در مـیان همـه قـبایل و امـم بشرى رسم است که از امـوات خـودشان تجلیل مى کنند و براى آنکه فراموش نشود در ایامى خاص یادش را تجدید و گرامى مى دارند، مخصوصا چهل روز پس از در گذشتش مراسم خاصى را به اجرا در مى آورند، و در اسلام هم این مـعـنى عـنایت شده است چنانکه در روایتى از حضرت امام حسن عسگرى علیه السلام آمـده است:علامات المومن خمس: صلاه احدى و خمسین، و زیاره الاربعین، و الجهر ببسم الله الرحمـن الرحیم، و النختم بالیمین، و یعفیر الجبین. ((علامات مومن پنج چیز است: پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه روز (17 رکعت واجب و سى و چهار رکعت نافله) و زیارت روز چـهلم، و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم در نمازها و انگشتر در دست راست نهادن و در سجده پیشانى را بخاک مالیدن.
این روایت مـطلق است و شامل زیارت همه مومنین مى شود، چنانکه ابوذر غفارى و ابن عباس نیز از رسولخدا صلى الله علیه و آله روایت کرده اند که فرمود:ان الارض لتبکى على المومن اربعین صباحا. ((یعنى زمین چهل روز بر مومن مى گرید.))
لیکن در روایات بیشمار دیگرى درباره حضرت حسین علیه السلام تاءکید خاصى شده است ، چـنانکه زراره از امام صادق علیه السلام روایت کرده: ان السماء بکت على الحسین اربعین صباحا بالدم ، و الارض بکت علیه اربعین صباحا بالسواد، و الشمس بکت علیه اربعین صباحا بالکسوف و الحمره و الملائکه بکت علیه اربعین صباحا و ما اختضبت امراءه مـنا و لا ادهنت و لا اکتحلت و لا رجلت حتى اتانا راءس عبیدالله بن زیاد مازلنا فى عبره من بعده .
((یعـنى آسمـان چـهل روز بر حسین خـون گـریه کرد و زمـین چـهل روز بر حسین گـریه کرد با تـیره شدنش، خـورشید چـهل روز گـریه کرد با خـسوف و سرخـى، فـرشتـگـان چـهل روز بر او گـریه کردند، هیچ زنى از ما آرایش نکرد تا آنکه سر عبیدالله زیاد را آوردند، ما در این مدت سرگرم گریه بودیم .
(مقتل مقرم ص 460. بحار ج 101 ص 329.)
این روایت مـى گـوید: همـه مـوجودات و عـوالم هستى بر حسین گریه کردند بنابراین سزاوار است هر سال در اربعین و سالگرد شهادتش اقامه عزا شود تا مکتب و مرام حسینى احیا گردد چنانکه مسلمین انجام مى دهند بحمد الله .
باغبانم، باغبان باغ زهرا
با تمام بیکسیها در هجوم تیغ و طوفان
پا فشردم عاشقانه بر سر ایمان و پیمان
زینبم من(3)
آشنای خانهی دل جز غم و ماتم نباشد
در همه دم جز صبوری یاور و همدم نباشد
زینبم من(3)
میگذشتم از کنار باغ پرپر گشته در خون
حمد او گفتم مداوم گرچه دل غمگین و محزون
زینبم من(3)
دشت آتشخیز و سوزان کودکان تشنه گریان
دیدم آنجا پاره پاره برگ برگ پاک قرآن
زینبم من(3)
وارث ایمان بابا جلوهگاه زهد زهرا
من رسول کربلایم من سفیر راه فردا
زینبم من(3)
اشک چشمان را زدودم غصه از دلها گرفتم
خوردم هرجا تازیانه شیوهی زهرا گرفتم
زینبم من(3)
عقده از دلهای خسته با محبّت میگشایم
هر که با من آشنا شد رستگارش مینمایم
زینبم من(3)
(محمد رضا سنگری)