یا کاشف الکرب عن وجه الحسین(ع)اکشف کربی به حق اخیک الحسین (ع) 133 بار ختم شود بهر رفع هم و عم
امشب به آقا ابوالفضل تعلق داره دست به سویش بلند می کنم تا مگر روی سیه ام را بگیرد
((((((ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجات))))))
اَللّهُم ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَاَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْه ِالسَّلامُ
فرصت دادن امام به یاراننش در شب عاشورا:
عزیزانم از این فرصت شب استفاده کنین و اگر بیم جان دارید بروید
اخه قربونت برم آقا چگونه میشه یه نفر به مولای اش در سخت ترین شرایط پشت کنه و اونو تنها بزاره و بره؟؟
شما رو به خدا بگین چطوری؟!!!!!!
اگه شما بودین اینچنین کاری می کردین؟؟؟؟؟؟
مشخصاً که این کارو نمی کردین
شما دوستان شما چطور؟
من اطمینان دارم که همون کاری رو انجام می دادین که هفتادو دو تن از یاران امام انجام دادن و.....
در فکر این بودم که مطلبی رو در خور این ایام به تحریر در بیارم اما هر چی می خواستم بنویسم نشد
اخه نمی خواستم براتون تکراری باشه
رفتم سراغ عکس های توی کام و چشمم به این عکس که افتاد دلم گرفت ودوباره چشمم خیس شد
به یاد اون روز افتادیکی از روزهای مرداد ماه بودکه از کلاس می امدم خونه اون روز خیلی تشنه بودم از کنار پنجره اتو بوس
که به بیرون نگاه می کردم چشمم به سقا خونه ای که نزدیکی های یستکاه بودافتاد
همون وقت خودمو سر زنش کردم که چرا یه کم پیش تر نرفتم تا از این آب بخورم
آخه توی این مسیر مغازه ها همه بسته بودن توی این ظهر کرم تابستون خیلی کلافه شده بودم واین عکس شبیه به همون عکس روی
سقا خونه هست از اقا ابوالفضل یاد کردم و آقا امام حسین و اشکم اجازه ندادو نا خواسته از چشمم خیس شد
یه مرتبه دستی روی شونم خورد برگشتم دیدم یک خانوم کنارم هستن و میگفتن دخترم مگه تشنه هستی
گفتم نه یعنی اره!!بعد گفتم مسئله ای نیست و چشمم به چشم اون خانوم افتاد دیدم ایشون هم اشک چشماشون رو خیس کرده علت رو خواستم گفتن:
در ادامه دانلود نوحه برای علاقه مندان
امشب شب علی اکبر و پاره تن امام و مولایمان است این غم جانسوز را به حضورامام زمان تسلیت عرض می کنیم
حسینه در این لحظات از شور خاصی برخوردار مشه اگه همه در این مراسم سنگ تمام بزارین اجر همه به امام حسین(ع)
سلام بر علی اکبر سلام بر حیدر ثانی و سلام بر شبه پیامبرآن مرد دلیر میدان نبرد وآن عزیز و جوان هاشمی که داغش از هر داغ بر حسین افزون تر بود
گوشوارهایم مال تو :
بیا با من همراه باش و در تمام اوقات دستم را بگیر
بر سرم سایبانی باش و هرگز از برم مرو تا لحظه های آخر
به من بگو که چرا از من هرگز در خواستی سخت نداشته ای به من بگو
گفتم شاید نگاری چون تو مرا به هیچ می پندارد ولی ای نازنینم تو از هر چه فکر کنم برتری
در آغاز روئیدن گلها من در پناه تو می توانم یک پرنده رها باشم
ای زیبا شعر بودن با من باش و برف سرد زمستان قلبم را تو آب کن
روزی به خود می گفتم که بی تو چگونه خواهم بود این بودن فنا خواهد بود
در تنهایی یک شب بی وصف صورت تو مرا قرار در سینه نیست و تمامی لحظات گرم از توست
مر غک غریب تنهایی دوش نوا سر کرد که فردا کتاب عشق گشوده می شود
دفتری به اندازه تمام قرنها به بزرگی سخاوت ایثار عشق تو ای آفتاب خانه عشاق
فردا روز با ز گشای دل به روی سر زمین سرداران بر دار شده از جرم عاشقی است
و عشق فریاد میکند:آی مردم بیاید که فردا تمام تن ها بر تازیانه ستم نوازش خواهند شد
و بر سریر قلبها سفر های خون وجنون پهن خواهد شد
امشب هم حسینیه درش بازه
اگه کم کاری شده به بزرگی خودتون ببخشین
من فدای آن لب شوم که از شط آب خشک و تشنه بیرون می شود
ای ماه من آفتاب از روی تو شرمسار ای نگار من نگاهت تا ابد در دل هر آشنا ماندگار
من چه گویم که عباس تا ابد عموی عاشقی است شیر مردی از خاندان هاشمی است
عاشق روی برادر خاکسار رهبری است
اسوه مردان مرد پاسدار شبهای بی کسی است
عبد درکاه ولی سقای تشنه لب؛
ماه روی بی رقیب ؛سینه سوز دردهای علی
ماه روی و هم پسر از بهر ام البنی است
********************************************************************************************************
عمو جان دلم تنگ است می گویند که ابوالفضل عموی همه سادات است
از کودکی همیشه مشتاق و ارزو مند دیدنت بودم
هر وقت مادرم از دلاوریت برام می گفت توی قطره های اشکاش روی ماهت رو میدیدم که به من لبخند می زنی
و حالا که بزرگ شدم بازم به دنبال نگاهت ودر تمنای یک نظرت و منتظر آمدنت دارم انتظار می کشم
و وقتی که غم و قصه هام میان سراغم به دنبالت می گردم تا مگر کاشف کرب دلم بشی
عمو جان خوب میدونی که عموی من هم مثل شما تشنه لب در راه لبیک به رهبرش شهید شد
و همانند شما خون پاکش را در راه آزادگی و دین ریخته شد و درخت اسلام را آبیاری کرد
عمو جان عباس وقتی پدرم نام عمویم را می شنود و به سوی عکس عموم حرکت می کنه
و اونو بغل می کنه و از خدا می خواد که با ایشون محشورر بشه
من هم وقتی که دل تنگ دیدن عموم میشه
نا خود آگاه روایت دلدادگی شما روبه پیش چشمم مجسم می کنم و با یاد شما دلم آروم میگیره
گویا رابطه ای بین عشق بازی و فدا کاری شما و دل دادگی عموم میبینم
حالا هم می بینی که بازم دلتنگی آمده سراغم دارم با شما درد دل می کنم
و هر وقت دلم از غم های عالم پر میشه می بینم رد پتی محبت شما روی قلبم پیدا می شه
شاید مرهم اشک بر روی زخم دلم با یاد شما کشیده بشه
نذری کردم که اگه روا بشه تا ابد دلم رو حسینه بکنم تا شمارو خوشحال بکنم
بعد توی این حسینیه نقاشی عاشورا رو بکشم
توی اون نقاشی یه آسمون با هفتاد و دو تا ستاره می کشم
وبه یاد شمایک ماه شب چهارده می کشم
با رنگ سرخ به رنگ خون یه دشت گل شقایق می کشم
بعد بالای این حسینیه یه پرچم می کشم کنارش یه یاس کبود کوچیک به یاد رقیه کوچو لو میکشم
با یه چادر مشکی به یاد عمه زینب
ویک بشقاب خرما و یک مشک اب می زارم به یاد بچه های کاروان کربلا
و یک گهواره برای اصغر کوچولو می کشم
اما من این دشت رو بی خارو خس می کشم که دیگه به پای کسی نشینه
اگه به حاجتم هم نرسم؛ بازم این کارو می کنم تا بگم دوست دارم عمو.....
************************************************************************************************
گشته ام ، از اهل دنیــا برتر
بهــر عشقم از هـــمه عالم سری
عاشقانت نــــام سقــا داده اند
بهـــر اسمت زندگی هـــا داده اند
اسم زیبـــایت شـــده مـــهر دلم
مــهر تــو انــــدر دل و آب و گلم
ما اسیر زلف و گیسوی توائیم
از همه جنگ آوران امشب سریم
ای که مـــادر نـــام عباست بداد
زیــرکی گفتـــا خــــدا اسمت بداد
نام تـــو از کبریـــــا بالاتر است
عرش حـق با نام تو زیباتر است
من چه گویم عاقلان سنگم زنند
عاشقم بـــاکی نـدارم ، انگم زنند
نینوا با دست تـــو گشته عجین
زینبت محــوت شـده حبل المتین
شعر از ذاکراهل البیت((علی))
اَللّهُم ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَاَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْه ِالسَّلامُ
خدایا روزیم گردان شفاعت حسین علیه السلام را در روز ورود (به صحراى قیامت ) و ثابت بدار گام راستیم را در نزد خودت با حسین علیه السلام ویاران حسین آنانکه بی دریغ دادن جان خود را در راه حسین علیه السلام
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق أسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
علی اصغر
بخواب آرام در آغوشم مکن زاری مکن پرپر
که دیگر آب را بستند عمو عباس راکشتند
خاک این صحرای سوزان؛ بوی هجران می دهد
جای پای مرتضی؛ رد پای انبیاست
آه چرا در این وادی؛ پرده آبی آسمان با خون سر خورشید سرخ گشته
(هذا مصالح ال عشاق)
بر روی دستهای ملائک ؛چیست که به آسمانها میرود؟ گهوارای چنین پرپر زنان دیدهای
آیاعاشقی را در کنار آب خشک شقایق دیدهای؟
چه درد ناک است روزی که پرندگان آسمان؛ غلطان به خون خود مویه کنان؛ بر مولای مان حسین ؛خاک بر سر می کنند
آنشب ستاره هاچه لرزان در جای خود می لرزیدند و چشم بر هم نزدنند چرا که در پس این شب روزی بسیار دردناک نهفته است
ماه می گفت آنگاه که دستان عاشقی تنها همراه چشمهای عارفش به هفت آسمان بلند شد
من نیز خجالت زده چون کمانی خمیده شدم و از شرم به اهل زمین نوری نبخشیدم
این خیمه ها و این ول وله از بهر کیست ؟که این چند روز به هر کوی بر پا می شود
شاید که غریب آشنا از رد این خیمه ها گذر می کند
آری آری؛ چنین عاشقی هر گز به چشم ندیداین دهر دون
میرفت تا خدا فریاد العطش!! هنگام تشنگی از کام کودکان
این مرد پابدار ...این عاشق خدا با رخت های سرخ در خیمه های سیاه
بسم رب الشهید بکربلا. السلام علیک یا ابا عبدالله . السلام علیک یا ثار الله. السلام علیک یا ابوالفضل العباس. این 10 شب محرم یادت باشه دست خالی بیرون نیایی .التماس الدعا .(خادمة الحسین ستاره)
شب پنجم شد و باز یک روز به عا شورا نزدیک تر شدیم اینم نوحه امشب برا فردا شب خطیب هم دعوت کردیم خدا قبول کنه از همه شما
اینم تقدیم می کنم به سیدالشهدا و اهل البیت
پاره پاره قلب من در ماًوای تو
قطره قطره اشک من بر پای تو
سوز سوز سینه ام آه درون
جملگی سر در گریبان غم عظمای تو
ناله های درد مندان از غم هجران تو
یا رب شب زنده داران از ید طو لای تو
ای که در عالم شدی خون خدا
هم به عشق و هم به خونت جمله عالم فدا
ای عزیز دل زهرا ی بطول و پور حیدری
در دو عالم از همه افزون تری
ای که در میدان شدی صد پاره تن
من چه گویم ماجرایت با سخن
جان فدای آن لب خشک تو باد
تا همیشه دلها به فرمان تو باد
می روم تا با حکایت های خون
روضه هایت را مو به موافشا کنم
از سر بر نی بگویم راز ها افشا کنم
با علی اکبر بنالم گریه بر لیلا کنم
در کنار اکبرت جان بزم و با سرت نجوا کنم
دست عباس ات ببوسم آب را من وا کنم
تشنگی را از لب اصغر بشویم راه را من وا کنم
ادامه مطلب...
بسم الله الرحمن الرحیم
شب چهارم با کاروان کربلا در حسینیه پارسی
اَللّهُم ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَاَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْه ِالسَّلامُ
آری تویی سر دار افتخار از هر چه عشق و سوز در کام روزگار
بالا تر و وسع در دفتر خدا هستی و هست تا هر زمان تا آخر الز مان
آری حسین من
بفر مایین هئیت منتظر شماست
(السلام علی الحسین
)(و علی علی ابن الحسین )
(و علی اولاد الحسین )
(و علی اصحاب الحسین)
ولی اول کامتون رو ترکنین به یاد لبان تشنه امام و ....
امشب شب چهارم است و شب آزاد شدن از بند اسارت و ازاد مردن چون حر ابن ریا حی
پاره پاره قلب من در ماًوای تو
قطره قطره اشک من بر پای تو
سوز سوز سینه ام آه درون
جملگی سر در گریبان غم عظمای تو
ناله های درد مندان از غم هجران تو
یا رب شب زنده داران از ید طو لای تو
ای که در عالم شدی خون خدا
هم به عشق و هم به خونت جمله عالم فدا
فردا شب زود تر می یایم
یا حسین(ع)
سلام بر آغاز عشق و سلام بر آزاد مرد عشق و ایثار
دفتری که به نام او باز می شود هرگز بسته شدنی نخواهد بود .
هر کس که به درخت وصالش آویخت هرگز جدا نخواهد شد.
هر محرم همراه با خانواده به مراسم می رفتم اما این محرم برام فرق کلی داشت و رفتن به حسینیه هم حال دیگری...
اون شب یه دوست خوب رو بعد از چند سال ملاقات کردم دلم براش تنگ شده بود.
هیئت داشت جلو می رفت و مردم هم در پی...
داشتم به دوستم نگاه می کردم که اونم نگاهی پر سوزبه من کردو یه مرتبه فرو ریخت دست باز کرد و منو به بغل گرفت و می گفت نمی دونم که چگار کنم تو بگو!!!
من که حیران شده بودم گفتم چی بگم من که نمی دونم چی شده
و وقتی به اون خوب نگاه کردم دیدم تو چهرش پر حرفه پر درد و یه حاجت...
به سرش دست کشیدم و گفتم مریم به من نمی گی که چی شده ..
اونم بعد از یه مکث گفت نمی خواستم تورو هم ناراحت کنم..
من اصرار کردم خلاصه اونم با صدای لرزان گفت:
قضیه از روزهایی شروع می شه که تعطیلات تابستون شروع شده بود و ما به اتفاق خانواده عموم و عمه بزرگم به سفر رفتیم.
و من هم با همه خستگی باز به نوشتن پرداختم ...
در حین دیدن شهر با یه خانوم ارومیه ای آشنا شدم
و بعد از دوستی مفصل فهمیدم دوست مهربونم از مسلمانان اهل سنت که بعد فهمیدم عاشق (امام حسین ع)هم هست.
ادامه داستان در اینجا