درباره وقایعی که پس از رحلت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در مدینه رخ داد، اختلافهای زمانی جزئی وجود دارد. یعنی دقیقا معلوم نیست که چه زمانی فدک غصب شد، چه زمانی برای بیعت گرفتن از علی (علیهالسلام) به خانه فاطمه یورش بردند و چه زمانی حضرت به شهادت رسید. با اینحال، برخی مورخان مطالبی را استخراج کردهاند که در اینباره مبین است. اگر ماه صفر سال دهم هجری را ?? روزه فرض کنیم، روی خط زمانی پیشرو، میتوان وقایع را بررسی کرد؛ یعنی از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) تا شهادت عزیزترین یادگارش. ?? صفر – وفات پیامبر ?? صفر – یک روز پس از وفات اول ربیع – دو روز پس از وفات دوم ربیع – سه روز پس از وفات سوم ربیع – چهارمین روز پس از وفات چهارم ربیع – پنجمین روز پس از وفات ششم ربیع – هفتمین روز پس از وفات نهم ربیع – ده روز پس از وفات ?? ربیع – ?? روز پس از وفات ?? ربیع – ?? روز پس از وفات ??ربیع – ?? روز پس از وفات ?? ربیع – ?? روز پس از وفات چهار هفته پس از وفات چند روز بعد شهادت منبع: پنجره
بیماری رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهسلم) سخت بالا گرفته بود. دیگر توان راه رفتن نداشت، با اینحال به زحمت خود را به مسجد رساند، تا آخرین توصیهها را به مردم گوشزد کند. نماز جماعت که تمام شد، به زحمت روی منبر رفت و دوباره حدیث ثقلین را برای امتش خواند، و برای آنکه هیچ شبههای باقی نماند، تک تک آنها را معرفی کرد. به زحمت از پلههای منبر پایین آمد و خود را به حجره شخصی رساند. دختر جوان پیامبر، آخرین همراه پدر بود. آنچنان از بیماری حضرت آشفته بود که رسول خدا مژدهاش داد: «طولی نمیکشد که تو نیز به من ملحق میشوی.» و فاطمه (سلاماللهعلیها) لبخند زد، شاید برای آخرینبار.
مدتی بعد، خبر رحلت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهسلم) در مدینه پیچید. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که تا آخرین لحظههای حیات مبارک پیامبر، مشغول خدمتگزاری بود، اسباب غسل و کفن را آماده کرد، اما کمی آنطرفتر، برخی از صحابه سپاه اسامه را ترک کرده و در «سقیفه» مشغول انتخاب خلیفه بعد از پیامبر بودند.
آخرین روز ماه صفر بود و مسلمانان باید با پیامبر خود وداع میکردند. پیکر رسول خدا در مسجد قرار گرفته بود تا مردم بر آن نماز بخوانند، اما اهل سقیفه آن روز را روز «بیعت عمومی» با خلیفه اول نامیده بودند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) برای آنهایی که مشغول بیعت گرفتن بودند، پیغام فرستاد: «کار شما دیر نمیشود، قبل از آن باید بر پیکر پیامبر نماز بخوانیم و ایشان را دفن کنیم.» اما پاسخی نگرفت. کمکم هوا تاریک شد، اما پیکر پیامبر هنوز روی زمین مانده بود.
پیکر رسول خدا به خاک سپرده شد، در حالیکه عدهای در نهایت بر آن نماز نخواندند. علی (علیهالسلام) خوب میدانست که نقشه اهل سقیفه چیست. برای همین خود را از ماجرای خلافت کنار کشید و به جمعآوری بزرگترین میراث پیامبر، قرآن کریم مشغول شد تا از هر تحریفی در امان بماند. بیشتر مردم با خلیفه اول بیعت کرده بودند، به همین دلیل گروهی از مأموران خلیفه به خانه امام علی (علیهالسلام) مراجعه کردند: «برای بیعت با خلیفه بیرون بیایید.»اما پاسخی نگرفتند. مدتی بعد، دوباره آمدند و اینبار تهدید کردند: «اگر علی برای بیعت کردن بیرون نیاید، خانه و اهلش را به آتش میکشیم.» امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) خارج شد و رو به مأموران گفت: «قسم خوردهام از خانه خارج نشوم، مگر آنکه کتاب خدا را جمعآوری کرده باشم.» مأموران برگشتند.
گروهی از اصحاب و تعدادی از مهاجرین که خوب میدانستند علی (علیهالسلام) جانشین رسول خداست، وارد خانه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) شدند و به نشانه اعتراض، تحصن کردند.
تلاشهای خلیفه و یارانش هم برای خارج کردن این افراد بینتیجه ماند.
ابوبکر برای نخستینبار بهعنوان خلیفه، امام جمعه شده بود. بیشتر مردم در نماز او حاضر شدند، مگر تعداد محدودی؛ خانواده علی (علیهالسلام) و آنهایی که در خانهاش تحصن کرده بودند. مأموران خلیفه، دوباره به بیت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) مراجعه کردند. وقتی با در بسته مواجه شدند، فریاد زدند:«باز کنید، و گرنه خانه و اهلش را به آتش میکشیم.» هیزم هم آورده بودند. برخی از اصحاب امیرالمؤمنین با دیدن این گستاخی، خشمگین شدند و با شمشیر برهنه بیرون آمدند. سربازان خلیفه، در همین فرصت به داخل خانه ریختند و بیشتر تحصنکنندهها را دستگیر و برای بیعت گرفتن به مسجد بردند. فقط علی (علیهالسلام) مانده بود. فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) تهدید کرد که اگر بیحرمتی را ادامه دهند، همهشان را نفرین خواهد کرد. قید بیعت گرفتن از علی را زدند و برگشتند. همان شب، فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) و امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، همراه با فرزندان به خانه انصار و مهاجرین رفتند تا اتمام حجت کنند، اما همه آنها دست بیعت با خلیفه داده بودند.
چند روزی از دفن پیامبر گذشته بود. فاطمه داغدار که نگران وضع امت پدرش بود، خبردار شد که خلیفه اول، اموال پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را که سهمالارث او بود، مصادره کرده است. حضرت، سراغ ابوبکر رفت تا حق خود را بگیرد، اما ابوبکر پاسخ داد: «از پدرت شنیدم که میگفت: ما پیامبران ارث نمیگذاریم.» حضرت زهرا این حدیث را جعلی خواند و دست خالی باز گشت. آن شب نیز، برای دومینبار فاطمه، همسر و فرزندانش برای اتمام حجت با امت پیامبر، خانههای آنها را دقالباب کردند، تلاشی که بازهم بینتیجه ماند.
کار جمعآوری قرآن ششم ربیع به پایان رسید. حضرت علی (علیهالسلام) وارد مسجد شد و دید خلیفه و یارانش در خانه خدا نشستهاند. فریاد زد: «ای مردم! کار جمعآوری قرآن به پایان رسید. شأن نزولها، ناسخ و منسوخ و تأویلها در این کتاب مشخص شده، تا روز قیامت کسی نگوید من کتاب خدا را برایتان نیاوردم.» سکوت مسجد را پر کرده بود. حضرت ادامه داد: «حالا قرآن که یکی از ثقلین است، در دست من قرار دارد. من که ثقل دیگر هستم.» یکی از صحابه با گستاخی گفت: «نزد ما قرآن وجود دارد. ما را به شما احتیاجی نیست.» و امام خطبهای آتشین را در مسجد ایراد کرد: «ای مردم! مگر نشنیدید که روز غدیر پیامبر چه فرمود؟ من کنت مولاه فهذا علی مولاه. مگر آن روز آیه نازل نشد که دین شما کامل گشت؟ ای مردم…»
تلاشهای حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) برای پس گرفتن اموال غصب شدهاش ادامه داشت، اما هربار که به خلیفه مراجعه میکرد، با همان توجیه قبل روبهرو میشد. دستگاه خلافت که از قدرت بیشتری نیز برخوردار شده بود، تصمیم گرفت باغ فدک را نیز به فهرست اموال مصادره شده اضافه کند. باغی که هدیه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به دخترش بود. خبر به حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) رسید. ایشان چادر به سر کرد و روانه مسجد شد. در مسجد النبی، خلیفه حضور داشت و مشغول سخنرانی بود. حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) در پس پرده، بسمالله الرحمن الرحیم گفت و خطبهای تاریخی ایراد کرد که بعدها به «خطبه فدکیه» شهرت یافت. حضرت، ابتدا ثنای خدا را گفت و سپس از علاقه خود و پدر حرف زد. سپس از اینکه پرچم نفاق برافراشته شده و حق همسرش تضییع شده گلایه کرد. در پایان هم از حق خود سخن گفت و اینکه مالک فدک و میراث دیگر پدرش است. شکوه دستگاه خلافت، با همین خطبه آتشین سوخت. خلیفه خشمگین شد و روی منبر رفت و با اهانت، پاسخ حضرت را داد. دختر پیامبر که پاسخ منطقی نشنیده بود، به خانه بازگشت. با اینحال، ?? نفر از انصار و مهاجرین که از شنیدن این خطبه متأثر شده بودند، تصمیم گرفتند با غصب خلافت مبارزه کنند.
مقداد، سلمان، ابوذر و عمار در رأس این گروه ?? نفری مخالف قرار داشتند. ?? روز پس از وفات پیامبر، خالد بن سعید بن عاص، هنگام سخنرانی خلیفه در مسجدالنبی از جا برخاست و خلافت را حق مسلم علی (علیهالسلام) عنوان کرد. عمر بن خطاب پاسخ داد، اما خالد بن سعید سوابق همه آنها را یادآوری کرد. دیگر کسی حرفی برای گفتن نداشت. جو سنگینی مسجد را پر کرده بود، خلیفه با عصبانیت گفت: «رهایم کنید» و از پلههای منبر پایین رفت.
خلیفه سه روز از خانه بیرون نیامد. برخی، شایعه کردند که ابوبکر قصد دارد خلافت را به صاحب اصلی آن بازگرداند. اما پس از سه روز خلیفه اول از خانه بیرون آمد، در حالیکه با همفکرانش سه هدف اصلی را مشخص کرده بود؛ تثبیت قاطعانه خلافت، تأکید بر مصادره فدک و بیعت گرفتن از علی (علیهالسلام).
یک روز پس از پایان خانهنشینی خلیفه، چند تصمیم مهم گرفته شد؛ اول، اخراج کارگزاران حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) از باغ فدک؛ دوم تهدید شدید ?? هوادار علی (علیهالسلام) و در نهایت، بیرون آوردن علی (علیهالسلام) از خانه برای بیعت با خلیفه. دو تصمیم نخست همان روز اول اجرا شد. عاملان خلیفه، مشغول برنامهریزی برای بیعت گرفتن از صاحب اصلی خلافت بودند.
دستگاه خلافت، به حساب خود پرونده باغ فدک را بست، اما تلاشهای دختر پیامبر برای بازپسگیری هدیه پدرش ادامه داشت. به همین دلیل، زمانیکه ابوبکر روی منبر در حال سخنرانی بود، حضرت زهرا وارد مسجد شد. خلیفه حدس میزد که همسر علی برنامههایی داشته باشد. با نگرانی سخنرانیاش را ادامه داد، اما ناگهان فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) گفت: «همه شما شاهد هستید که پدرم فدک را به من هبه کرد.» مردم تأیید کردند که فدک ارث نیست. خلیفه در فشار افکار عمومی چارهای جز تسلیم ندید. همان لحظه سندی را تنظیم کرد و به حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) داد. دختر رسول خدا، در حال بازگشت از مسجد بود که ناگهان فرزند خطاب را مقابل خود دید. خبر تحویل دادن فدک به عمر رسیده بود و بلافاصله خودش را در مسیر به صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) رساند. سند فدک را به زور از حضرت گرفت و…
وقتی خلیفه دوم سند فدک را از حضرت پس گرفت، پرونده باغ فدک را بست. فقط مانده بود آخرین هدف؛ بیعت گرفتن از علی (علیهالسلام). قنفذ مأمور شد تا امیر مؤمنان علی (علیهالسلام) را از خانه بیرون بکشد. عمر بن خطاب هم در رأس گروهی ??? نفره بهسوی خانه فاطمه (سلاماللهعلیها) حرکت کرد. هیزم هم بردند تا اگر لازم شد خانه را به آتش بکشند. فرزند خطاب فریاد زد که اگر علی برای بیعت بیرون نیاید، خانه و اهلش به آتش کشیده میشود. نعرهها بیفایده بود، علی (علیهالسلام) حاضر به بیعت نبود. پس دستور داد در خانه را آتش بزنند. یادگار رسول خدا پشت در آمد تا آنها را به خود آورد، اما خلیفه دوم با لگد در آتشین را باز کرد و دختر رسول خدا بین در و دیوار ماند. مأموران خلیفه، ریسمان به گردن جانشین پیامبر انداختند و به زور او را بهسوی مسجد بردند. در راه فاطمه (سلاماللهعلیها) مانع شد، اما با قلاف شمشیر مورد ضرب و جرح قرار گرفت. علی (علیهالسلام) را به مسجد بردند و به زور دستانش را به نشان بیعت مقابل خلیفه دراز کردند. ناگهان فاطمه (سلاماللهعلیها) مجروح از راه رسید و تهدید کرد که اگر جانشین رسول خدا را رها نکنند، همه آنها را نفرین میکند. عملیات آنها به حساب خودشان تمام شده بود، پس علی (علیهالسلام) را رها کردند تا همسر غرق در خونش را به خانه برساند.
مدتی پس از این وقایع، خلیفه اول و دوم تصمیم گرفتند از صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) دلجویی کنند. امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) ابتدا مخالفت کرد، اما در نهایت اجازه داد تا آنها با حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) ملاقات کنند. مرحوم مجلسی در بحارالانوار، این ماجرا را اینگونه روایت کرده است که وقتی آنها به عیادت دختر رسول خدا رفتند، حضرت به آنها فرمود: … شما مرا آزردید و بدانید که من ناخشنودم از شما. و دیگر با آنها سخن نگفت.
درباره مدت زمان بیماری حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) تا زمان شهادت، اختلافنظرهای بسیاری وجود دارد. کمترین مدت را ?? شب و بیشترین زمان را هشت ماه نوشتهاند. با اینحال، دو روایت قویتر وجود دارد؛ اولی، زمان شهادت را ?? روز بعد از رحلت پیامبر میداند و روایت دیگر که قویتر است، ?? روز. سیدجعفر شهیدی در کتاب زندگانی فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها)، به نقل از امالی شیخ طوسی مینویسد: «حضرت در آخرین روز حیات، غسل کرد و لباسهای نو بر تن کرد. از اسماء خادمه خواست تا در وسط غرفه بستر او را پهن کند. به اسماء گفت بدان که من همین لحظه از دنیا خواهم رفت.» علمای شیعه معتقدند که حضرت شبانه غسل و دفن شد.