سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به یقین بدانید که خدا بنده‏اش را هر چند چاره‏اندیشى‏اش نیرومند بود و جستجویش به نهایت و قوى در ترفند بیش از آنچه در ذکر حکیم براى او نگاشته مقرر نداشته ، و بنده ناتوان و اندک حیله را منع نفرماید که در پى آنچه او را مقرر است برآید ، و آن که این داند و کار بر وفق آن راند ، از همه مردم آسوده‏تر بود و سود بیشتر برد ، و آن که آن را واگذارد و بدان یقین نیارد دل مشغولى‏اش بسیار است و بیشتر از همه زیانبار ، و بسا نعمت خوار که به نعمت فریب خورد و سرانجام گرفتار گردد ، و بسا مبتلا که خدایش بیازماید تا بدو نعمتى عطا فرماید . پس اى سود خواهنده سپاس افزون کن و شتاب کمتر ، و بیش از آنچه تو را روزى است انتظار مبر [نهج البلاغه]
مشخصات مدیروبلاگ
 
دست به قلم[283]
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رودصحنه همواره به جاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
در سوگ آفتاب(امام سجادع)[1] ارشیو آبان ماه 85[1] آرشیو آذر ماه 85[9] آرشیو دی ماه 85[9] آرشیو بهمن ماه 85[16] آرشیو اسفند ماه85[10] آرشیو فروردین ماه86[7] ارشیو اردیبهشت ماه86[6] آرشیو خردادماه86[11] آرشیو تیر ماه86[5] آرشیو مرداد ماه86[7] آرشیو شهریور ماه86[8] آرشیو مهر ماه86[2] آرشیو آبان ماه 86[4] ارشیوآذر ماه86[4] آرشیودی ماه 86[5] آرشیو بهمن ماه 86[3] آرشیو اسفند ماه 86[5] آرشیو فروردین ماه 87[6] آرشیو اردیبهشت ماه 87[8] آرشیو خردادماه 87[1] آرشیو تیر ماه87[5] آرشیو مرداد ماه 87[5] آرشیو شهریور ماه 87[2] آرشیو مهر ماه 87[2] آرشیو آبان ماه87[4] آرشیو آذر ماه 87[3] آرشیو دی ماه سال 87[11] آرشیو بهمن ماه 87[2] آرشیو اسفند ماه 1387[2] آرشیو فروردین ماه 88[2] آرشیو اردیبهشت ماه 88[3] آرشیو خرداد ماه 88[1] آرشیو تیر ماه 88[2] آرشیو مرداد ماه 88[2] آرشیو شهریور ماه 88[1] آرشیو مهرد ماه 88[1] آرشیو آبان ماه 88[2] آرشیو آذر ماه 88[11] آرشیو دی ماه 88[1] آرشیو بهمن ماه 88[4] آرشیو اسفند ماه 88[2] آرشیو فروردین ماه 86[1] آرشیو اردیبهشت 89[1] آرشیوخرداد ماه 89[2] آرشیو شهریور ماه 89[2] آرشیو مهر ماه 89[3] آرشیو آبان ماه89[2] آرشیوآذر ماه 89[5] آرشیو دی ماه 89[4] آرشیو بهمن ماه89[3] آرشیو اسفندماه89[6] آرشیو فروردین ماه 90[3] آرشیو اردیبهشت ماه 90[1] آرشیو خرداد ماه 90[5] آرشیو تیر ماه90[1] آرشیو مرداد ماه 90[1] آرشیو شهریور ماه90[2] آرشیو مهر ماه 90[2] آرشیو آبان ماه 90[3] آرشیو آذر ماه90[3] آرشیو دی ماه 90[5] آرشیو بهمن ماه 90[4] آرشیو اسفند ماه 90[2] آرشیو فروردین ماه 91[3] آرشیو اردیبهشت ماه 91[6] آرشیو خرداد ماه 91[2] آرشیو تیر ماه 91[3] آرشیو شهریورماه 91[1] آرشیو مهر ماه 91[1] آرشیو آبان ماه 91[3] آرشیو آذرماه 91[1] آرشیو دی ماه 91[1] آرشیو بهمن ماه 91[1] آرشیو اسفندماه 91[1] آرشیو اردیبهشت ماه 92[1] آرشیو خرداد ماه 92[1] آرشیو مردادماه 92[3] آرشیو شهریور ماه 92[3] آرشیو مهر ماه 92[4] آرشیو آبان ماه 92[5] آرشیو آذر ماه 92[4] آرشیو اسفند ماه 92[1]
لوگوی دوستان
 

پیوند دوستان
 
عاشق آسمونی پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار فصل ا نتظار وبلاگ شخصی محمدعلی مقامی شکوفه نرگس بندیر سجا ده ای پر از یاس پاییزی سرای اندیشه بوستان نماز پر پرواز ----=>گوناگون<=---- ستاره دریایی ستاره کو شو لو تفحص شهدای(شرهانی) یگان محمدگل .:: رایحه ::. یا د د اشت ها ی شخصی خو د م . حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر شلمچه امام مهدی (عج) اسوه ها گفتگوی دوستانه کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! یادداشتها و برداشتها جـــیرفـــت زیـبا سردار عاشق .: شهر عشق :. رویای شبانه بوی سیب BOUYE SIB قصه بچه بسیجی ایران اسلامی رمز موفقیت تیشه های اشک منطقه آزاد از تبار آسمان رند سیاست وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده welcome to my profile به‌دونه S&N 0511 توشه آخرت به نام وجود باوجودی حسام سرا عشق الهی پیمان دانلود غدیریه تکبیر فصل آگاهی جهاد همچنان باقی است محمد کوچولو فاطیما چفیه وجنات تجری من تحتها الانهار هرچه می خواهد دل تنگت بگو به دادم برس منتظران مهدی(عج) یار کارگر علمدار دین خط بارون یاور 313 لــــیلی وبلاگ گروهی جبهه جهادگران مجازی قافله شهداء سفرهای عاشقانه آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام هیئت حضرت علی اکبر(ع) حب الحسین اجننی احساس ابری ثانیه ها... پیامبر اعظم پیامبر اعظم(صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) عدل الهی Divine Justice فقط من برای تو یادداشتهای روزانه رضا سروری عطاری عطار جمهوریت گروه منتظران مهدی .:: گاواره ::. تخیّلات خزان‌زده یک برگ بید صمیمی با خواهرم بسوی ظهور در قلمرو سکوت امید تعقل و تفکر رسم دوستی شیعه مذهب برتر همسفر عشق دهاتی دکتر علی حاجی ستوده قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی آبدارچی پشت خطی.. تنها بازمانده تنها بازمانده نسیم وحی خط سرخ شهادت تنهاترین سردار عشق طلاست سخنان حکیمانه یک پسر دیوانه! خانه اطلاعات آقای آملی لاریجانی عدالت و عادل کجاست؟ قاضی مالخر خاطرات باور نکردنی یک حاج اقا حزب اللهی مدرنیته دیـــــــار عـــــــاشـقـــــان نامه ی زرتشت اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار مسعود رضا نژاد درد دل با خدا صحرا پله...پله...تا خدا! مسیح 313 بانک کتب و مقالات مدیریت پروژه بی سرزمین تر از باد راز و نیاز با خدا خلوت تنهایی داغ عشق احسن ساقی دلتنگی.تنهایی.مهربونی شهادت عموم زیبایی سایه خداوند بر کهکشانهاست گاه به گاه وبلاگ ایران اسلام تابه کجا اینچنین عرفان خوش نظر داستان و راه های توحید جویان بزرگ منتظر حواب ..:: نـو ر و ز::.. جاده خدا تک ستاره هیئت مجازی علی جان حرفای خودمونی من بهارستان بهجان / behjan شیرازی ها ((مجمع شیرازی های مقیم اینترنت )) کریمه اهل بیت باسیدعلی‏تافتح‏قدس‏ومکه بازی بزرگان بازی بزرگان ثقلین رادیوی نسل برتر کسی که مثل هیچکس نیست ازدواج موقت وچالش ها شمیم وصال شمیم وصال معبر عصر انتظار تقاطع چهاردیواری پنجره شبکه علمی حکمت (شهرک مسعودیه) سلما عرفان نسل سومی ا نجمن ستاره های ایرونی ستاره کوشو لو بابای دوست داشتنی آهستان کربلای 6 باز مانده تنها بازمانده تنها شیعیان اهل سنت واقعی اسرار موفقیت یه فلش کار بسیجی بی یار حسن مجتبی نقد مفید مروارید سرخ یادداشت های دیده بان نجف زاده(یاداشت های یک حبرنگار) دلنوشته های دختر شهید فصل آگاهی خاکریز حسن مجتبی بهترین ها طهور اکبر طریق عشق شهید ولایت راهیان نور درد دل با امام زمان شهید سید محمد شریفی جامی از فرهنگ هزار و یک شب وحیدپ اسراییل باید از بین برود در دل نهفته ها عقیدتی ، سیاسی پایگاه بسیج حضرت صاحب الزمان علیه السلام تا شکوفه ی عشق اینک از حال به آینده پلی باید زد....... کانون مهدویت دانشجویان ایران نکته هایی از کتاب مقدس عطش عاشقان علی سبلان سنگ شکن ساقی بده بشارت.... غربت شلمچه فرا خوان مظلومیت غزه فصل انتظار میوه‌ی ممنوعه نشانه تالار اهل البیت یا رب الحسین کلام وحی پایگاه فرهنگی مذهبی بنیان طراوت باران

یا
لطیف

همراه قا فله عشق!شمعی بر دست گیرو شمعی بر دل وآواره
کوی زینب شو.....که شرمنده بودنش نباشی... به گانم زینب در جوار حسین(ع)هم مدهوش و
مجذوب و دلتنگ حسین (ع)بود....و دلش آواره،آواره گی های حسین(ع)بود ......و چشمش
معشوق چشمهای حسین (ع)... و حسین بی تاب بی تابیهای دل بی تاب زینب...به دلش می گفت
طاقت بیاور و صبوری کن....

بزرگ باش؛به حسینت دلداری بده...

و حسین (ع) می گفت: قامت شکسته زینبمرا
دریابید....

و به دل شاد بودو به چشم اشکبار که حسین را در آغوش
وصال به بندگی عشق دیده بود!...و حسین(ع) به چشم خون و. به دل بی قرارکه زینب را در
بند....عشق را بنگر تا ببینی آن عشق به نیزه رفته و برهنه شده؛چگونه بی تاب روی
برهنه شده زینب است.پاهایش تاب رفتن نداشتند،اما هرچه می نگریست عشق بود و
حسین....

و زینب این بار رسالت را به دوش می کشیدآنگونه که
حسین(ع)به دل......و ان رسالت چیست؟!آنکه یکی را اسیر می کند و ان دیگری را
شهید....

و هر دو یکی است...و بنگر که عشق تنها رسالت حسین(ع)
است.

اسارت

نمازمان که تمام شد,دست همدیگرو گرفتیم و بلند بلند دعا
ی وحدت خواندیم.سدا هایمان توی راهرو می پیچید.نگهبان دریجه سلول را باز
کرد<ساکت باشید>

گوش نکردیم. دوباره داد
زد<<ساکت>>

بقیه اگر سرو صدا میکردند؛می ریختند توی سلول و کتکشان
می زدن.

با ما نمی دانست چه کار کند؛عاجز شده بود. می
گفت:

می گفت :<<شما
اسیر ما نیستین ما اینجا اسیر شما شده ایم
>>

ذکر نیزه

کسانی که رسالت
های پروردگارشان را می رسانند و از خدا وند ترس و خشیت دارند و از هیچ کس غیر از
خدانمی ترسندو خدای یکتا برای حسابگری و پاداش آنها کفایت می کند.

آیه 39/سوره احزاب


87/10/19::: 5:0 ص
نظر()
  
  

یا لطیف

عشق را سجده میکنم!

و حسین.....حسین....حسین.....حسین....حسین.....حسین.... حسین....حسین....حسین....حسین....حسین.....

حسین.....حسین....حسین.....حسین....حسین.....حسین.... حسین....حسین....حسین....حسین....حسین.....

حسین.....حسین....حسین.....حسین....حسین.....حسین.... حسین....حسین....حسین....حسین....حسین.....

حسین.....حسین....حسین.....حسین....حسین.....حسین.... حسین....حسین....حسین....حسین....حسین.....

حسین.....حسین....حسین.....حسین....حسین.....حسین.... حسین....حسین....حسین....حسین....حسین.....

حسین.....حسین....حسین.....حسین....حسین.....حسین.... حسین....حسین....حسین....حسین....حسین.....

حسین.....حسین....حسین.....حسین....حسین.....حسین.... حسین....حسین....حسین....حسین....حسین.....

حسین.....حسین....حسین.....حسین....حسین.....حسین.... حسین....حسین....حسین....حسین....حسین.....

حسین.....حسین....حسین.....حسین....حسین.....حسین.... حسین....حسین....حسین....حسین....حسین.....

حسین.....حسین....حسین.....حسین....حسین.....حسین.... حسین....حسین....حسین....حسین....حسین.....

حسین.....حسین....حسین.....حسین....حسین.....حسین.... حسین....حسین....حسین....حسین....حسین.....

حسین.....حسین....حسین.....حسین....حسین.....حسین.... حسین....حسین....حسین....حسین....حسین.....

و حسین(ع) آخر عشق است...........

 

السلام علیک یا.....

 چند گروهان برای محاصره محل رفته بودند، اما هنوزدست عراقیها بود. از فرماندهی اعلام کردن ساعت 10:30عملیات گردان ما شروع میشد.(گردان حضرت موسی بن جعفر ع)بچه ها منتظر شروع عملیات بودند. ساعت نزدیک یازدهه.هیچ خبری نشد؟-نه!فعلا  خبری نیست.-نمی شه خودمون عملیات را شروع کنیم؟

-طبق  دستورباید عمل کرد. سر  خود که نمیشه عملیات رو انجام داد.نفر بعدی:چطوری چند نفری بریمو تا قبل از    شناسایی کنیم.اشکالی نداره.بررید ولی زود برگردید.   چهار نفری رفتن به جلوو من با نگاه بدرقه شان می کردم. هنوزخیلی دور نشده بودندکه خمپاره ای بینشا به زمین نشست؛سه تا ازبچه ها زخمی شده بودن حتی برانکاردبرای بر گر داندنشان نبود. با چفیه آوردیمشان عقب!

حسین علی قمی هم بینشان بود. تمام بدنش سوراخ و زخمی شده بود. سرشو روی زانویمو امداد گررا صدا زدم

پیرا هنشو باز کردم,هیچ جای سالمی در بدنش نبود. مدام خون از زخمهایش بیرو می آمد. امداد گر که به سختی زخمها را می بست؛آهسته در گوشم گفت:حاجی امکانات امداد  تمام شد,اما زخمهای حسین تمام نمی شه چه کنم؟!!!حسین که شرمندگی امداد گر را دید و گویا متوجه حرفهایش شده بود؛ با صدایبی رمق گفت :خودتان را برای من  به زخمت نیندازید،شهادتم خیلی نزدیکه,صدایش حسابی میلرزید؛امیدی به زنده ماندنش نبود.لبهایش آهسته می لرزید؛میخواست با کلمات ناقص و بریده اش حرف بزند.حاجی اگر می دونی قبر آ قا کداوم طرفه؛مرا بلند کن تا سلامی بدهم دستانم را دور شانه هایش حلقه کردم و بدن خونی اش رااز کمر به بالا آوردم و سرش را به سمت حرم سید الشهدا(ع)برگرداندم؛لبخند ملیحی روی لبش نقش بستخش خشن نفهای درد الود حسین با اشک شوق پیوند خورذع بود.

به سختی دستان بی حرکتش رابه سینه پر ترکشش رسانید<<السلام علیک یا ابا عبد الله>>این را که گفت: دلش آرام گرفت؛سرش روی دستانم افتاده و با خیالی اسوده تر از همیشه خوابید

ذکر نیزه.

و برای او حزب بزرگی یفدا ساختیم؟

ایه 107 صافات

از زبان دوست

هر کس که عاشورا ،روز مصایب واندون گریه اش باشد خداوند روز قیامت برا بر اوروز شادی و سرور قرار می دهد


87/10/18::: 3:46 ص
نظر()
  
  

شب نهم: حضرت ابالفضل العباس (ع)

 یا لطیف

در طلب دستهای گم گشته سیراب...

امشب به چشمانت بگو اشکهایت،مسیر نگاهت را بشویدبه سمت نگاه حسین... امشب بر دلم اوای سرد بودن و ندیدن است که می نالد،هم ناله بادل کربلا...بلا...بلا.. بر نیزه می بینمش؛درآغوش اسمان...ولی از چه باید گفت !؟ از چه باید نوشت... در این میدان، چه چیز تشنگی را سیراب می کند...دستانی به بزرگی غیرت عباس(ع)؟ یا مشکی در عطش دستان غیرتمند او؟! واو می رودبا دستانی تشنه رسیدن به آب و امام می نگرد رفتن اور ار...و این انتظارچیست؟!

و او مشک را به دوش می کشد که چه چیز را سیراب کند ؟!بودن خویش را در در حسینش  یا سیراب کردن تشنگی ابهای او را.. و چه چیز تسلی این همه درد است جزءنگاهی به ارامش اقیانوس چشمان خیس حسین...

جاذبه عشق بر دلش چه می کند؟.... که را را به سمت حسین (ع)می پیماید... جاذبه عشق بر دلش چه می کند؟....که را ره به سمت حسین (ع) می پیماید....و زمین که تشنه جاذبه دستان تو ست که برای حسین ات به وصال خاک رسیدو چشمانت که نگاه را به سوی اسمان چشمان حسین در خود ربود...

<<و این یا اخی حسین مرحمی بود بر تمامی زخمهای احساسش>>

 

یک نسیم ابالفضلی

در عملیات 20 شهریور،در جزیره مجنون حدود هفت ساعت با شرایطی سخت در آب شنا کردیم.

قبل از آنکه قدم به خشکی نهیم؛شهرام نوروزی – جمعی لشکر انصار الحسین(ع)-زیر لب زمزمه کرد:<<یا اباالفضل، یک نسیم>>هنوز چند لحظه از دعای شهرام نگذشته بود که لطف حضرت اباالفضل(ع)در قالب یک نسیم خنک؛ جسمو جانمان را صفا بخشید. این نسیم خنک تا حد زیادی با عث خنک شدن بچه ها و کاهش بخشی از گرما و سختی عملیات شد. به علاوه اینکه با عث تکان خوردن نی های اطراف مسیر شد که با ایجاد سرو صدا؛ر احت تر مسیر را طی کنیم او این دعا را برای ما کرد و برای خودش  چیز دیگری خواست. ما این موضو ع را وقتی فهمیدیم که نسیم شهادت روح بلندش را تا آسمان بالا برد.

ذکر نیزه

 از خویشتن می گذرند و ایثار می کنند حتی اگر خود بیش از دیگران به ان نیاز داشته باشند

آیه9/سوره حشر

از زبان دوست

امام علی (ع):خدا وند بای ما،شیعان و پیروانی برگزیده است که ما را یاری می کنند،با خوشحالی مال خوشحالی ما خوشحال می شوند و در اندوه و غم ما محزون می گردنند


87/10/17::: 1:59 ص
نظر()
  
  

یا لطیف

قطعه قطعه بودنش را میستایم!

دردم راه گلویم را سد می کند،اشک در چشمانم حلقه می زند ولی ترس از محبت به این عشق فقط،قلبم را داغ میکند...آتش می زند... تلاش نمی کنم که اتش درونم را با آب دیده خاموش کنم. باید که سوخت ، باید که نالید ...

از این نینوا بوی خوناست که بیابن دلم را می سوزاند ... و در حیرت این رسیدن اویم ... در شگفت اراده رفتن او ... و این چیست جز جبروت حق که اتیار را از او می ستاند... غزل تشنه کامی اور ا چگونه بسرایم؟و جاذبه عشق او را چگونه برمدار بودن تر سیم کنم که گفتنی نبود… و قلب این قبله را با تیغ که می توان درید؟!مگر با خون .. این است رمز عشق" با خون کویر تشنه را سیرا ب کردن  ود بر نیاوردن"این محمد حسن (ع) است که عشق را قطعه قطعه در آغوش اماممی گذارد…. علی اکبرحسین (ع)که بگوید من همانم که هوای آسمانی بودن تورا دارم ای امامم… آنکه وصال را با تمام وجود خویش به ولایت امام سجده می کند.

که دیگر امام نیست عشق است که فریاد می زند؛خون است که عشق می شود..و آتش قلب حسین را با آب کدامین اقیانوس می توان آرام کرد؛ که محمد اش را به سینه می فشارد و چشم در چشم فرزند و لب در لبهای  او و این است لحظه"رسیدن علی "

 امضای شهادت

ده روز به پایان جنگ مانده بود که رضا چابک مسئول تسلیحات گردان حضرت علی اکبر (ع)به شهادت رسید.

سید رضا از برادران وظیفه گردان بود و در شلمچه در موقع جابه جایی مهمات بر اثر تیر قناصه که به ستون خود رو خورد؛ شهید شد.

رضا روز قبل از شهادتش به حاجی سر تختی ؛ مسئول تدارکات گردان گفته بود:

حاجی من حضرت علی اکبر(ع)و امام حسین(ع) را در خواب دیدم. اوفرمود: ما شهادت تو را امضا کردیم. از ان ساعت به بعد رضا شور و حال خاصی داشت و البته پنهان هم نمی کرد.

ذکر نیزه

آنها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما نیز بر نور وهدایت آنها افزودیم.

آیه 13/ سوره کهف

از زبان دوست

امام صادق(ع) : هیچ چشمی نیست که برای ما بگیرد . مگر ابنکه برخوردار از نعمت نگاه به (کوثر) می شود و از ان سیرابش می کنند.


87/10/16::: 1:19 ع
نظر()
  
  

 یا لطیف

به او که آزادی را در نگاه حسین(ع) به اسارت کشید!

در این قفس محدود بودن اسیر است و در فغان گردش یک لحظه چشمان حسین(ع) ، تا به آتش کشد نیزه زار شوریده دلش را ، تا غرق شود در هبوط بخشش حسین(ع) ...

دلش با دسته ای بسته ، رهگذر کوی مهربانی او شد ...تا کنوندریده ای رهگذری با چشمی نابینا و دلی خسته مالک بندگی عشق او شود؟! آنکه خود را آزاد بر بندگی و اسارت عشق می کند ... و چه چیز در اوست؟!

امشب دل زنگار گرفته ات را آینه ای در برابر آینه خویش کن تا ابدیت عشق حسین(ع) را در آن به سیر بنشینی ... و توبه کن بر آنچه هستی ات را به خاموشی نفهمیدن و ندیدن می کشاند ... آنگونه توبه کن ه حر را به بزرگی بودنش به کمال رسانی ...

آنگونه که امشب تو حر حسین باشی.

آنچه سنگین است بر غم دلم ، نگاه پر محبت توست یا حسین(ع) کهمرا بیچاره ماندن می کند. مرا آسمانی کن. تاب ماندن بر زمین نیست.

مرا در بودن خودت سیراب کن ، آنگونه که حر را ...

 شهید مسیحی

- دهه ، این دیگه کیه؟

- هیس هیچی نگو ، فرمانده گردان آوردتش ، از مشهد دستشو گرفته همین جوری آوردتش.

- بابا ، این سوسوله رو برای چی آورده؟ نگاه یه صلیب طلایی هم گردنشه.

- آره ، آخه  مسیحیه. اسمش هم فریک .... هست.

- عجبی! آخه چه جوری جور شده؟!

- هیچی بابا! این یارو روزهای اول جنگ با فرمانده گردان همین جوری میان ده روز منطقه و می رن ، فریک می خواسته جنس از اهواز بخره. شنیده اهواز جنس ارزونه.

حالا دوباره فرمانده اونو تو مشهد دیده ، توی اغذیه فروشی .گفته : بازم بیا بریم. اونم همین جوری اومده ، نه پرونده ای ، نه اعزامی.

روزها می گذشت ، فریک با هیچ کس حرف نمی زد. روی تختش توی آسایشگاه می نشست ، زل می زد به بچه ها ، به نماز جماعت خوندنشون ، به سینه زنی هاشون ، به نماز شباشون ، به صمیمیتشون و خلاصه همه چیزشون.یواش یواش صلیبش رو برداشت. دیگه می یومد وضو می گرفت ، وامیستاد ، تو صف درد دلاشم به محسن می گفت.حسابی محسن روگرفته بود سرکار.محسن هم سنگ تموم گذاشت ، صبح تا شب باهاش بود.  حالا دیگه برای خودش هم قبر داشت.  اسمشو گذاشت مجتبی.از وقتی مداح ، روضه تشییع جنازه امام مجتبی(ع)را خونده بود اسمشو عوض کرد.میگفت:تشییع جنازه من همین طوری میشه؛خانواده فاسد، مسیحی(مثلا) و ضد انقلابم.تابوتم رو با تیر می زنن. اینارو تو راه عملیات برای محسن گفته بود.

کربلای 8 بود،صبح امدن سر شماری. انجوی: حاضر. محسن: حاضر.مجتبی:.... تا گفتن مجتبی؛همه نگاهها رفت ظرف محسن. آخه با هم بودن.سرش رو انداخت پایین،آروم گفت:اولش تیر خورد،نیومدعقب!بعد ترکش خورد ؛ بازم نیومد عقب.آخرش هم رفت رو مین خلاصه چیزی ازش نموند!!

پودر شد!....دیگه مجتبی غصه تابوتش رو نمی خورد.هم روحش پرید و هم جسمش!و فریک شد مجتبی... و اینجاست دانشگاه واقعی! همین! 

ذکر نیزه

ای کسانی که ایکان آورده اید،توبه کنید و به سوی خدا باز گردید،توبه ای که بعد از آن بازگشتی به سوی غیر خدا نباشد!

آیه 8/سوره تحریم

از زبان دوست

امام حسین (ع): هرکسگره ای از مشکلات مومنی باز کند و مشکلش را بر طرف نماید،خدا وند متعال مشکلات دنیا و آخرت او را اصلاح نماید.


  
  

 یا لطیف

وای بر بغض در گلویم...!

پای این قافله کجاست؟!... آنکه تو را به حسین (ع)می رساند ... آنکه فاصله را کمترین می کند تا آغوش پر از عشق حسین(ع)... آن پای کجاست؟! در آغوش کدامین مادر ؟! رباب ... آن درد چیست که بودنت را پلکی می کند که توان بر هم زدنش را هم نداری ... آن تشنگی شش ماهه حسین(ع) چیست؟ که قلب آسمان هم برای فهمیدنس کوچک است؟ ... قمهایش را می بینی؟

دویدنش را ... افتادنش را و هزاران بار برخاستنش را؟«من تشنه حسینم». پای ک.چکش می گفت و می دوید و قلب بزرگش برایش جرعه جرعه عشق می شد و لبهایش تشنه تر از سیرابی آب ...

تلاطم این جسم کوچک در آغوش عشق بی قراری رسیدنش مرا بی تاب رفتن می کند ... آواز این عشق را پرنده ایست بال و پر شکسته که خون را می طلبد و قربانی شدن را. حسین(ع)!! چقدر دلم نمی فهمد؟!!

مر بی قرار و بی تاب بزرگی روح این جسم کوچک کن تا در تاریکی این شب بر ترنم چشمانش بسوزم و بگریم و ساده ترین حرفم را به قطره قطرهخونش رضا کنم. همانگونه که او جانش را به عشق "امامش" رضا کرد.

کرامت فرزند امام حسین(ع)

عراقی ها طبق عادت هر ساله خود روز هفتم و هشتم محر به همه آمپولهایی تزریق می کردند تا رزمنده های ایرانی نتوانند در روز تاسوعا و عاشورا عزاداری کنند. این کار شیطانی هر سال خوب نتیجه می داد و غیر از چند نفر که به لطیف الحیل از زیر آمپول جان سالم به در می بردند ، بقیه چنان تب می کردندد که تا چند روز در جا می افتادند. آن سال اسامی افراد را روی لیست خولندند و حتی یک نفر نتوانست از نیش سوزن آمپول در امان بماند. وقتی عراقی ها به آسایشگاه ما آمدند ، مه بچه ها به حضرت علی اصغر(ع) متوسل شده ، نجات خود را از آن دردانه کوچک امام حسین(ع) خواستند. قلب پاک بچه ها و نام و برکت آن طفل خاندان پیامبر(ص) چنان اثر معجزه آسایی داشت که هیچکدام از بچه ها به جز یکی دو نفر که بیمازی کم خونی داشتند تب کردند.

عراقی که می دانستند آمپولها کار خودشان را خواهند کرد ، دیگر به سراغ ما نیامدند و آن شب با خیال راحت ، چراغ عزاداری امام حسین(ع) را روشن کردیم.

 ذکر نیزه

و پروردگارشان به آن ها از نوشیدنی ای گوارا و پاک و پاک کننده می نوشاند!

آیه 21/سوره انسان

 از زبان دوست

از حضرت سوال شد کرامت و فضیلت در چیست؟ در پاسخ فرمود: کنترل و در اختیار داشتن زبان و سخاوت داشتن. سوال شد نقص انسان در چیست؟ فرمود: خود را واداشتن بر آنچه که مفید و سودمند نباشد.


87/10/14::: 12:38 ص
نظر()
  
  

یا لطیف

در کاخ یزید که سخن گفت مردم متحیر گوش می دادند ... آیا علی (ع) زنده شده است؟! صدا ، صدای زینب (س) و سخن ها با تمام زیبایی ها و شجاعت وصلابت هایش سخنهای علی(ع) است.زینب جان تیغ کلامت اولین شمشیری بود که به خون خواهی حسین (ع) برخاست.

امام سجاد(ع) در حق شما فرمودند: «ای عمه! شما الحمدلله بانوی دانشمندی هستید که تعلیم ندیده ، وبانوی فهمیده ای هستی که بشری تو را تفهیم ننموده است.» و در مجلس یزید اینگونه فرمودی :

«به خدا قسم ای یزید ،هر چه کردی بازگشت آن به سوی خودت خواهد بود، چرا که تو جز پوست خود نشکافتی و جز گوشت خود ندریدی.ای یزید!  در آن روز که خداوند بدنهای پاک شهیدانمان را حاضر می کند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند ، تو بر رسول خدا (ص) وارد خواهی شد ، اما می دانی در چه حالی؟ در حالی که خون عزیزان او را ریخته و حرمت ذریه اورا از بین برده ای. آری ای یزید! از این پیروزی ظاهری که به دست آورده ای ، غرق شادی مشو ، و آن عزیزان را در کربلا به خاک و خون کشیده ای ، مغلوب و مرده مپندار. که خداوند می فرماید :« کسانی را که در راه خدا شهیدشده اند مرده مپندارید. بلکه آنان نزد خدای خود روزی می خورند. آل عمران/آیه 169»

دعا کن ما نیز مسافرکاروانی شویم که قافله سالارش توی ...

مگر شما در راه برادر من زحمت نمی کشید؟!

همسر شهید برونسی در خاطره ای می گوید: یک بار شهید برونسی خاطره ای برایم تعریف کرده ، گفت : «کنار یکی از زاغه های مهمات سخت مشغول کار بودیم.تو جعبه های مخصوص ، مهمات می گذاشتیم و درش را می بستیم. یکدفعه چشمم افتاد به یک خانم محجبه با چادر مشکی! داشت پا به پای ما توی جعبه مهمات می گذاشت. پیش خودم فکر کردم : حتما از این زنهایی است که می آیند جبهه. به بچه ها نگاه کردم. مشغول کارشان بودند و بی تفاوت می رفتند و می آمدند. انگار اصلا آن زن را نمی دیدند قضیه عجیب برایم سوال شده بود. موضوع، عادی به نظر نمی رسید. کنجکاو شدم بفهمم جریان چیست.رفتم نزدیکتر تا رعایت ادب شده باشد.

سینه ای صاف کردم و خیلی با احتیاط گفتم : خانم، جایی که ما مردها هستیم ، شما نباید زحمت بکشین. رویش طرف من نبود ، به تمام قد ایستاد و فرمود:« مگر شما در راه برادر من زحمت نمی کشید ؟!» یک آن یاد امام حسین(ع) افتادم و اشک تو چشمانم حلقه زد. واقعا خدا به من لطف کرد که سریع موضوع را گرفتم و فهمیدم جریان چیست. بی اختیار شده بودم و نمیتوانستم چه بگویم.

آن خانم ، همان طور که روش آن طرف بود فرمود :« هر کس که یاور ما باشد ، البته ما هم یاری اش می کنیم.»

 ذکر نیزه

و صبر کن و صبر تو مگر به مدد الهی و به خاطر خدا نیست ؛ و بر آنها اندوهگین مباش و از مکر هایی که می کنند ، قلبت آزرده نباشد!

آیه 127/سوره نحل

 از زبان دوست

امام حسین (ع) : بپرهیز از ظلم و آزار رساندن نسبت به کسی که یاوری غیر از خداوند متعال نمی یابد


87/10/12::: 11:57 ع
نظر()
  
  
   1   2      >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ قرآن را تفسیر کردند... آیه آیه... شرح کردند... شرحه شرحه... ورق ورق... اربا اربا...


+ سرشکستن امام سجاد ع) امام سجّاد س?م الله عل?ه سر خود را به ?اد مص?بت پدرش شکست امام سجاد س?م الله عل?ه به مناسبت? که مصائب امام حس?ن س?م الله عل?ه را شن?دند ) کس? برای ا?شان مصائب? را ?اد آوری کرد » قام عل? طوله و نطح الجدار بوجهه فکسر انفه و شج ّ رأسه و سال دمه عل? صدره و خر ّ مغشّ?ا عل?ه من شدة الحزن و البکاء « تمام قد حضرت ا?ستاد و صورت خود را به د?وار منزل کوب?د پس ب?ن? آنحضرت و سر ا?شان شکست


+ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
+ امام کاظم(سلام الله علیه): مردى از قم مردم را به حق فرا مى‏خواند و بر گرد او مردمانى فراهم مى‏آیند که چونان پاره‏هاى آهن استوارند، طوفان‏ها آنها را به لرزه نمى‏اندازد و از جنگ خسته نمى‏شوند و بزدلى نشان نمى‏دهند، به خدا توکّل دارند و فرجام از آنِ پرهیزگاران است. میزان الحکمة ج 2 ص
+ بیانیه زنجیره فجرآفرینان ؛ جبهه وبلاگی غدیر


+ 5هزارتا صلوات برای سلامتی مادرم تا کی تموم بشه خدا میدونه


+ انسان یا انسانیت یا انسان بودن/به حقیقت آدمی باش


+ هرگز کاری جز برای رضای خدا نکن_ سیدشهیدان اهل قلم مرتضی آوینی.. کجایی ای راوی فتح


+ توی پیام رسان مشغول باشید


+ توی این گرما.......به به