سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش را بجویید که آن رشته میان شما و خداوند است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
مشخصات مدیروبلاگ
 
دست به قلم[283]
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رودصحنه همواره به جاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
در سوگ آفتاب(امام سجادع)[1] ارشیو آبان ماه 85[1] آرشیو آذر ماه 85[9] آرشیو دی ماه 85[9] آرشیو بهمن ماه 85[16] آرشیو اسفند ماه85[10] آرشیو فروردین ماه86[7] ارشیو اردیبهشت ماه86[6] آرشیو خردادماه86[11] آرشیو تیر ماه86[5] آرشیو مرداد ماه86[7] آرشیو شهریور ماه86[8] آرشیو مهر ماه86[2] آرشیو آبان ماه 86[4] ارشیوآذر ماه86[4] آرشیودی ماه 86[5] آرشیو بهمن ماه 86[3] آرشیو اسفند ماه 86[5] آرشیو فروردین ماه 87[6] آرشیو اردیبهشت ماه 87[8] آرشیو خردادماه 87[1] آرشیو تیر ماه87[5] آرشیو مرداد ماه 87[5] آرشیو شهریور ماه 87[2] آرشیو مهر ماه 87[2] آرشیو آبان ماه87[4] آرشیو آذر ماه 87[3] آرشیو دی ماه سال 87[11] آرشیو بهمن ماه 87[2] آرشیو اسفند ماه 1387[2] آرشیو فروردین ماه 88[2] آرشیو اردیبهشت ماه 88[3] آرشیو خرداد ماه 88[1] آرشیو تیر ماه 88[2] آرشیو مرداد ماه 88[2] آرشیو شهریور ماه 88[1] آرشیو مهرد ماه 88[1] آرشیو آبان ماه 88[2] آرشیو آذر ماه 88[11] آرشیو دی ماه 88[1] آرشیو بهمن ماه 88[4] آرشیو اسفند ماه 88[2] آرشیو فروردین ماه 86[1] آرشیو اردیبهشت 89[1] آرشیوخرداد ماه 89[2] آرشیو شهریور ماه 89[2] آرشیو مهر ماه 89[3] آرشیو آبان ماه89[2] آرشیوآذر ماه 89[5] آرشیو دی ماه 89[4] آرشیو بهمن ماه89[3] آرشیو اسفندماه89[6] آرشیو فروردین ماه 90[3] آرشیو اردیبهشت ماه 90[1] آرشیو خرداد ماه 90[5] آرشیو تیر ماه90[1] آرشیو مرداد ماه 90[1] آرشیو شهریور ماه90[2] آرشیو مهر ماه 90[2] آرشیو آبان ماه 90[3] آرشیو آذر ماه90[3] آرشیو دی ماه 90[5] آرشیو بهمن ماه 90[4] آرشیو اسفند ماه 90[2] آرشیو فروردین ماه 91[3] آرشیو اردیبهشت ماه 91[6] آرشیو خرداد ماه 91[2] آرشیو تیر ماه 91[3] آرشیو شهریورماه 91[1] آرشیو مهر ماه 91[1] آرشیو آبان ماه 91[3] آرشیو آذرماه 91[1] آرشیو دی ماه 91[1] آرشیو بهمن ماه 91[1] آرشیو اسفندماه 91[1] آرشیو اردیبهشت ماه 92[1] آرشیو خرداد ماه 92[1] آرشیو مردادماه 92[3] آرشیو شهریور ماه 92[3] آرشیو مهر ماه 92[4] آرشیو آبان ماه 92[5] آرشیو آذر ماه 92[4] آرشیو اسفند ماه 92[1]
لوگوی دوستان
 

پیوند دوستان
 
عاشق آسمونی پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار فصل ا نتظار وبلاگ شخصی محمدعلی مقامی شکوفه نرگس بندیر سجا ده ای پر از یاس پاییزی سرای اندیشه بوستان نماز پر پرواز ----=>گوناگون<=---- ستاره دریایی ستاره کو شو لو تفحص شهدای(شرهانی) یگان محمدگل .:: رایحه ::. یا د د اشت ها ی شخصی خو د م . حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر شلمچه امام مهدی (عج) اسوه ها گفتگوی دوستانه کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! یادداشتها و برداشتها جـــیرفـــت زیـبا سردار عاشق .: شهر عشق :. رویای شبانه بوی سیب BOUYE SIB قصه بچه بسیجی ایران اسلامی رمز موفقیت تیشه های اشک منطقه آزاد از تبار آسمان رند سیاست وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده welcome to my profile به‌دونه S&N 0511 توشه آخرت به نام وجود باوجودی حسام سرا عشق الهی پیمان دانلود غدیریه تکبیر فصل آگاهی جهاد همچنان باقی است محمد کوچولو فاطیما چفیه وجنات تجری من تحتها الانهار هرچه می خواهد دل تنگت بگو به دادم برس منتظران مهدی(عج) یار کارگر علمدار دین خط بارون یاور 313 لــــیلی وبلاگ گروهی جبهه جهادگران مجازی قافله شهداء سفرهای عاشقانه آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام هیئت حضرت علی اکبر(ع) حب الحسین اجننی احساس ابری ثانیه ها... پیامبر اعظم پیامبر اعظم(صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) عدل الهی Divine Justice فقط من برای تو یادداشتهای روزانه رضا سروری عطاری عطار جمهوریت گروه منتظران مهدی .:: گاواره ::. تخیّلات خزان‌زده یک برگ بید صمیمی با خواهرم بسوی ظهور در قلمرو سکوت امید تعقل و تفکر رسم دوستی شیعه مذهب برتر همسفر عشق دهاتی دکتر علی حاجی ستوده قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی آبدارچی پشت خطی.. تنها بازمانده تنها بازمانده نسیم وحی خط سرخ شهادت تنهاترین سردار عشق طلاست سخنان حکیمانه یک پسر دیوانه! خانه اطلاعات آقای آملی لاریجانی عدالت و عادل کجاست؟ قاضی مالخر خاطرات باور نکردنی یک حاج اقا حزب اللهی مدرنیته دیـــــــار عـــــــاشـقـــــان نامه ی زرتشت اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار مسعود رضا نژاد درد دل با خدا صحرا پله...پله...تا خدا! مسیح 313 بانک کتب و مقالات مدیریت پروژه بی سرزمین تر از باد راز و نیاز با خدا خلوت تنهایی داغ عشق احسن ساقی دلتنگی.تنهایی.مهربونی شهادت عموم زیبایی سایه خداوند بر کهکشانهاست گاه به گاه وبلاگ ایران اسلام تابه کجا اینچنین عرفان خوش نظر داستان و راه های توحید جویان بزرگ منتظر حواب ..:: نـو ر و ز::.. جاده خدا تک ستاره هیئت مجازی علی جان حرفای خودمونی من بهارستان بهجان / behjan شیرازی ها ((مجمع شیرازی های مقیم اینترنت )) کریمه اهل بیت باسیدعلی‏تافتح‏قدس‏ومکه بازی بزرگان بازی بزرگان ثقلین رادیوی نسل برتر کسی که مثل هیچکس نیست ازدواج موقت وچالش ها شمیم وصال شمیم وصال معبر عصر انتظار تقاطع چهاردیواری پنجره شبکه علمی حکمت (شهرک مسعودیه) سلما عرفان نسل سومی ا نجمن ستاره های ایرونی ستاره کوشو لو بابای دوست داشتنی آهستان کربلای 6 باز مانده تنها بازمانده تنها شیعیان اهل سنت واقعی اسرار موفقیت یه فلش کار بسیجی بی یار حسن مجتبی نقد مفید مروارید سرخ یادداشت های دیده بان نجف زاده(یاداشت های یک حبرنگار) دلنوشته های دختر شهید فصل آگاهی خاکریز حسن مجتبی بهترین ها طهور اکبر طریق عشق شهید ولایت راهیان نور درد دل با امام زمان شهید سید محمد شریفی جامی از فرهنگ هزار و یک شب وحیدپ اسراییل باید از بین برود در دل نهفته ها عقیدتی ، سیاسی پایگاه بسیج حضرت صاحب الزمان علیه السلام تا شکوفه ی عشق اینک از حال به آینده پلی باید زد....... کانون مهدویت دانشجویان ایران نکته هایی از کتاب مقدس عطش عاشقان علی سبلان سنگ شکن ساقی بده بشارت.... غربت شلمچه فرا خوان مظلومیت غزه فصل انتظار میوه‌ی ممنوعه نشانه تالار اهل البیت یا رب الحسین کلام وحی پایگاه فرهنگی مذهبی بنیان طراوت باران


تقدیم به تو که هرگز نشناختمت:

دو تا چشم بی تکلف یه صدای خشک زخمی

یه نگاه بی ستاره دو تا دست پینه بسته

دو تا پای خورد و خسته که دیگه رمق ندار هههه

از سر صبح تا دل شب می پیچه صدای گاری

تو گوش کر خیابون توی گرما زیر آفتاب

توی سرما زیر بارون سر چار راه دور میدون

می خوا م از شما بخونم شما که غریبه هستین(2)

پیش چشم آشنا ها از همیشه تا همیشه(2)

دستا تون رو هدیه کردین به نگاه سرد ماها(2)

میشه تون مثل یه بره اس سر به زیرو رام و آروم

دنیا و اون همه گرگش توی این مرکه میدون

کو چیک قد یه کوچه با نهایت بزرگیش

توی مشتا تون اسیر مثه بازیجه کو کی

که تو دست اینو اونه اگه مردی مونده باشه

توی بازوی شما هاست جون هر چی پهلونهههه

می خوا م از شما بخونم شما که غریبه هستین(2)

پیش چشم آشنا ها از همیشه تا همیشه(2)

دستا تون رو هدیه کردین به نگاه سرد ماها(2)

کوچیکین اما بزرگین

هر چی سختیا زیاده همت شما بلند

توی این دور زمونه خیلی حرفه که یه بچه

کمر مردی ببنده

دل آسمون می ریزه وقتی لب هاتون می لرزه

اما گریه رو می خندین

کو چیکین اما بزرگین به خود خدا قسم که

شما ها یه پارجه مردین

می خوا م از شما بخونم شما که غریبه هستین(2)

پیش چشم آشنا ها از همیشه تا همیشه(2)

دستا تون رو هدیه کردین به نگاه سرد ماها(2)

 

با یاد آن که برای زهرا و علی می خواند چه پر شور و پر احساس

این رو به یاد عموی شهیدم می زارم روح همه شهدا شاد باد

این رو هم  ببینین (محرم داره می یاد)

http://4persianstars.blogfa.com/


85/10/29::: 12:57 ص
نظر()
  
  

 

آسان نبود دفتر عمر باید بسته می شد اما چه ساده و چه غریبانه؛

دوباره به عکس دختر کوچولوش نیم نگاهی کرد و بوسیدش و بازم لای قرآن جیبیش گذاشتش؛

خودشو جمو جور کرد و از بالای سنگهای صخره ها به دور دستها نگاه کرد؛

دشمن همه نیروشو گذاشته بود تا بتونه همه این قسمت رو هم بگیره و برای همین از هر دری که بود آمد؛

حالا همه بچه های گردان به شهادت رسیده بودن فقط ما هان بود که زخمی اینجا افتاده بود؛

انم کم کم خوابش برد توی خواب یه لحظه اون وقتی که از مادرش خدا حافظی می کرد رو دید؛

 و دست مادرش که به اون کتاب مقدس و داد صدای گرمش میگفت ماهان عزیزم ؛

این روهم با خودت بردار عزیزم من تو رو به خدا می سپرم سعی کن زنده بمونی؛

حالا ماهان و هزارتا خواب اینجا مونده بود و زخمی که ازش خون می رفت اما بی اختیار صداش بالا رفث؛

نمشد فهمید که چی شده باون دید که از بالای سرش یه برق شدیدی زد و همه جا روشن شد؛

ماهان بی اختیار رمرمه کرد شما کی هستین از لابلای نور یه دست بیرون آمد؛

 و بعد یه صدا که می گفت من آب  برات آوردم بخور؛

 ماهان نگاه بی فروغش رو به آب انداخت دید اره توی کاسه دو نوع اب بودش یک طرف زلال بود و یکطرف رنگش به سفیدی میزد؛

یادش آمد که رنگ آب اگر تیره باشه خوردنش جایز نیست؛

و علی اقا رحمت الله که روحانی پادگان بود براش همه این هارو توضیح داده بود ؛

و بازم از روز نامه مسلمانان واشینگتن هم این مطلب و هم خونده بود و تو دانشگاه کلی سر این با یهودی ها و مسیحی ها بحث و گفتگو کرده بود؛

با صدای ضعیف گفت من برادر من اونی که رنگش تیره است رو نمی خوام؛

اگه می شه همون آب زلال و میخوام ؛

اون اقا با صدای مهربونش گفت این از رنگ آب نیست از اون جایی است که آب رو برات آوردم و باز به اون تعارف کرد؛

صدا بر گشت و گفت خیلی ها منتظر این آب هستن من باید به اونا هم آب برسونم دارن جون می دن؛

ما هان دست و زد کنار و گفت باشه قبول من منتظر می شم برو به اونا برسون؛

من آب نمی خوام ؛

که یه مرتبه شنید صدای گریه ای به آسمون بلند شد و خطاب به اون گفت :حسین جان؛

 تو هم یار برادرم هستی می خوای با لب تشنه پیش اون بری ؛

که ماهان از تعحب به خودش لرزید و گفت اینجا هیچکس نمی دونه من اسمم حسین شده شما از کجا اینو می دونین؟

که اون صدا بهش دوباره سلام داد و گفت: من تورو خوب میشناسم ؛

آمدم به تو سر بزنم تا با تو هم مثل برادرم رفتار کنم سرتو بزارم توی بغلم تا تنها نباشی ؛

ماهان گفت من تا حالا شما رو ندیدم ولی یه جوری مثل اینکه با شما سالهاست آشنا هستم ؛

از گوشه چشم ماهان اشک سرازیر شد و سرشو گذاشت توی بغل آقا ؛

 و راحت خوابید اما اون اقا یه مرتبه سرشو بلند کرد و گفت حسین جان بلند شو که مادرت به اون یکی برادرم سفارش کرده ؛

که تورو به دستش برسونیم    ما باید تورو به مادرت برسونیم و منو معذور کن ؛

ماهان یا بهتر بگم حسین آقا گفت این برادر شما کی هست ؟

که اون صدا با احترام گفت برادرم عیسی نام دارد؛

یک مرتبه حسین با صدای غم آلود آقا سید رضا مسئول یگان تخریب تیپ از خواب بیدار شد؛

 و حالا می فهمید که اون با چه کسی ملاقات کرده و دوباره که بیدار شد روی تخت بیمارستان بود و........

من این ماجرا رو یه مرتبه تصمیم گرفتم بزارم توی پست اما خودم هم حکمت شو نمی دونم شما چی؟؟


85/10/25::: 2:24 ص
نظر()
  
  

 

مباهله تنها راهی که برای اثبات حقیقت می ماند


 مدینه‌اولین‌باری‌است‌که‌میهمانانی‌چنین‌غریبه‌را به‌خود می‌بیند. کاروانی‌متشکل‌از شصت‌میهمان‌ناآشنا که‌لباس‌های‌بلند مشکی‌پوشیده‌اند، به‌گردنشان‌صلیب‌آویخته‌اند، کلاه‌های‌جواهرنشان‌برسر گذاشته‌اند، زنجیرهای‌طلا به‌کمر بسته‌اند و انواع‌و اقسام‌طلا و جواهرات‌را بر لباس‌های‌خود نصب‌کرده‌اند.
 وقتی‌این‌شصت‌نفر برای‌دیدار با پیامبر، وارد مسجد می‌شوند، همه‌با حیرت‌و تعجب‌به‌آنها نگاه‌می‌کنند. امّا پیامبر بی‌اعتنا از کنار آنان‌می‌گذرد و از مسجد بیرون‌
 هم‌هیأت‌میهمان‌و هم‌مسلمانان‌، از این‌رفتار پیامبر، غرق‌در تعجب‌و شگفتی‌می‌شوند. مسلمانان‌تاکنون‌ندیده‌اند که‌پیامبر مهربانشان‌به‌میهمانان‌بی‌توجهی‌کند.

 به‌همین‌دلیل‌، وقتی‌سرپرست‌هیأت‌مسیحی‌، علت‌بی‌اعتنایی‌پیامبر را سؤال‌می‌کند، هیچ‌کدام‌از مسلمانان‌پاسخی‌برای‌گفتن‌پیدا نمی‌کنند.
 تنها راهی‌که‌به‌نظر همه‌می‌رسد، این‌است‌که‌علت‌این‌رفتار پیامبر را از حضرت‌علی‌بپرسند، چرا که‌او نزدیک‌ترین‌فرد به‌پیامبر و آگاه‌ترین‌، نسبت‌به‌دین‌و سیره‌و سنت‌اوست‌. مشکل‌، مثل‌همیشه‌به‌دست‌علی‌حل‌می‌شود. پاسخ‌او این‌است‌که‌:
 «پیامبر با تجملات‌و تشریفات‌، میانه‌ای‌ندارند؛ اگر می‌خواهید موردتوجه‌و استقبال‌پیامبر قرار بگیرید، باید این‌طلاجات‌و جواهرات‌و تجملات‌را فروبگذارید و با هیأتی‌ساده‌، به‌حضور ایشان‌برسید
 این‌رفتار پیامبر، هیأت‌میهمان‌را به‌یاد پیامبرشان‌، حضرت‌مسیح‌می‌اندازد که‌خود با نهایت‌سادگی‌می‌زیست‌و پیروانش‌را نیز به‌رعایت‌سادگی‌سفارش‌می‌کرد.
 آنان‌از این‌که‌می‌بینند، در رفتار و کردار، این‌همه‌از پیامبرشان‌فاصله‌گرفته‌اند، احساس‌شرمساری‌می‌کنند.
 میهمانان‌مسیحی‌وقتی‌جواهرات‌و تجملات‌خود را کنار می‌گذارند و با هیأتی‌ساده‌ وارد مسجد می‌شوند، پیامبر از جای‌برمی‌خیزد و بگرمی‌از آنان‌استقبال‌می‌کند.
 شصت‌دانشمند مسیحی‌، دورتادور پیامبر می‌نشینند و پیامبر به‌یکایک‌آنها خوشامد می‌گوید. در میان‌این‌شصت‌نفر، که‌همه‌از پیران‌و بزرگان‌مسیحی‌نجران‌هستند، «ابوحارثه‌» اسقف‌بزرگ‌نجران‌و «شرحبیل‌» نیز به‌چشم‌می‌خورند. پیداست‌که‌سرپرستی‌هیأت‌را ابوحارثه‌اسقف‌بزرگ‌نجران‌، برعهده‌دارد. او نگاهی‌به‌شرحبیل‌و دیگر همراهان‌خود می‌اندازد و با پیامبر شروع‌به‌سخن‌گفتن‌می‌کند: «چندی‌پیش‌نامه‌ای‌از شما به‌دست‌ما رسید، آمدیم‌تا از نزدیک‌، حرف‌های‌شما را بشنویم‌».
ادامه مطلب...

85/10/20::: 12:21 ع
نظر()
  
  

تو از بازان آرزو هایم آمدی

تو از رنگین کمان آبشاران آمدی

تو مانند چرخ یک پروانه از طوف گلها آمدی

عزیز ترینم تو با عطر گلهای بهاری آمدی

بمان و باش با من که میمیرد دل به فراق تو

خمیده می گردد قامتم از نبود تو

بمان تا سر شار شوم از بودن با تو

دل از دست می رود در غم دوری تو

پرواز در هوای تو زیباست و دیدنی

عشق به زندگی با نگاه تو آزمودنی

خواب رو یایی در کنار تو دیدنی

و طعم زندگی با حضور تو چشیدنی

با من غریبه مباش که ای عزیز ترینم

ای آواز صدای قلبم در سکوت تنهاییم

گم می شوم در سپیدی دستات ای زیبا ترینم

میمیرد دلم در نیازحضور ت زیباترینم

بمان و هزگز حرف دوری مزن که بیمارت شدم

ای آواز تمام لحظه های زندگی من گرفتارت شدم

ای التیام زخم بی کسی محتاجت شدم

ای همه هستی ام من خواهانت شدم

با تو بهار غدیر چه با شکوه می شود

اگر بیایی ای فرزند غدیر مهدی جان


85/10/16::: 8:39 ص
نظر()
  
  

 

 

نگاهم همیشه به راه

قلبم گرم و پر طپش

صدایم لرزان اما سرشار از محبت

نگاهم به راه تا روزاز راه برسد

کنار حوض کوچک خانه عکس مهتاب

روی دیوار نقش رنگ کهنه از گذشت سالها

بوته گل محمدی و بوی خوش گلاب

صدای گریه بچه ای از ته سکوت شب

و شهاب سردر گم شب

آبی ؛آبی که نقش آسمون بالا ست

اخم ابروی پدر از فرط خستگی

پند اندرز مادر از تجربه ها

گیسوی بافته سیاه شب آسمون

و من که هر لحظه به تو خودرا نزدیک تر می بینم

و تو که چه گرمابخش وجود من هستی

می خواهم تورا در آغوش کشم

می ترسم از کردار خود!!!

میریزم ازاینکه مرا رد کنی ای جان من

آیا به من نظر خواهی کرد یا از خود میرانیم؟

هر چه خواهی کن اما از من نبر

از من که بی تو جون مردگان هستم

این آشنای بی نشان دردم را مرحم باش

دستم بگیر و دادم بستان

غزل غزل حرفهایم را بشنو

 

ادامه مطلب...

85/10/14::: 1:13 ص
نظر()
  
  

 

قانون ذهن

همهْ علت و معلول ها ذهنی هستند. افکار شما تبدیل به واقعیت می شوند.افکار شما آفریننده اند. شما تبدیل به همان چیزی می شوید که در بارهْ آن بیشتر فکر می کنید.

همیشه در بارهْ چیزهایی فکر کنید که واقعاُ طالب آن هستید و از فکر کردن در بارهْ چیز هایی که خواستارآن نیستیداجتناب کنید.

قانون علت و معلول

هر چیزی به دلیلی رج می دهد. برای هر علتی معلولی هست‌، و برای هر معلولی، علت یا علتهای بخصوصی وجود دارد،چه از آنهااطلاع داشته باشید.چیزی به اسم اتفاق و جود ندارد.

در زندگی هر کاری را که بخواهید انجام دهید به شرط آنکه:

۱--تصمیم بگیرید که دقیقاً چه می خواهید.

۲-همان کاری را بکنید که کسانیکه در این راه موفق شده اند انجام داده اند.

قانون رابطه مستقیم

زندگی بیر.نی شما بازتاب زندگی درونی شماست.بین طرز فکرو احساسات درو نی شما از یک طرف و عملکرد و تجارب بیرونی شما از طرف دیگر رابطهُ مستقیم وجود دارد.

روابط اجتماعی، وضعیت جسمانی، شرایط مالی و موفقیت اجتماعی شما بازتاب دنیای درونی شماست.

قانون باور

هر چیزی را که عمیقاْ باور داشته باشید برایتان به واقعیت بدل می شود. شما آنچه را که می بینید باور نمی کنید بلکه آن چیزی را می بینید که قبلاْبه عنوان یک باور انتخاب کرده اید . پس باید:

۱-باور های محدود کننده ای را که مانع موفقیت شما هستند شناسایی کنید.

۲-آنها را از بین ببرید

قانون ارزشها

نحوهْ عملکرد شما همیشه با زیربنایی ترین ارزشها و اعتقادات شما هماهنک است.

آنچه را که براستی ارزشهایی را که واقعاْبه آن اعتقاد دارید بیان می کند ادعا های شما نیست بلکه گفته ها، اعمال و انتخابهای شما به ویژه در هنگام نا راحتی . عصبانیت است.


85/10/12::: 10:21 ص
نظر()
  
  

سلام

با عرض معذرت از همه اون دوستانی  که دوست دارن من از دست نوشته های خودم براتون بزارم این مرتبه به خواسته یکی از دوستان در لابه لای نوشته هام یکی از این قوانین را می زارم و نظر خوب و  زیبای شما رو هم جویا هستم

به  امید خدا که این مطالب به درد بخور باشد

از لطف همه دوستان ممنونم

 

قانون عینیت یافتن ذهنیات...

دنیای پیرامون شما تجلی فیزیکی دنیای درون شماست.کار اصلی شما در زندگی این است که زندگی مورد علاقه خود را در درون خود خلق کنید.

زندگی ایدآل خود را با تمام جزئیات آن مجسم کنید و این تصویر ذهنی را تا زمانیکه در دنیای پیرامون شما تحقق پیدا کند حفظ کنید.

بر گرفته از کتاب:کتاب کوچک بزرگ  قوانین جهانی موفقیت

اثر:بریان تریسی

در باره نویسنده این کتاب:نویسنده این کتاب کوچک بزرگ در طی سی سال به هشتاد کشوردنیا سفر کرده است تا دلایل حقیقی این پرسش را بیابد که چرا وقایع به صورتی که هستند  اتفاق می افتند.

او پاسخ را به صورت قوانینی خلاصه کرده است که سالها در دنیا به افراد مختلف آموزش داده شده است و تعداد بی شماری از این مردان و زنان توانسته اند با به کار گرفتن این اصول، موفقیت، خوشبختی و سلامت جسمی_روانی را در زندگی خود افزایش دهند.

بریان ترسی با همسرش بابارا و چهار فرزندشان در سانتیاگو واقع در ایالات کالیفرنیا زندگی می کنند .

او همچنان مشغول نوشتن و آموزش این اصول پایدار به جهانیان است.

 


85/10/9::: 10:55 ص
نظر()
  
  
   1   2      >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ قرآن را تفسیر کردند... آیه آیه... شرح کردند... شرحه شرحه... ورق ورق... اربا اربا...


+ سرشکستن امام سجاد ع) امام سجّاد س?م الله عل?ه سر خود را به ?اد مص?بت پدرش شکست امام سجاد س?م الله عل?ه به مناسبت? که مصائب امام حس?ن س?م الله عل?ه را شن?دند ) کس? برای ا?شان مصائب? را ?اد آوری کرد » قام عل? طوله و نطح الجدار بوجهه فکسر انفه و شج ّ رأسه و سال دمه عل? صدره و خر ّ مغشّ?ا عل?ه من شدة الحزن و البکاء « تمام قد حضرت ا?ستاد و صورت خود را به د?وار منزل کوب?د پس ب?ن? آنحضرت و سر ا?شان شکست


+ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
+ امام کاظم(سلام الله علیه): مردى از قم مردم را به حق فرا مى‏خواند و بر گرد او مردمانى فراهم مى‏آیند که چونان پاره‏هاى آهن استوارند، طوفان‏ها آنها را به لرزه نمى‏اندازد و از جنگ خسته نمى‏شوند و بزدلى نشان نمى‏دهند، به خدا توکّل دارند و فرجام از آنِ پرهیزگاران است. میزان الحکمة ج 2 ص
+ بیانیه زنجیره فجرآفرینان ؛ جبهه وبلاگی غدیر


+ 5هزارتا صلوات برای سلامتی مادرم تا کی تموم بشه خدا میدونه


+ انسان یا انسانیت یا انسان بودن/به حقیقت آدمی باش


+ هرگز کاری جز برای رضای خدا نکن_ سیدشهیدان اهل قلم مرتضی آوینی.. کجایی ای راوی فتح


+ توی پیام رسان مشغول باشید


+ توی این گرما.......به به