در جبهه وبلاگی غدیر اعلام شد جنبش پاسداشت حماسه یوم الله 9 دی
بسم الله الرحمن الرحیم
بیانیه جنبش پاسداشت حماسه یوم الله 9 دی
در آستانه دومین سالگرد قیام و خروش ملت عاشورایی و بصیرحسینی ایران اسلامی، جبهه وبلاگی و اعضاء همیشه بیدار و آماده عرصه جهاد و شهادت اعلام میدارد ، همچنان که در سال 88 ملت سلحشور ایران اسلامی با خروش و بیداری خود مقابل طغیان گران پست و خود فروخته ایستاده وبا سرکوب و کور کردن چشم نفاق پیروزمندانه به مسیر حق خود ادامه دادند ، ملت شریف وشهادت طلب ایران اسلامی دریوم الله 9 دی به جهانیان و بخصوص اربابان نظام سلطه و چند چهره فتنه گر سال 88 ، یک بار دیگر یادآوری کرد که حتی اگر تمام دنیا در مقابل دین و عزم راسخ آنها صف کشی کنند ، نخواهند توانست بر عزم و اراده و ارادت این ملت به دین و شریعت اسلام و رهبری ولی فقیه کوچکترین خدشه ای وارد کنند و چه بسا تمام قد در برابر فتنه آنها خواهند ایستاد . آری ملتی که در 9 دی حماسه آفرید همان ملتی است که بارها با مهارت شناخت و بصیرت خود بر دهان استکبار و جبهه باطل و یاوه گویان مشت سنگینی را فرود آورد. و دربرخورد با فریب خوردگان پست فتنه در هتک حرمت عزای حسینی و خیمه سید الشهداء علیه السلام ، به رغم خواسته و تصور دشمنان چنانچه که دشنان در قیام عاشورا نتوانستند به مقصد خود برسند بار دیگر خون بر شمشیر پیروز گردید و بصیرت ملت انقلابی و شهید پرور ایران اسلامی با درس از عاشورای حسینی بر همه خواسته های دشمن مهر (باطل شد) زده و بار دیگر چهره واقعی منافقان را افشا کرد و به زباله دان تاریخ فرو انداخت.چرا که مشعل حماسه حسینی هرگز خاموش شدنی نیست.
همچنان که رهبر و امام و مقتدایمان اینگونه فرمودند:
((این فتنه، صرفا منحصر به حضور عدهای افراد در خیابانها نبود، بلکه ناشی از یک بیماری بود که با اقدامات سیاسی و امنیتی قابل دفع شدن نبود، و به یک حضور عظیم مردمی نیاز داشت، که چنین هم شد.
همانگونه که در ابتدای انقلاب، محرم به کمک این مردم آمد و امام خمینی(ره) فرمود خون بر شمشیر پیروز است، در قضایای 9 دی هم، عاشورا به کمک ملت آمد و حماسه بزرگ و ماندگاری را خلق کرد.
نهم دی 88، حادثه کوچکی نیست بلکه آن حرکت عظیم و ماندگار مردمی، شبیه حرکت بزرگ ملت در روزهای اول انقلاب است و باید تلاش شود در سالگرد این حماسه، حرف اصلی ملت ایران، یعنی حرکت در سایه دین و تحقق وعده های الهی تبیین شود.))
دیدار اعضای ستاد بزرگداشت حماسه 9 دی با رهبر انقلاب 1390/09/21
اکنون که با شنیدن خبر های خوش دستیابی به علوم و فنون راهبردی عزیزان و غیور مردان این سرزمین دشمن تاب و تحمل این همه موفقیت های فرزندان این آب و خاک را ندارد و به هر کاری دست میزند و لحظات آخر حضور ننگین خود را سپری میکند؛ وظیفه ماست که طبق خواسته ولی فقیه باید همواره در هر کجا با چشم باز و بصیر بر همه امور مسلط باشیم و حتی در فضای سایبر که جولانگاه جنگ نرم دشمن به حساب می آید را از وجود خود و از روشنگری های خود عطر افشان نماییم. و به همه بفهمانیم که ما همواره پیرو دین و شریعت و آماده جانفشانی پشت سر امام و مقتدای خود حضرت آیت الله سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) هستیم.
به امید پیروزی جبهه حق بر باطل و رسوایی عالم گیر فتنه گران شرق و غرب، مابر بیعت خودو بر پیمان سربازی در نبرد همیشگی حق علیه باطل ، به فرماندهی امیر و امام قافله صبر و بصیرت تا ظهور منجی ، پای فشرده و از حضرت باریتعالی ، توفیق اتصال به این خدمت را خواستاریم .
ازدوستان جبهه وبلاگی غدیر و اعضاء همیشه آماده دعوت میشود در هر چه باشگوه تر برگزار شدن یوم الله 9 دی بنر ومتن بیانیه و یا مقالات و متن های ادبی ؛عکس؛طرح و پوستر های محتوایی 9 دی را در وبلاگها و وبسایت های خود کار کرده و به جبهه با(( لبیک یا خامنه ای)) اعلام فرمایید تا ثبت نام شما صورت گیرد. لبیک های عمار های سید علی را می توانید در همین پست مشاهده فرمایید.
ان تنصروالله ینصر کم و یثبت اقدامکم
برای حمایت و پیوستن به اعضاء جبهه
این تصویر را با استفاده از کد زیر در
وبلاگ یا سایت خود نسخه برداری کنید :
طبق تاریخ امام پس از استقرار در سرزمین کربلا دستور برپایی خیمهها را میدهند ولی با یک تفاوت بزرگ، در سفرهای گذشته خیمهها بر روی تپه و بلندی بر پا میشد اما این بار امام دستور میدهند که خیمهها بر روی سطح صاف و یا فرورفتگی بر پا شود. شاید منظور از این دستور امام این بود که کودکان و زنان در میدان جنگ و درگیری چیزی را مشاهده نکنند تا دچار ترس و وحشت نشوند.
حربن یزید ریاحی که از سوی دشمن مامور شده بود تا با سپاهیانش راه را بر امام ببندد در مقابل کاروان امام خیمه میزند و در اولین اقدام عبیدالله را از ورود امام به کربلا با خبر میسازد.
خریدارى اراضى کربلا :
از اتفاقاتی که در روز سوم محرم به روایت تاریخ رخ داده است، خرید زمین کربلا توسط امام حسین(ع) بود. امام زمین کربلا را از اهل نینوا خریدند و شرط کردند که هر کس که علاقمند به زیارت قبور شهدا و قبر حضرت بود او را پذیرایی کرده و هدایت کنند.
ورود عمر بن سعد به کربلا :
عبیدالله بن زیاد در روز دوم محرم نامهای را برای امام ارسال میکند و مینویسد که یزید مرا فرمان داده که یا از تو و یارانت بیعت گرفته و تسلیم ما شوید و یا شما را زنده نگذارم. امام حسین (ع) جواب نامه عبیدالله را نمیدهند و به فرستاده او میفرمایند که برای عبیدالله بن زیاد عذابی سخت در انتظار است.
بدین ترتیب عبیدالله، عمربن سعد را فرمان داده تا به جنگ با امام برود. عمر بن سعد که وعده حکومت بر ری را از عبیدالله گرفته بود از جنگ با امام حسین(ع) میترسد و فرمان عبیدالله را قبول نمیکند. اما عبیدالله شرط حکومت بر ری را جنگ با امام حسین(ع) میخواند و عمر بن سعد در شرایطی که اطرافیانش او را از این کار منع میکردند قبول کرد که به جنگ با امام حسین(ع) برود.
بالاخره عمر بن سعد در روز سوم محرم با 4 هزار سپاه از اهل کوفه به کربلا داخل میشود.
هنگامی که عمر بن سعد به کربلا وارد شد، عزرة بن قیس احمسی را نزد امام حسین علیه السلام فرستاد تا از امام سؤال کند برای چه به این مکان آمده است و چه قصدی دارد؟ چون عزره از جمله کسانی بود که به امام نامه نوشته و او را به کوفه دعوت کرده بود از رفتن به نزد آن حضرت شرم کرد. پس عمر بن سعد از اشراف کوفه که به امام نامه نوشته و او را دعوت به کوفه کرده بودند خواست که این کار را انجام دهند. تمامی آنها از رفتن به خدمت امام حسین علیه السلام خودداری کردند. ولی شخصی به نام کثیر بن عبدالله شعبی که مرد گستاخی بود برخاست و گفت: من به نزد حسین رفته و اگر بخواهی او را میکشم . عمر بن سعد گفت: چنین تصمیمی را فعلا ندارم، ولی به نزد او برو و از او سؤال کن به چه منظوری به اینجا آمده است؟
کثیر بن عبدالله به طرف امام حسین علیه السلام رفت، ابوثمامه صائدی که از یاران امام حسین علیه السلام بود چون کثیر بن عبدالله را مشاهده کرد به امام عرض کرد: این شخص که میآید بدترین مردم روی زمین است، پس ابوثمامه راه را بر کثیر بن عبدالله گرفت و گفت: شمشیر خود را بگذار و نزد حسین برو! کثیر گفت: به خدا سوگند که چنین نکنم! من رسول هستم، اگر بگذارید، پیام خود را میرسانم در غیر این صورت برمیگردم. ابوثمامه گفت: من دستم را روی شمشیرت میگذارم تو پیامت را ابلاغ کن. کثیر بن عبدالله گفت: به خدا سوگند هرگز نمیگذارم چنین کاری کنی. ابوثمامه گفت: پیامت را به من بازگو تا من آن را به امام برسانم، زیرا تو مرد زشت کاری هستی و من نمیگذارم به نزد امام بروی. پس ازاین مشاجره و نزاع کثیر بن عبدالله بدون ملاقات بازگشت و جریان را به عمر بن سعد اطلاع داد.
عمر بن سعد شخصی به نام قرة بن قیس حنظلی را به نزد خود فرا خواند و گفت: ای قره حسین را ملاقات کن و از علت آمدنش به این سزمین جویا شو. قرة بن قیس به طرف امام حرکت کرد، امام حسین علیه السلام به اصحاب خود فرمود: آیا این مرد را میشناسید؟ حبیب بن مظاهر عرض کرد: آری! این مرد، تمیمی است و من او را به حسن رأی میشناختم و گمان نمکردم او را در این صحنه و موقعیت مشاهده نمایم. آنگاه قرة بن قیس آمد و بر امام سلام کرد و رسالت خود را ابلاغ کرد، امام حسین علیه السلام فرمود مردم شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کرده اند و اگر از آمدن من ناخشنودید باز خواهم گشت، قرة چون خواست برگردد حبیب بن مظاهر به او گفت: ای قرة وای بر تو چرا به سوی ستمکاران باز میگردی؟ این مرد را یاری کن که بوسیله پدرانش به راه راست هدایت یافتی. قرة گفت: من پاسخ این رسالت را به عمر بن سعد برسانم، سپس در این امر اندیشه خواهم کرد. پس به نزد عمر بن سعد بازگشت و او را از جریان باخبر ساخت.
نامه عمر بن سعد به عبیدالله بن زیاد:
حسان فائد میگوید: من نزد عبیدالله بن زیاد بودم که نامه عمر بن سعد را آوردند و در آن نامه چنین آمده بود: چون من با سپاهیانم در برابر حسین و یارانش پیاده شدم قاصد ی نزد او فرستادم و از علت آمدنش جویا شدم، او در جواب گفت: اهالی این شهر برای من نامه نوشته و نمایندگان خود را نزد من فرستاده و از من دعوت کرده اند، اگر آمدنم را خوش نمیدارید باز خواهم گشت. عبیدالله چون نامه عمر بن سعد را خواند گفت: اکنون که در چنگ ما گرفتار شده امید نجات دارد ولی حالا وقت فرار نیست.
نامه عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد:
عبیدالله به عمر بن سعد نوشت: نامه تو رسید و از مضمون آن اطلاع یافتم از حسین بن علی بخواه تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند اگر چنین کرد ما نظر خود را خواهیم نوشت.
چون نامه به دست عمر بن سعد رسید گفت: میپندارم که عبیدالله بن زیاد خواهان عافیت و صلح نیست. عمر بن سعد نامه عبیدالله بن زیاد را به اطلاع امام نرسانید زیرا میدانست که آن حضرت با یزید هرگز بیعت نخواهد کرد.
عبیدالله بن زیاد پس از اعزام عمر بن سعد به کربلا اندیشه سپاه انبوهی را در ذهن میپرورانید.
عبیدالله بن زیاد در نخیله:
عبیدالله شخصا از کوفه به طرف نخیله حرکت کرد و کسی را نزد حصین به تمیم که با قادسیه رفته بود فرستاد و او به همراه چهارهزار نفر که با او بودند به نخیله آمده سپس کثیر بن شهاب حارثی و محمد بن اشعث و قعقاع بن سوید و اسماءبن خارجه را طلب کرد و گفت: در شهر گردش کنید و مردم را از اطاعت و فرمانبرداری از یزید و من فرمان دهید و آنان را از نافرمای و برپا کردن فتنه برحذر دارید و آنان را به لشکرگاه فرا خوانید.
پس آن چهار نفر طبق دستور عمل کردند و سه نفر از آنها به نخیله نزد عبیدالله بن زیاد بازگشتند و کثیر بن شهاب در کوفه ماند و در میان کوچه ها و گذرگاه ها میگذشت و مردم را به پیوستن به لشکر عبیدالله بن زیاد تشویق میکرد و آنان را از یاری امام حسین علیه السلام بر حذر میداشت. عبیدالله گروهی سواره را بین خود و عمر بن سعد قرار داد که هنگام نیاز او وجود آنها استفاده شود و در هنگامی که او در لشکرگاه نخیله بود شخصی به نام عمار بن ابی سلامه تصمیم گرفت که او را ترور کند، ولی موفق نشد به طرف کربلا حرکت کرد و به امام ملحق گردید و شهید شد.
خلائق خاک بر سر جملگی زاری کنید ز خاک نینوا فریاد می خیزد چنین بی حسین بن علی احساس پیری می کنم گفت سائل از چه رو محکم به سینه می زنی؟ وداعی با سر و جان کرده اینک الا ، اهل حرم بیرون بییید ما سینه زنان رسم جنون باب نمودیم از عمق درون ناله و فریاد نمودیم با یاد کشتگانش، آیینه خانه ای ساخت از نسل پختگان بود، خامی نکرد، باری خورشید که در میان خون، پرپر زد فرمود که مرگ سرخ از ذلت به اردوی محرم به دلم خیمه به پا کرد پیر همه بود اگرچه او کودک بود می کرد به نی اشاره می گفت رباب گویند "می" نمی شود از راه گوش خورد! آموخته ایم از تو وفاداری را ای کاش که آب کربلا می آموخت دلم مست و لبم مست و سرم مست بخون ای دل محرم اومد از راه عطری که از حوالی پرچم وزیده است از صحن هر حسینیه تا صحن کربلا برای باغبان یاس آفریدند وفا داری و مردی و شجاعت در کلاس عاشقی عباس غوغا می کند هر کسی خواهد رود در مکتب عشق حسین خیمه ماه محرم زده شد بر دل ما جز غم عشق تو ما را نبود سودایی ارباب صدای قدمت می آید حـتی خـدا مـیان حسـینیهء غمـش شبهای قدر محترم و با فضیلت اند امشب وقوع مرگ تو را جار میزنند نوزادها برای علی اصغرت هنوز از فضل خودت شبی زبانم دادی گفتم که چه باید بنویسم از عشق امشب رقیه فهمید بابا دو بخش دارد تا قیامت ز قیام تو قیامت برپاست همه ماه است محرم، همه جا کرب و بلاست
محرم ماه خون آمد عزاداری کنید
حسینم یار می خواهد، وفاداری کنید
نی که پیری بلکه احساس حقیری می کنم
گفتم از آینه ی دل گردگیری می کنم
ملائک را هراسان کرده اینک
حسین آهنگ میدان کرده اینک
جان و سر خود هدیه به ارباب نمودیم
با سینه زدن زلزله ایجاد نمودیم
آیینه دار او بود ، آیینه چید عباس
چون سیب سرخ افتاد، از بس رسید عباس
آن ماه، کنار خیمهها، بر سر زد
آن حنجرهای که بوسه بر خنجر زد
دل را حرم و بارگه خون خدا کرد
صبرش ز غریبی پدر اندک بود
ای کاش سر نیزه کمی کوچک بود
من "یا حسین" می شنوم مست می شوم
خون تو نوشت معنی یاری را
آن روز زچشمت آبرو داری را …
بخون ای دل که صبرم رفته از دست
بخون اجر تو با عباس بی دست
ما را به سمت مجلس آقا کشیده است
صد کوچه بازکنید محرم رسیده است
علی را أشجع الناس آفریدند
یکی کردند و عباس آفریدند
در دل هر عاشقی عباس مأوا می کند
ثبت نامش را فقط عباس امضاء می کند
باز نام تو شده زینت هر محفل ما
عشق سوزان تو آغشته به آب و گل ما
هنگامه اوج ماتمت می آید
سوگند خورده است به ماه محرمش
امّـا نمی رسند به شبهای مـاتمش
رخسار ماه را غم و زنگار میزنند
با اولین تنفس خود زار میزنند
ساقی شدی و طبع روانم دادی
دستان بریده را نشانم دادی
بخشی به روی نیزه ? بخشی به خاک صحرا
از قیام تو پیام تو عیان است هنوز
در جهان موج جهاد تو روان است هنوز