عشق را سجده میکنم!
و حسین.....حسین....حسین.....حسین....حسین.....حسین.... حسین....حسین....حسین....حسین....حسین.....
حسین.....حسین....حسین.....حسین....حسین.....حسین.... حسین....حسین....حسین....حسین....حسین.....
حسین.....حسین....حسین.....حسین....حسین.....حسین.... حسین....حسین....حسین....حسین....حسین.....
حسین.....حسین....حسین.....حسین....حسین.....حسین.... حسین....حسین....حسین....حسین....حسین.....
حسین.....حسین....حسین.....حسین....حسین.....حسین.... حسین....حسین....حسین....حسین....حسین.....
حسین.....حسین....حسین.....حسین....حسین.....حسین.... حسین....حسین....حسین....حسین....حسین.....
حسین.....حسین....حسین.....حسین....حسین.....حسین.... حسین....حسین....حسین....حسین....حسین.....
حسین.....حسین....حسین.....حسین....حسین.....حسین.... حسین....حسین....حسین....حسین....حسین.....
حسین.....حسین....حسین.....حسین....حسین.....حسین.... حسین....حسین....حسین....حسین....حسین.....
حسین.....حسین....حسین.....حسین....حسین.....حسین.... حسین....حسین....حسین....حسین....حسین.....
حسین.....حسین....حسین.....حسین....حسین.....حسین.... حسین....حسین....حسین....حسین....حسین.....
حسین.....حسین....حسین.....حسین....حسین.....حسین.... حسین....حسین....حسین....حسین....حسین.....
و حسین(ع) آخر عشق است...........
السلام علیک یا.....
چند گروهان برای محاصره محل رفته بودند، اما هنوزدست عراقیها بود. از فرماندهی اعلام کردن ساعت 10:30عملیات گردان ما شروع میشد.(گردان حضرت موسی بن جعفر ع)بچه ها منتظر شروع عملیات بودند. ساعت نزدیک یازدهه.هیچ خبری نشد؟-نه!فعلا خبری نیست.-نمی شه خودمون عملیات را شروع کنیم؟
-طبق دستورباید عمل کرد. سر خود که نمیشه عملیات رو انجام داد.نفر بعدی:چطوری چند نفری بریمو تا قبل از شناسایی کنیم.اشکالی نداره.بررید ولی زود برگردید. چهار نفری رفتن به جلوو من با نگاه بدرقه شان می کردم. هنوزخیلی دور نشده بودندکه خمپاره ای بینشا به زمین نشست؛سه تا ازبچه ها زخمی شده بودن حتی برانکاردبرای بر گر داندنشان نبود. با چفیه آوردیمشان عقب!
حسین علی قمی هم بینشان بود. تمام بدنش سوراخ و زخمی شده بود. سرشو روی زانویمو امداد گررا صدا زدم
پیرا هنشو باز کردم,هیچ جای سالمی در بدنش نبود. مدام خون از زخمهایش بیرو می آمد. امداد گر که به سختی زخمها را می بست؛آهسته در گوشم گفت:حاجی امکانات امداد تمام شد,اما زخمهای حسین تمام نمی شه چه کنم؟!!!حسین که شرمندگی امداد گر را دید و گویا متوجه حرفهایش شده بود؛ با صدایبی رمق گفت :خودتان را برای من به زخمت نیندازید،شهادتم خیلی نزدیکه,صدایش حسابی میلرزید؛امیدی به زنده ماندنش نبود.لبهایش آهسته می لرزید؛میخواست با کلمات ناقص و بریده اش حرف بزند.حاجی اگر می دونی قبر آ قا کداوم طرفه؛مرا بلند کن تا سلامی بدهم دستانم را دور شانه هایش حلقه کردم و بدن خونی اش رااز کمر به بالا آوردم و سرش را به سمت حرم سید الشهدا(ع)برگرداندم؛لبخند ملیحی روی لبش نقش بستخش خشن نفهای درد الود حسین با اشک شوق پیوند خورذع بود.
به سختی دستان بی حرکتش رابه سینه پر ترکشش رسانید<<السلام علیک یا ابا عبد الله>>این را که گفت: دلش آرام گرفت؛سرش روی دستانم افتاده و با خیالی اسوده تر از همیشه خوابید
ذکر نیزه.
و برای او حزب بزرگی یفدا ساختیم؟
ایه 107 صافات
از زبان دوست
هر کس که عاشورا ،روز مصایب واندون گریه اش باشد خداوند روز قیامت برا بر اوروز شادی و سرور قرار می دهد