سفارش تبلیغ
صبا ویژن
من پیشواى مؤمنانم و مال پیشواى تبهکاران [ و معنى آن این است که مؤمنان پیرو منند ، و تبهکاران پیرو مال چنانکه زنبوران عسل مهتر خود را به دنبال ] . [نهج البلاغه]
مشخصات مدیروبلاگ
 
دست به قلم[283]
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رودصحنه همواره به جاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
در سوگ آفتاب(امام سجادع)[1] ارشیو آبان ماه 85[1] آرشیو آذر ماه 85[9] آرشیو دی ماه 85[9] آرشیو بهمن ماه 85[16] آرشیو اسفند ماه85[10] آرشیو فروردین ماه86[7] ارشیو اردیبهشت ماه86[6] آرشیو خردادماه86[11] آرشیو تیر ماه86[5] آرشیو مرداد ماه86[7] آرشیو شهریور ماه86[8] آرشیو مهر ماه86[2] آرشیو آبان ماه 86[4] ارشیوآذر ماه86[4] آرشیودی ماه 86[5] آرشیو بهمن ماه 86[3] آرشیو اسفند ماه 86[5] آرشیو فروردین ماه 87[6] آرشیو اردیبهشت ماه 87[8] آرشیو خردادماه 87[1] آرشیو تیر ماه87[5] آرشیو مرداد ماه 87[5] آرشیو شهریور ماه 87[2] آرشیو مهر ماه 87[2] آرشیو آبان ماه87[4] آرشیو آذر ماه 87[3] آرشیو دی ماه سال 87[11] آرشیو بهمن ماه 87[2] آرشیو اسفند ماه 1387[2] آرشیو فروردین ماه 88[2] آرشیو اردیبهشت ماه 88[3] آرشیو خرداد ماه 88[1] آرشیو تیر ماه 88[2] آرشیو مرداد ماه 88[2] آرشیو شهریور ماه 88[1] آرشیو مهرد ماه 88[1] آرشیو آبان ماه 88[2] آرشیو آذر ماه 88[11] آرشیو دی ماه 88[1] آرشیو بهمن ماه 88[4] آرشیو اسفند ماه 88[2] آرشیو فروردین ماه 86[1] آرشیو اردیبهشت 89[1] آرشیوخرداد ماه 89[2] آرشیو شهریور ماه 89[2] آرشیو مهر ماه 89[3] آرشیو آبان ماه89[2] آرشیوآذر ماه 89[5] آرشیو دی ماه 89[4] آرشیو بهمن ماه89[3] آرشیو اسفندماه89[6] آرشیو فروردین ماه 90[3] آرشیو اردیبهشت ماه 90[1] آرشیو خرداد ماه 90[5] آرشیو تیر ماه90[1] آرشیو مرداد ماه 90[1] آرشیو شهریور ماه90[2] آرشیو مهر ماه 90[2] آرشیو آبان ماه 90[3] آرشیو آذر ماه90[3] آرشیو دی ماه 90[5] آرشیو بهمن ماه 90[4] آرشیو اسفند ماه 90[2] آرشیو فروردین ماه 91[3] آرشیو اردیبهشت ماه 91[6] آرشیو خرداد ماه 91[2] آرشیو تیر ماه 91[3] آرشیو شهریورماه 91[1] آرشیو مهر ماه 91[1] آرشیو آبان ماه 91[3] آرشیو آذرماه 91[1] آرشیو دی ماه 91[1] آرشیو بهمن ماه 91[1] آرشیو اسفندماه 91[1] آرشیو اردیبهشت ماه 92[1] آرشیو خرداد ماه 92[1] آرشیو مردادماه 92[3] آرشیو شهریور ماه 92[3] آرشیو مهر ماه 92[4] آرشیو آبان ماه 92[5] آرشیو آذر ماه 92[4] آرشیو اسفند ماه 92[1]
لوگوی دوستان
 

پیوند دوستان
 
عاشق آسمونی فصل ا نتظار بوستان نماز پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار وبلاگ شخصی محمدعلی مقامی شکوفه نرگس بندیر سجا ده ای پر از یاس پاییزی سرای اندیشه پر پرواز ----=>گوناگون<=---- ستاره دریایی ستاره کو شو لو تفحص شهدای(شرهانی) یگان محمدگل .:: رایحه ::. یا د د اشت ها ی شخصی خو د م . حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر شلمچه امام مهدی (عج) اسوه ها گفتگوی دوستانه کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! یادداشتها و برداشتها جـــیرفـــت زیـبا سردار عاشق .: شهر عشق :. رویای شبانه بوی سیب BOUYE SIB قصه بچه بسیجی ایران اسلامی رمز موفقیت تیشه های اشک منطقه آزاد از تبار آسمان رند سیاست وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده welcome to my profile به‌دونه S&N 0511 توشه آخرت به نام وجود باوجودی حسام سرا عشق الهی پیمان دانلود غدیریه تکبیر فصل آگاهی جهاد همچنان باقی است محمد کوچولو فاطیما چفیه وجنات تجری من تحتها الانهار هرچه می خواهد دل تنگت بگو به دادم برس منتظران مهدی(عج) یار کارگر علمدار دین خط بارون یاور 313 لــــیلی وبلاگ گروهی جبهه جهادگران مجازی قافله شهداء سفرهای عاشقانه آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام هیئت حضرت علی اکبر(ع) حب الحسین اجننی احساس ابری ثانیه ها... پیامبر اعظم پیامبر اعظم(صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) عدل الهی Divine Justice فقط من برای تو یادداشتهای روزانه رضا سروری عطاری عطار جمهوریت گروه منتظران مهدی .:: گاواره ::. تخیّلات خزان‌زده یک برگ بید صمیمی با خواهرم بسوی ظهور در قلمرو سکوت امید تعقل و تفکر رسم دوستی شیعه مذهب برتر همسفر عشق دهاتی دکتر علی حاجی ستوده قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی آبدارچی پشت خطی.. تنها بازمانده تنها بازمانده نسیم وحی خط سرخ شهادت تنهاترین سردار عشق طلاست سخنان حکیمانه یک پسر دیوانه! خانه اطلاعات آقای آملی لاریجانی عدالت و عادل کجاست؟ قاضی مالخر خاطرات باور نکردنی یک حاج اقا حزب اللهی مدرنیته دیـــــــار عـــــــاشـقـــــان نامه ی زرتشت اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار مسعود رضا نژاد درد دل با خدا صحرا پله...پله...تا خدا! مسیح 313 بانک کتب و مقالات مدیریت پروژه بی سرزمین تر از باد راز و نیاز با خدا خلوت تنهایی داغ عشق احسن ساقی دلتنگی.تنهایی.مهربونی شهادت عموم زیبایی سایه خداوند بر کهکشانهاست گاه به گاه وبلاگ ایران اسلام تابه کجا اینچنین عرفان خوش نظر داستان و راه های توحید جویان بزرگ منتظر حواب ..:: نـو ر و ز::.. جاده خدا تک ستاره هیئت مجازی علی جان حرفای خودمونی من بهارستان بهجان / behjan شیرازی ها ((مجمع شیرازی های مقیم اینترنت )) کریمه اهل بیت باسیدعلی‏تافتح‏قدس‏ومکه بازی بزرگان بازی بزرگان ثقلین رادیوی نسل برتر کسی که مثل هیچکس نیست ازدواج موقت وچالش ها شمیم وصال شمیم وصال معبر عصر انتظار تقاطع چهاردیواری پنجره شبکه علمی حکمت (شهرک مسعودیه) سلما عرفان نسل سومی ا نجمن ستاره های ایرونی ستاره کوشو لو بابای دوست داشتنی آهستان کربلای 6 باز مانده تنها بازمانده تنها شیعیان اهل سنت واقعی اسرار موفقیت یه فلش کار بسیجی بی یار حسن مجتبی نقد مفید مروارید سرخ یادداشت های دیده بان نجف زاده(یاداشت های یک حبرنگار) دلنوشته های دختر شهید فصل آگاهی خاکریز حسن مجتبی بهترین ها طهور اکبر طریق عشق شهید ولایت راهیان نور درد دل با امام زمان شهید سید محمد شریفی جامی از فرهنگ هزار و یک شب وحیدپ اسراییل باید از بین برود در دل نهفته ها عقیدتی ، سیاسی پایگاه بسیج حضرت صاحب الزمان علیه السلام تا شکوفه ی عشق اینک از حال به آینده پلی باید زد....... کانون مهدویت دانشجویان ایران نکته هایی از کتاب مقدس عطش عاشقان علی سبلان سنگ شکن ساقی بده بشارت.... غربت شلمچه فرا خوان مظلومیت غزه فصل انتظار میوه‌ی ممنوعه نشانه تالار اهل البیت یا رب الحسین کلام وحی پایگاه فرهنگی مذهبی بنیان طراوت باران

 

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

بشار مکارى مى گوید:

در کوفه خدمت امام صادق علیه السلام مشرف شدم . حضرت مشغول خوردن خرما بودند. فرمود:

- بشار! بنشین با ما خرما بخور!

عرض کردم !

- فدایت شوم ! در راه که مى آمدم منظره اى دیدم که سخت دلم را به درد آورد و نمى توانم از ناراحتى چیزى بخورم !

فرمود:

- در راه چه مشاهده کردى ؟

- من از راه مى آمدم که دیدم که یکى از ماءمورین ، زنى را مى زند و او را به سوى زندان مى برد. هر قدر استغاثه نمود، کسى به فریادش نرسید!

- مگر آن زن چه کرده بود؟

- مردم مى گفتند: وقتى آن زن پایش لغزید و به زمین خورد، در آن حال ، گفت : لعن الله ظالمیک یا فاطمة .(63)

امام علیه السلام به محض شنیدن این قضیه شروع به گریه کرد، طورى که دستمال و محاسن مبارک و سینه شریفش تر شد.

فرمود:

- بشار! برخیز برویم مسجد سهله براى نجات آن زن دعا کنیم . کسى را نیز فرستاد، تا از دربار سلطان خبرى از آن زن بیاورد. بشار گوید:

وارد مسجد سهله شدیم و دو رکعت نماز خواندیم . حضرت براى نجات آن زن دعا کرد و به سجده رفت ، سر از سجده برداشت ، فرمود:

- حرکت کن برویم ! او را آزاد کردند!

از مسجد خارج شدیم ، مرد فرستاده شد، از دربار سلطان برگشت و در بین راه به حضرت عرض کرد:

او را آزاد کردند. امام پرسید:

- چگونه آزاد شد؟

مرد: نمى دانم ولى هنگامى که رفتم به دربار، دیدم زن را از حبس خارج نموده ، پیش سلطان آوردند. وى از زن پرسید:

چه کردى که تو را ماءمور دستگیر کرد؟ زن ماجرا را تعریف کرد.

حاکم دویست درهم به آن زن داد، ولى او قبول نکرد، حاکم گفت :

ما را حلال کن ، این دراهم را بردار! آن زن دراهم را برنداشت ، ولى آزاد شد.

حضرت فرمود:

- آن دویست درهم را نگرفت ؟

عرض کردم :

- نه ، به خدا قسم ! امام صادق علیه السلام فرمود:

- بشار! این هفت دینار را به او بدهید زیرا سخت به این پول نیازمند است . سلام مرا نیز به وى برسانید.

وقتى که هفت دینار را به زن دادم و سلام امام علیه السلام را به او رساندم ، با خوشحالى پرسید:

- امام به من سلام رساند؟ گفتم :

- بلى !

زن از شادى افتاد و غش کرد. به هوش آمد دوباره گفت :

- آیا امام به من سلام رساند؟

- بلى !

و سه مرتبه این سؤ ال و جواب تکرار شد. آن گاه زن درخواست نمود سلامش را به امام صادق علیه السلام برسانم و بگویم که او کنیز ایشان است و محتاج دعاى حضرت .

پس از برگشت ، ماجرا را به عرض امام صادق علیه السلام رساندم ، آن حضرت به سخنان ما گوش داده و در حالى که مى گریستند برایش دعا کردند.

 


  
  

 

یادش بخیر چه کیفی داشت

 

 اما حالا به خودمون بیشتر می بالیم

 


86/12/24::: 9:17 ع
نظر()
  
  

ولادت

در نیمه ماه رمضان سوم هجری، اولین فرزند علی علیه‌السلام و فاطمه سلام الله علیها به دنیا آمد. پس از ولادت، نامگذاری از جانب مادر به پدر، و از او به رسول خدا محوّل شد و آن حضرت هم منتظر نامگذاری پروردگار ماند.
تا اینکه جبرئیل ،امین وحی، فرود آمد و گفت: « خدایت سلام می‌رساند و می‌گوید چون علی برای تو همانند هارون برای موسی است، نام فرزندش را نام فرزند حضرت هارون علیه السلام یعنی شبّر قرار ده!»
رسول خدا فرمود: « زبان من عربی است و شبّر، عبری است.»
جبرئیل گفت: « شبّر در زبان عرب به معنای« حسن» است.»
به این ترتیب، کودک، حسن نام گرفت. تنها کنیه‌ی آن حضرت « ابو محمد» و مشهورترین القابش« سیّد» و «سبط» و «تقی» است.
نقش خاتم و انگشتر امام حسن را « العزه لله» گفته‏اند؛ روز هفتم پس از ولادت، رسول خدا صلّی الله علیه وآله و سلّم مستحبات ولادت را در مورد حسن به جا آوردند و حسن را به« ((ام فضل (لبابه)|ام الفضل))» ،همسر عمویشان، سپردند تا او را از شیری که به خاطر زایمان فرزندش، قثم، در پستان داشت، شیر دهد. بعدها نیز رسول خدا برای امام حسن، ادعیه‌ی عافیت و حرزهای مخصوص چشم‌زخم را خواندند.

ذکر امام در قرآن

ذکر امام حسن علیه السلام در قرآن : قرآن مجید مشتمل است بر یادکردی از شخصیت‌ها، از خوبان یا از بدان، لیکن این یادکرد گاهی همراه با ذکر نام است(همانند آنچه درباره موسی و فرعون ذکر شده است) و گاه فقط با توصیف، و بدون ذکر نام.( همانند آنچه درباره امام علی علیه‌السلام نازل شده است.) درباره امام حسن علیه السلام نیز آیاتی به صورت توصیف و بدون ذکر نام نازل شده است؛ همانند آیه تطهیر ، آیه ذوی القربی و آیه اولی الامر.
رابطه امام حسن علیه السلام و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم : امام حسن علیه السلام بیشتر از هفت سال با رسول خدا زندگی نکرد، ولی در همین مدت به شدت مورد عنایت آن حضرت بود و استفاده‏های علمی و تربیتی فراوانی برد. محبت رسول خدا به امام حسن بسیار فراوان بوده و آن حضرت، گاهی نوه‌اش را در کارهای بزرگی همانند بیعت رضوان و مباهله با نصارای نجران هم شرکت می‌داده است. رسول خدا درباره‌ی او تعریف و تمجیدهای فراوانی نموده است که امام بعدها به مناسبت‌های مختلف، از آنها برای معرفی شخصیت الهی خویش سود جست.

img/daneshnameh_up/6/6d/imamhassan.jpg


امام حسن و فاطمه زهرا سلام الله علیها امام حسن علیه السلام با مادر خود، فاطمه‌ی اطهر، رابطه‏ای عمیق و متعالی داشت. فاطمه گاه با فرزندش بازی‌های کودکانه می‌کرد و گاه با ملاطفت مادرانه او را به عبادات مستحب تشویق می‌نمود. حسن نیز گزارش سخنان رسول خدا را پیش از هر کس، از مسجد به مادر می‌رساند و گاه در عبادت مادر دقت می‌کرد و از آن درس‌ها می‌گرفت.
این ارتباط صمیمی در اواخر عمر مادر اوج گرفت؛ تا آنجا که این دو به همراه هم و با تن و قلبی آزرده به زیارت قبر رسول الله و بقیع می‌رفتند و شگفت آن که این رابطه پس از ارتحال مادر نیز باقی ماند؛ به طوری که فاطمه پس از وفات دست‌های مجروح خویش را از کفن بیرون آورد و حسنش را در آغوش کشید. امام حسن نیز سال‌ها بعد در حضور دشمنانی همانند معاویه و مغیره بن شعبه مصیبت مضروب شدن مادر را یادآور شد.
امام حسن در دوران پیش از خلافت پدر : از این دوران اطلاع زیادی در دست نیست. فقط این مقدار مسلم است که امام علیه السلام در خدمت پدر بوده است؛ گاه از روی دلسوزی در تأمین رفاه پدر می‌کوشیده و گاه همراه او در برخی فعالیت‌های اجتماعی شرکت می‌کرده است( همانند شرکت در شورای شش نفره‌ ی تعیین خلیفه پس از عمر و شرکت در بدرقه ابوذر به هنگام تبعید)، و گاه پاره‌ای مأموریت‌های مهم را از طرف پدر عهده‌دار بوده است (همانند آبرسانی به منزل عثمان در حال محاصره.) سیاست‌های عملی امام حسن علیه السلام کاملاً هماهنگ با پدر است، لذا همانند او در هیچ‌یک از جنگ‌ها و فتوحات پس از رسول خدا در تمام این دوره‌ی 25 ساله شرکت ننموده است.

در دوران خلافت پدر

امام حسن علیه السلام با پدر، از آغاز خلافت تا شهادت : امام حسن از آغاز بیعت مردم با حضرت علی علیه السلام تا لحظه شهادت آن حضرت در مقام قوی‏ترین بازوی آن حضرت عمل کرد. در جریان بیعت، حضوری جدی داشت؛ در سه جنگ جمل ، صفین و نهروان حاضر بود. پیش از جنگ جمل هم به همراه عمّار یاسر و قیس بن سعد به کوفه رفت و با سرکوب‌کردن فتنه‌ی ابو موسی اشعری ، مردم را به جنگ با مردم بصره فرا خواند. گهگاه به جای پدر نماز جمعه بر پا داشت. در شب ضربت خوردن پدر قصد داشت همراهی‌اش کند که با منع پدر، منصرف شد. پس از ضربت‌خوردن پدر نیز تمام تلاش خود را برای بهبود و استراحت آن حضرت به کار بست و در پایان به وصایای او گوش سپرد.

جانشینی پس از شهادت پدر

حضرت علی علیه السلام قبل از شهادت، امام حسن را وصی خود تعیین کرد. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نیز قبل از آن به دو گونه این وصایت را اعلام کرده بودند؛ یکی به صورت تصریح به امامت امام حسن و امام حسین علیهماالسلام پس از پدرشان، و دوم تصریح به امامت اوصیاء دوازده‌گانه‌ی خود، با ذکر اسامی آنها.

امام پس از خلافت

امام حسن علیه السلام پس از خلافت و قبل از صلح (دوران کوتاه خلافت ظاهری): دوران کوتاه چند ماهه خلافت ظاهری امام حسن علیه السلام، پر ماجرا سپری شد. بلافاصله پس از شهادت حضرت علی علیه السلام، امام حسن به مسجد آمد و در سخنانی شیوا تلویحاً مردم را به بیعت با خویش فراخواندند.
پس از سخنرانی و با تبلیغ نافذابن عباس مردم کوفه با آن حضرتبیعت کردند. امام نیز بیعتشان را براین اساس که از او پیروی کنند و با هر کس جنگید، بجنگند و با هر کس صلح کرد، صلح کنند، پذیرفت؛ و سپس به تحکیم پایه‌های حکومت خویش پرداخت، ابن ملجم ،قاتل پدر، را گردن زد و اکثر فرمانداران مناطق را که به دست پدرش نصب شده بودند، تثبیت نمود و برخی را تغییر داد.
جاسوس‌های معاویه را پیدا کرد و گردن زد، نامه‌ی تندی به وی نوشت و او را تهدید به جنگ نمود. نامه‌‌‌نگاری میان حضرت و معاویه ادامه یافت تا اینکه معاویه لشکری عظیم به سوی عراق گسیل داشت و حضرت نیز درصدد تهیه لشکری برای مقابله با او برآمد.

صلح امام

مهمترین حادثه در زندگی امام حسن علیه‌السلام جریان صلح معاویه با آن حضرت است. تحلیل این حادثه ضروری به نظر می رسد زیرا خود امام صلحش را حجتی بر آیندگان می‌داند؛ یعنی بر اساس عملکرد حضرت، وظیفه انسان نیز در شرایط مشابه با آن زمان، صلح و مصالحه است.

بررسی مقدمات و شرایط و عللی که صلح را ایجاب کرد و دقت در کیفیت وقوع صلح و مواد صلحنامه و موشکافی نتایج شیرین صلح برای جناح حق و ضربه‌های سهمگین آن بر جناح باطل به‌خوبی روشن می‌کند که صلح آن حضرت در حقیقت انقلاب سبزی بود که زمینه انقلاب سرخ حسینی را فراهم ساخت و این نرمش قهرمانانه در کنار آن جنبش ظلم‌ستیزانه، پایه‌ریز انقلاب علمی امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام در عصر طلایی خلأ انتقال قدرت از بنی‌امیه به بنی‌عباس گشت و به این ترتیب، اسلام ناب محمدی که در تشیع جلوه‌گر بود، نهال خود را آبیاری نمود و به درخت تنومندی تبدیل کرد.

امام پس از صلح تا شهادت

تمامی تلاش امام حسن پس از قبول صلح این بود که فواید مورد نظرش را از صلح به نتیجه برساند و بر این اساس در تمام این مدت به حفظ نیروهای کیفی و خالص ، بازسازی نیروهای خسته و وازده و تفسیر صحیح اسلام پرداخت.
عملکرد دشمن‌شکن حضرت پس از صلح چنان قدرتمند بود که معاویه را به فکر شهادت آن حضرت انداخت.

img/daneshnameh_up/f/f8/imamhassan1.jpg



صورت و شمایل امام

امام حسن علیه السلام به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از همه شبیه‌تر بود. زیبایی بی‌نظیری داشت.رنگش سفید بود و اندکی متمایل به سرخ، چشمانش درشت و سیاه، و محاسنش انبوه. جثه‌ای قوی، تنومند و چهارشانه داشت. مویش مجعد (فردار) و قامتش متوسط بود.

سیرت و فضائل و مناقب امام : شمارش مناقب هیچ‌یک از اهل بیت عصمت علیهم السلام ممکن نیست. در زیارت جامعه خطاب به آنان می‌گوییم: « سروران من! ستایش شما را شماره نتوانم کرد و به آنچه در شأن شماست نتوانم رسید و به اندازه و قدرتان وصف نتوانم گفت.»

امام حسن علیه السلام نه تنها از این خطاب مستثنی نیست بلکه به خصائصی از قبیل« سبط اکبر» بودن نیز برخوردار است.

حلم بی‌‌پایان، علم فراوان، جود و عبادت، زهد و بلاغت، تواضع و شجاعت آن حضرت، نه دوست بلکه دشمن را به اعتراف و اعجاب واداشته است؛ و فضیلت و افتخار، آن است که دشمن به آن گواهی دهد.

معجزات امام : از معجزات آن حضرت جز اندکی در تاریخ نقل نشده است( همانند اینکه پدر را پس از شهادتش به صورت زنده به گروهی نشان داد.) و نیز نمونه‌هایی از استجابت دعا و نفرین‌های آن حضرت (همانند رطب دادن نخلی خشکیده به دعای او.) ولی اکثر معجزات و کرامات حضرت در اخبار از غیب و پیشگویی‌ها تجلّی کرده است.

شهادت امام

تلاش موفق امام حسن برای به‌کرسی نشاندن اهداف صلح باعث شد که معاویه طرح قتل حضرت را پیگیری نماید تا بتواند به خواسته دیرین خود یعنی تبدیل خلافت اسلامی به سلطنت موروثی، جامه‌ی عمل بپوشاند. به این ترتیب سمی مهلک تهیه کرد و آن را توسط همسر آن حضرت به او خوراند.
حضرت پس از مدتی درد و رنج، در روز 28 ماه صفر سال 50 هجری به لقاء الله شتافت.
برادرش امام حسین علیه السلام، جنازه‌ی او را پس از تغسیل و نماز برای دفن به سوی مسجد و روضه پیامبر برد ولی سرانجام بر اثر ممانعت بنی‌امیه در بقیع به خاک سپرد.

ثواب عزاداری و گریه بر امام حسن

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم سال‌ها پیش از شهادت امام حسن فرموده بود : « هر کس بر حسن گریه کند، چشمش روزی که دیده‌ها کور می شوند (روزقیامت)، کور نمی شود و هرکس در مصیبت او اندوهگین شود، روزی که همه دلها اندوهگین است، غم و اندوهی ندارد. زیارت حسن مایه‌ی استواری قدم‌ها در قیامت است.»

شاگردان و یاران امام

نام بیش از 30 نفر از شاگردان و یاران آن حضرت در تاریخ ثبت شده است.

منبع :http://daneshnameh.roshd.ir/


86/12/15::: 4:8 ع
نظر()
  
  

سلام بر حسین و اربعینش، سلام بر اربعین و زائرانش! و سلام بر اندوه های دل آنان که به سوغات بر مزار کشتگان، عشق بردند و به مویه نشستند. به شوق زیارت صحن و سرای جان فزایت، اربعین شهادتت را به سوگ می نشینیم، یا حسین!

 اربعین و همدردی با زینب کبری

نخستین اربعین

در نخستین اربعین شهادت امام حسین (ع)، جابر بن عبدالله انصاری و عطیه عوفی موفق به زیارت تربت و قبر سید الشهدا شدند. بنا به برخی نقلها، در همان اربعین، کاروان اسرای اهل بیت (ع) دربازگشت از شام و سر راه مدینه، از کربلا گذشتند و با جابر دیدار کردند. البته برخی از مورخان نیز آن را نفی کرده و نپذیرفته اند، از جمله مرحوم محدث قمی در «منتهی الامال» دلایلی ذکر میکند که دیدار اهل بیت از کربلا در اربعین اول نبوده است. به هر حال، تکریم این روز و احیای خاطره غمبار عاشورا، رمز تداوم شعور عاشورایی در زمانهای بعد بوده است

اربعین و عرفان

 اربعین از رازهای هستی، خصوصیت عدد چهل و اسرار نهفته در آن براى ما روشن نیست. البته چه بسا، با توجه به ویژگى ‏هاى انسان، «چهل بار» تکرار یک رفتار پسندیده موجب ملکه  معنوى و تعمیق آن رفتار و قابلیت نزول فیض خاص خداوند مى ‏شود. در فرهنگ اسلامى هم عدد چهل (اربعین) جایگاه ویژه اى دارد. چله نشینى براى رفع حاجات، حفظ کردن چهل حدیث، اخلاص چهل صباح، کمال عقل در چهل سالگى، دعا براى چهل مؤمن، از این نمونه هاست.

آمده است که چون حضرت موسی (ع) را قابل استماع کلام بی واسطه خداوند میکردند چهل روز به خلوت فرستادند و خداوند فرمود: «… و اذا واعدنا موسی اربعین لیله »

پیامبر حکیم (ص) فرمود:

« من اخلص لله اربعین یوماً فجر الله ینابیع الحکمة من قلبه على لسانه»: هر کس چهل روز فقط براى خداوند تعالى اخلاص چشمه های خداوند ورزد حکمت را از قلبش بر زبانش جارى مى‏ سازد.»

صاحب مرصاد العباد، عارف نامی نجم الدین شیرازی نیز گفته است: "و عدد اربعین را خاصیتی است در استکمال چیزها که اعداد دیگر را نیست." چنانکه در حدیث صحیح آمده است:

ان خلق احدکم بجمع فی بطن امه اربعین یوما ثم یکون علقه مثل ذلک.

و خواجه علیه السلام ظهور چشمه های حکمت از دل بر زبان را اختصاص اخلاص اربعین صباحا فرموده است، و حوالت کمال تخمیر طینت آدم علیه السلام به اربعین صباحا کرد و از این نوع بسیار است."

 


86/12/9::: 1:23 ع
نظر()
  
  

سلام دوستان خوبم ولی کمی بی..... بابا من نمیرسم بیام کامنت بدم شما هم اینجوری؟؟؟؟

ولی باشه

ادامه میدم اینو بخونید و حض کنید نتیجه اونم نخواستین برام کامنت بدین مسئله ای نیست من همیشه به یاد همتون هستم

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

عبدالرحمن جامى شاعر و عارف مشهور را همه مى شناسند.

وى از دانشمندان بنام ایران در نیمه دوم قرن هشتم هجرى است و در علوم اسلامى و فنون شعرى توانا بود.

آثار فکرى و قلمى او به فارسى و عربى و نظم و نثر بسیار پرارزش و نشانه مهارت و استادى جامى در ادبیات فارسى و عربى و تسلط وى بر تفسیر و حدیث و صرف و نحو منطق و معانى و بیان و کلام و غیره است .

او مورد احترام و تکریم علما و فقها و حکما و ادباى عصر بود، و در نزد پادشاهان و وزیران تیمورى محتشم مى زیست .

جامى پس از طى مراحل علمى و فراغت از تحصیل فضل و کمال نخست به موطن خویش تربت جام واقع در خراسان بازگشت و به رتق و فتق امور دینى مردم مبادرت ورزید.

ولى عیب کار در این بود که اولا ((جامى )) اندامى لاغر و قامتى کوتاه داشت ثانیا در میان عوام آنهم هموطنان خود قرار گرفته بود که معمولا روى حب و بغض هاى محلى ، نظر مساعدى نسبت به خودى نشان نمى دهند.

در آن اوقات که جامى در ((تربت جام )) به سر مى برد و به موعظه خلق و اقامه جمعه و جماعت مشغول بود، عالم نماى شیادى که فردى تنومند و قیافه اى حق بجانب داشت در حالیکه تحت الحنک انداخته و عمامه و ردائى بقاعده پوشیده بود از عراق به ((جام )) آمد، و از همان لحظه ورود توجه دهاتى ها را به خود جلب کرد.

با ورود او که یک فرد ناشناس بود و ظاهرى آراسته و اندامى درشت و عمامه اى بزرگ و ریشى بلند داشت . رفته رفته از احترام و موقعیت ملا عبدالرحمن جامى کاسته شد و به وقر و وجهه عالم عراقى افزوده گردید.

مردم با سلام و صلوات ، عالم تازه وارد را به مسجد جامع بردند و با صفوف بسته پشت سرش نماز گزاردند.

رواج کار او موجب شد که جامى از رونق بیفتد تا جائیکه دیگر کسى به نماز او حاضر نمى شد.

حق ناشناسى مردم و عوام بازى آنها، کارد را به استخوان جامى رسانید، چندانکه ناچار شد براى متوجه ساختن همشهریانش دست به اقدام بزند.

جامى پس از یک برخورد با عالم عراقى به خوبى پى برد که وى فاقد سواد است ، و از علم و دانش و شروط لازم یک فرد روحانى و عالم درس ‍ خوانده بکلى عارى است . در حقیقت یکفرد عالم نماست . و شیادى بیش ‍ نیست که لباس روحانیت را وسیله کسب معاش قرار داده است .

جامى به هر کس رسید صریحا گفت که این مرد عراقى یک فرد جاهل و بى سواد است و شایسته نیست که مسلمانان پشت سر چنین مرد نادانى نماز بگذارند.

دهاتى ها که سخنان جامى را حمل بر حسادت و حس رقابت مى کردند و حاضر نبودند از وى بپذیرند، گفتند براى روشن شده امر، خوب است که هر دوى شما را در مسجد رودررو کنیم و با هم مباحثه نمائید تا حقیقت بر همه آشکار گردد.

جامى به اتکاى علم و فضل خود و اطمینان به بى سوادى شیاد تازه وارد، پیشنهاد اهل ده را نپذیرفت و آمادگى خود را اعلام داشت مشروط به اینکه طرف نیز قبول کند.

عالم عراقى هم که طبق حدس ملا عبدالرحمن ، مردى بى سواد بود، قبولى خود را اعلام داشت . پس از تعیین وقت و اعلام عمومى ، اهالى ده در مسجد حضور یافتند.

مذاکره جامى و عالم عراقى با حضور ریش سفیدان محل و عموم مردم جام شروع شد.

جامى پرسید تو از من مى پرسى یا من از تو سئوال کنم ؟ عالم عراقى گفت : من از تو سئوال مى کنم .

ولى قبل از هر چیز یک کلمه از تو مى پرسم اگر جواب دادى معلوم مى شود که عالمى و درس خوانده اى ، وگرنه من وقت خود را بیهوده با تو تلف نمى کنم .

جامى روى صفاى باطن و به اعتماد تحصیلات خود، و بى سوادى آن شیاد گفت : هر چه مى خواهى بپرس !

عالم عراقى گفت : لااعلم یعنى چه ؟

جامى فى الفور و بدون توجه به حقه بازى عالم نماى شیاد گفت : یعنى ((نمى دانم )) عالم عراقى گفت : ((پس اگر نمى دانى من با کسى که نمى داند گفتگوئى ندارم ))!! و از جا برخاست و رفت !

غریو شادى و همهمه از حاضران و دهاتى هاى ساده دل برخاست و به رقص و پایکوبى پرداختند، که عالم عراقى بر ملا عبدالرحمن جامى غلبه کرد، و در سؤ ال اول او را گیر انداخت ، و بهم گفتند دیدید که جامى از پاسخ به مولانا فرو ماند و صریحا گفت : نمى دانم !

در اینجا ((جامى )) پى برد که شیخ عراقى با این سؤ ال چه کلاه گشادى به سر او گذاشت و چگونه عوام الناس را بر او شورانید. معلوم مى شود سالهاست که این کاره است ، و لابد تاکنون خیلى ها را مشت و مال کرده است .

ناگزیر چند روزى در جام ماند سپس تصمیم گرفت براى همیشه از آنجا کوچ کند و از میان مردم بى سواد فرومایه بیرون برود.

هنگامى که اهالى متوجه شدند ملا عبدالرحمن قصد مهاجرت دارد، عده اى براى بدرقه اش گرد آمدند. وقتى جامى به خارج شهر رسید ایستاد و گفت :

همشهریها! من این عالم محترم که مردى شایسته است ظلم کردم و اعتراف مى کنم که تقصیر کارم .

اکنون از شما تقاضا دارم یکنفر را بفرستید نزد ایشان که ضمن حلالى خواستن براى من از وى بخواهد یک تار موى ریش خود را کنده و به من بدهد تا به آن تبرک بجویم . و در این سفر نگهدار من باشد!

دهاتى ها خوشحال شدند و یکنفر را براى تاءمین این منظور به ده فرستادند.

مرد دهاتى آمد و موضوع انفعال و شرمندگى ((جامى )) را از آنچه در پشت سر وى گفته بود اظهار داشت و گفت اکنون از شما انتظار دارد یک تار موى محاسن مبارک خود را از ته بکنید و به وى مرحمت فرمائید، تا در این مسافرت نگاهدار او باشد، و از برکت آن صدمه اى به وى نرسد! عالم نماى شیاد که انبانى پر باد بود، و متاعى جز عوام فریبى و ریش بلند و حقه بازى نداشت ، بر اثر نادانى و حماقت از پیشنهاد جامى حسن استقبال نمود و فى الحال یک تار موى ریش خود را کند و به آن عوام کالانعام داد، تا در حضور بقیه دهاتى ها به ملا عبدالرحمن جامى تسلیم کند.

دهاتى هم آمد و موى ریش عالم عراقى را به ((جامى )) تحویل داد. جامى آنرا گرفت و بوسید و بر دیدگان نهاد، سپس در لاى کتاب دعایش ‍ گذاشت و روانه شد.

موضوع موى ریش حضرت آقا در دهکده منتشر گردید، و همه جا زبان به زبان مى گشت .

مردم گفتند: وقتى ملا عبدالرحمن ، که عالمى بزرگوار بود اینقدر براى این عالم احترام قایل باشد، که موى ریش او را حرز خود کند، تا از هر گونه صدمه و خطرى در امان بماند، چرا ما از این سعادت بى نصیب بمانیم ؟!

به دنبال این فکر، رجال ده به حضور آقا رسیدند و هر کدام تقاضاى یک تار مو نمودند که آقا آنرا از ته کنده و به ایشان مرحمت کند!

آقاى احمق نیز براى جلب بیشتر عوام و به خیال اینکه با همین چند نفر کار خاتمه مى یابد، در چند نوبت چندین موى ریشش را کند و به آنها هدیه داد.

ولى هر کدام مى گرفت به دیگرى مژده مى داد که توفیق یافته موى آقا را بگیرد و دیگرى را بهوس مى انداخت .

سرانجام کار بجائى رسید که دهاتى ها دسته دسته به خانه آقا براى گرفتن مویش هجوم مى بردند و تا نمى گرفتند دست بردار نبودند، تا جائى که صورت عالم نماى شیاد بکلى از مو صاف و پیراسته شد. ناگزیر عالم عراقى پس از چندى درنگ بیشتر را جایز ندانست و از آنجا کوچ کرد و براى همیشه از تربت جام رفت

منبع : زهر الربیع عربى - چاپ نجف ص 49

داستان های ما ازمرحوم علی دوانی


86/12/5::: 4:30 ع
نظر()
  
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ قرآن را تفسیر کردند... آیه آیه... شرح کردند... شرحه شرحه... ورق ورق... اربا اربا...


+ سرشکستن امام سجاد ع) امام سجّاد س?م الله عل?ه سر خود را به ?اد مص?بت پدرش شکست امام سجاد س?م الله عل?ه به مناسبت? که مصائب امام حس?ن س?م الله عل?ه را شن?دند ) کس? برای ا?شان مصائب? را ?اد آوری کرد » قام عل? طوله و نطح الجدار بوجهه فکسر انفه و شج ّ رأسه و سال دمه عل? صدره و خر ّ مغشّ?ا عل?ه من شدة الحزن و البکاء « تمام قد حضرت ا?ستاد و صورت خود را به د?وار منزل کوب?د پس ب?ن? آنحضرت و سر ا?شان شکست


+ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
+ امام کاظم(سلام الله علیه): مردى از قم مردم را به حق فرا مى‏خواند و بر گرد او مردمانى فراهم مى‏آیند که چونان پاره‏هاى آهن استوارند، طوفان‏ها آنها را به لرزه نمى‏اندازد و از جنگ خسته نمى‏شوند و بزدلى نشان نمى‏دهند، به خدا توکّل دارند و فرجام از آنِ پرهیزگاران است. میزان الحکمة ج 2 ص
+ بیانیه زنجیره فجرآفرینان ؛ جبهه وبلاگی غدیر


+ 5هزارتا صلوات برای سلامتی مادرم تا کی تموم بشه خدا میدونه


+ انسان یا انسانیت یا انسان بودن/به حقیقت آدمی باش


+ هرگز کاری جز برای رضای خدا نکن_ سیدشهیدان اهل قلم مرتضی آوینی.. کجایی ای راوی فتح


+ توی پیام رسان مشغول باشید


+ توی این گرما.......به به