صدایى از داخل حیاط مىآید - جلوِ ساختمان مدرسه رفاه، یک حیاط کوچک دارد که محلِّ رفت و آمد نیست؛ البته آن هم به کوچه در دارد، لیکن محلِّ رفت و آمد نیست - دیدم از آن حیاط، صداى گفتگویى مىآید؛ مثل اینکه کسى آمد، کسى رفت. پا شدم ببینم چه خبر است. یک وقت دیدم امام از کوچه، تک و تنها به طرف ساختمان مىآیند! براى من خیلى جالب و هیجانانگیز بود که بعد از سالها ایشان را مىبینم - پانزده سال بود، از وقتى که ایشان را تبعید کرده بودند، ما دیگر ایشان را ندیده بودیم - فوراً در ساختمان، ولوله افتاد؛ از اتاقهاى متعدّد - شاید حدود بیست، سى نفر آدم، آنجا بودند - همه جمع شدند. ایشان وارد ساختمان شدند. افراد دور ایشان ریختند و دست ایشان را بوسیدند. بعضیها گفتند که امام را اذیّت نکنید، ایشان خستهاند.
براى ایشان در طبقه بالا اتاقى معیّن شده بود - که به نظرم تا همین سالها هم مدرسه رفاه، هنوز آن اتاق را نگه داشتهاند و ایام دوازده بهمن، گرامى مىدارند - به نحوى طرف پلهها رفتند تا به اتاق بالا بروند. نزدیک پاگرد پله که رسیدند، برگشتند طرف ما که پاى پلهها ایستاده بودیم و مشتاقانه به ایشان نگاه مىکردیم. روى پلهها نشستند؛ معلوم شد که خود ایشان هم دلشان نمىآید که این بیست، سى نفر آدم را رها کنند و بروند استراحت کنند! روى پلهها به قدر شاید پنج دقیقه نشستند و صحبت کردند. حالا دقیقاً یادم نیست چه گفتند. بههرحال، «خسته نباشید» گفتند و امید به آینده دادند؛ بعد هم به اتاق خودشان رفتند و استراحت کردند.
البته فرداى آن روز که روز سیزدهم باشد، امام از مدرسه رفاه به مدرسه علوىِ شماره دو منتقل شدند که برِ خیابان ایران است - نه مدرسه علوى شماره یک که همسایه رفاه است - و دیگر رفت و آمدها و کارها، همه آنجا بود. این خاطره به یادم مانده است.
از اینجا فایل صوتی این خاطره را بشنوید